همدم هزارساله
نرسیده به میدان احمدآباد شبکهای از کوچــههـــای درهــمتـــنیده، مــا را یکراست میبرد به مقبره مهجوری که به نام مقبره خواجه نظام الملک طوسی مشهور است. اینجا تربت نظام است. هندوشاه نخجوانی در کتاب تجاربالسلف بعد از ذکر ماجرای ترور خواجه نظامالملک طوسی توسط فداییان اسماعیلی (احتمالا با تحریک ترکان خاتون) درباره محل دفن خواجه نوشته: «…این واقعه در رمضان سنه خمس و ثمانین و اربعمائه بود و در آنوقت خواجه 77 سال داشت و غلامان و متعلقان خواجه شخص او را در اصفهان بردند در محله کرّان در موضعی که جوی آب بزرگی در میان آن مقام میرود، به غایت نزه و خوش دفن کردند و آن مقام را اهل اصفهان ترتب نظام گویند.» اگر مکان فعلی همان تربت نظام و باغ زیبای محله کران باشد، دیگر نه جوی آبی (احتمالا مادی فدن) از آن میگذرد و نه از درختان سردرهم آورده و کهنسالش خبری هست. فقط تابلوی کوچه نشانگر ردپای درختان تاریخی این مکان است: «پاچنار». در عکسهای قجری، چنارهای کهنسالی دیده میشود که بر ایوان این مقبره سایه میانداختهاند. یکی ازچنارها از بقیه دیرپاتر. جلالالدین همایی درباره این درخت نوشته: «در این موضع درخت چناری است بس کهنسال که به نظر ارباب خبرت نهصد سال یا متجاوز، از عمر او میگذرد و به احتمال قوی مربوط است به عهد ملکشاه و خواجه نظامالملک وزیر. این چنار را عامه اهالی چنار «دال بیتی»(تغییریافته کلمه دارالبطیخ) مینامند…» امروز اما دیگر نشانی از این همدم چوبی خواجه نیست. احتمالا با خشکشدن نهر فدن این درختان هم یکییکی مرده باشند.
یک درخت، یک امامزاده
همین کوچه پاچنار را که تا انتها رکاب بزنیم، میرسیم به یکی از زیباترین و قدیمیترین امامزادههای ایران. امامزاده اسماعیل. مجموعهای بههمپیوسته از چهارسو و مسجد و مناره نیمهتمام و امامزاده. احتمالا باقیمانده از قبرستانی تاریخی و شاید بازماندهای از مسجدجامع خوشینان که در اوایل خلافت عباسیان ساخته شده است. فارغ از ارزشهای معمارانه و تاریخی این مکان مقدس، در گذشتههایی نهچندان دور درخت چنار این امامزاده در اصفهان شهرت زیادی داشته و مردم بعد از زیارت امامزاده دخیلی هم به آن میبستهاند. این چنار در ضلع غربی گنبدخانه امامزاده قرار داشته است؛ جایی که باقیمانده قبرستان تاریخی این مجموعه تا دوره پهلوی اول هنوز وجود داشت. این درخت کهنسال که جزء جدانشدنی امامزاده بوده، قدمت زیادی داشته است؛ البته برخی روایتها به کاشتهشدنش در دوره شاهصفی و در دوره صفوی اشاره دارد. هنگامی که نهر کنار امامزاده بیآب میشود، این چنار کهنسال هم کمکم میخشکد و میمرد. جلالالدین همایی که درخت را در زمان حیاتش دیده در کتاب تاریخ اصفهان نوشته است: «… در مجاورت امامزاده، شعبهای از مادی فدن عبور میکند… در ساحل این نهر چناری است بس تنومند و کهنسال که محیط ساقش از ده ذرع متجاوز است و داخل آن خالی شده و پوسیده، قسمتی از بدنهاش سبز مانده که تنه بر شاخ و برگ از آن روییده که به قرینه نمو چنار در خاک اصفهان، بیش از ششصد سال دارد که آن هم به نوبت خود از یادگارهای تاریخی است.» شوربختانه این شهروند چوبی نصفجهان بعد از مرگش جسدش هم از بین رفت. میرزاحسنخان جابری انصاری در کتاب تاریخ اصفهان و ری نوشته این چنار خود به خود آتش گرفته، اما تنه قطور آن اما همچنان پابرجا بوده تا بالاخره چند دهه پیش به نقل قول از مردم محلی، چهار نفر اقدام به آتشزدن آن میکنند و هر چهار نفر هم سرنوشت بدی پیدا میکنند!!
ستونهای زنده
از امامزاده اسماعیل تا میدان نقشجهان راهی نیست. جایی که ردپای دهها شهروند چوبی اصفهان در آن هر روز پیش چشم ماست. وقتی رکابزنان جلوی عالیقاپو اندکی نفس تازه میکنیم، هجده ستون ایوان عالیقاپو در نگاهمان مینشیند. هجده ستون، یعنی هجده درخت چنار، یعنی هجده شهروند چوبی کهنسال که در زمان شاهعباس دوم از خاک جدا شدهاند و به آسمان تاریخ اصفهان پیوستهاند. این ستونهای چوبی که روزی روزگاری به سرسبزی باغی از باغشهر اصفهان یاری میرساندهاند، پس از اینکه ستونهای سقف کاخ شاه صفوی میشوند، با آینههای زیبا تزیین میشوند. آینههایی که هنوز هم داغ نبودنش بر پیکره این ستونها دیده میشود. این درختان تاریخی، این ستونهای عالیقاپو قرنها شاهد مهمترین رویدادهای نصفجهان بودهاند و در کمال صبوری بار سنگین تاریخ را بر دوش کشیدهاند. آن سوی میدان در قلب بازار اصفهان هم یکی دیگر از شهروندان چوبی کهنسال در عصارخانه، برای قرنها، روغن چراغ همشهریهایش را فراهم میکرده است. تنه درخت عصارخانه شاهی از نوعی دیگر همزاد ستونهای عالیقاپوست. چند قدم جلوتر در باغ جهانی چهلستون بیست درخت چنار دیگر سقف با شکوه چهلستون را حمل میکنند. در ضلع شمالی باغ، چند تنه درخت بریدهشده بسیار کهنسال به چشم میخورد. برخی معتقدند اینها درختان چهارباغ هستند و یکی از آنها درخت چنار تاریخی باغ زرشک است که زمانی نهچندان دور در عصر پهلوی تبدیل به چایخانه شده و قهوهچی در آن سماور و بند وبساط کرده بود. بعضی هم میگویند یکی از آنها تنه بریدهشده چنار امامزاده اسماعیل است. ژان شاردن در سفرنامهاش درباره رواج کشت درخت چنار در اصفهان نوشته: «ایرانیان مدعی هستند که بهخاطر وجود درخت چنار از ابتلای طاعون در امانند. خلیفهسلطان، صدراعظم شاهصفی اول … همیشه به شاه میگفته است که پس از کشت درختان چنار فراوان به دستور پدر تاجدار او (شاه عباس) شهر و حومه اصفهان از هجوم طاعون بر کنار مانده است.» اگرچه همه این درختان، این ریههای تنفسی شهر، مردهاند، اما حضور جسد بابرکتشان امروزه بخشی از تاریخ این شهر و دیار است.
از چنارهایی که نیست تا چناری که هست!
از چهلستون رکابزنان به گردشگاه خیالانگیز چهارباغ وارد میشویم. جایی که یکقرنونیم پیش خبرنگار روزنامه فرهنگ در عصر ظلالسطان اینطور نوشته: «چند روز قبل از این در اصفهان هوا انقلابی پیدا کرده بود؛ دوسه روز بادهای شدید میوزید. درخت کاجی بزرگ و تنومند که قطرش تقریبا دو ذرع بیشتر میشد در وسط چهارباغ قدیم بود که از قرار مذکور در زمان سلطنت شاهعباس ماضی صفوی… غرس شده و تقریبا سیصدسال از وقت غرس آن گذشته و در حقیقت از آثار قدیمه این ملک بود و کمال رشد و ترقی را هم داشت، از زمین کنده شده به خاک افتاد و این واقعه مایه حیرت و تعجب ناظران گردیده که درختی به این تنومندی و رشد و استحکام چگونه از بیخ کنده شده است.» اگرچه این درختی که خبرنگار قجری میگوید توسط طوفان ریشهکن شد، بسیاری از درختان کهنسال چهارباغ به مرور توسط دست نامبارک ظل السلطانی از ریشه درآمد. بعد هم به مروردر جریان خیابانسازی ها تا همین امروز بقیه درختان یکی پس از دیگری از بین رفتند. به طوریکه امروزه در چهارباغ هیچ اثری از چنارهای چهارصد ساله صفوی نیست. فقط یکی از این شهروندان چوبی از موج تخریبها جان سالم به در برده و امروزه محکم و استوار در مدرسه چهارباغ ایستاده است. درخت چناری که احتمالا از دوره زندیه باقی مانده باشد و باید برایش از ته دل طول عمر و سلامتی آرزو کرد.
درختان کهنسال در محلههای غربی
از چهارباغ وارد خیابان شیخ بهایی که بشویم، انگار وارد باغ تخت شدهایم که یکی از باغهای صفوی چهارباغ بوده و امروز خیابان شده است. رکابزنان تا مادی فدن که خیابان شیخ بهایی را قطع کرده میرانیم. در محل این تقاطع خجسته یکی از درختان کهنسال شهر به چشم میخورد. قطر تنه درخت باعث شده شهرداری اصفهان تابلویی برای معرفی آن کنارش نصب کند و آن را شناسنامهدار کند. چنین کاری برای یکی از درختان باغ صائب هم انجام شده است. در امتداد مادی فدن وقتی به خیابان اردیبهشت وارد شویم، دقیقا در تقاطع مادی با خیابان چشممان به جمال یکی دیگر از شهروندان چوبی کهنسال روشن میشود. این یکی تابلو و شناسنامه ندارد، اما قطر درخت گویای قدمت و عظمت آن است. بازماندهای از باغهای متراکم محله مستهلک. حالا از اینجا تا مسجد لنبان دیگر راهی نیست؛ مسجدی بر روی آب.
درختان مسجد روی آب
مسجد لنـــبان یــکی از نــادیده گــرفــتهشــدهترین مــساجد تــاریخی اصفهان است که ریشههای عمیقی در دوره سلجوقی و پیش از آن دارد. یکی از تنها بازماندههای محله تاریخی لنبان با فرهنگ مذهبی و اجتماعی دیرپا. مادی فدن درست از زیر مسجد عبور میکند و در قدیم مردم عریضههایشان را در همین مادی به امید استجابت میانداختهاند. از عکسهای قدیمی پیداست که مسجد در وسط باغی در محاصره درختان بوده است. امروزه از آن همه دار و درخت هیچ خبری نیست و فقط دو تنه درخت کهنسال در حیاط مسجد باقی مانده که سالها از مرگشان میگذرد؛ اما این اجساد قدیمی که مردم محلی معتقدند امام حسن مجتبی روزی افسار اسبشان را به اینها میبسته، عمیقا با تاریخ محله لنبان و اصفهان گره خوردهاند. چیزی شبیه پیوند چنار امامزاده اسماعیل با بنای تاریخی آن. جای خوشبختی است که چنارهای باستانی مسجد لنبان به سرنوشت چنار امامزاده اسماعیل دچار نشدهاند و امروزه بخشی از شناسنامه تاریخی اصفهان هستند.