به گزارش اصفهان زیبا؛ چهلوسومین جشنواره فیلم فجر پس از کشوقوسهای فراوان، حدود 10 روز پیش به پایان رسید. این جشنواره بهعنوان مهمترین رویداد سینمایی ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی، همواره محل تأمل و تأنی مهمی برای بازاندیشی در وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه بوده است. سینما هنری زنده و پویا و بازتابی غرضورزانه از ابعاد مختلف جامعه است و بنابراین توجه به آن در راستای اصلاح و دریافتن وضع موجود ارزش بسیاری دارد.
مقوله خانواده در جامعه ایرانی، برخلاف برخی جوامع نظیر کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی، هنوز از اهمیت و جایگاه بسیار مهمی برخوردار است. وضعیت آشفته یا منسجم خانواده میتواند حامل پیامهای متفاوتی از دل جامعه باشد. در سینمای ایران نیز طبیعتا خانواده یکی از پایههای مهم فیلمها در ژانرهای مختلف است. با این اوصاف، خوب است بازنمایی خانواده را در فیلمهای فجر 43 بررسی کنیم تا ببینیم هنرمندان خودآگاه یا ناخودآگاه، چه برداشتی از این مقوله دارند و درباره آن چگونه فکر میکنند. قبل از آن باید توجه کرد که منظورمان از خانواده، درواقع آن گروه دو یا چند نفرهای است که افراد از طریق پیوندهای خونی و خویشاوندی، در آن همزیستی میکنند.
بهشکلی کلی و خلاصه میتوان گفت خانواده در فیلمهای فجر 43، مسئلهدار است. یعنی حالتی عادی یا ساده ندارد. خانواده یا نقش چندانی ندارد و اساسا غایب است، یا اینکه بخش مهمی از ماجرای فیلم را از خود متأثر میکند. در حالت اول، ممکن است ساختار داستان ایجاب کند که خانواده چندان نقشی نداشته باشد. یعنی شخصیتها بیش از اینکه با والدین و خویشاوندان دور و نزدیک خود تعامل داشته باشند، با دوستان یا همکاران تعامل دارند. اما از طرفی این کمرنگی فقط جنبه داستانی ندارد، بلکه نشانگر ظهور فرمهای جدیدی است که کارکردهای خانواده را تا حدی ایفا میکنند؛ اما هیچگاه کاملا جای آن را نمیگیرند؛ مثلا گروههای دوستان تا حدی جای خالی خانواده را پر میکند.
اما در حالت دوم و وقتی که خانواده محوریت دارد، میبینیم که خانواده بستر و زایشگاه مشکلات بعدی و چهبسا نقطه محرّک کل قصه است. خانواده است که شخصیتها را از هم جدا میکند یا به هم میرساند و موقعیتهای چالشزا خلق میکند. در فجر امسال، شاید بتوان گفت شخصیت پدر در خانواده اهمیت بسیاری دارد. البته پدر بهسبب شرایط اجتماعی حاکم بر جامعه ما از گذشته تا امروز، همواره دستمایه انتقادات و بازنماییهای گوناگونی بوده است و عمدتا بر وجه منفی و مستبدانه یا به عبارتی «پدرسالارانه» آن تأکید شده است. اما امسال میبینیم در کنار پدر خبیث و پستفطرت، پدری پاکباخته و رقتانگیز یا گاه قهرمان نیز حضور دارد که اگرچه از عاملیت چندانی در قبال خانواده خود برخوردار نیست، اما این امر به انفعال مطلق و پذیرش صرف منجر نمیشود. تصویر یکدست سیاه یا تمامسفید پدر در فجر امسال شکسته شده است. برای رسیدن به نمود واضحتری از نقش خانواده و نیز پدر در فیلمهای امسال، خوب است به سه فیلم «تَرَک عمیق»، «زیبا صدایم کن» و «چشمبادومی» نظر بیندازیم.
فیلم «تَرَک عمیق» و همان پدر همیشگی
این فیلم با وجود اینکه از جهات مختلف فیلم ضعیف و پُرنقصی است، از پیرپدری دیوانه حکایت دارد که به علت افسارگسیختگی جنونش، دیگر در آسایشگاه نگهش نمیدارند و ناچار به خانه بازمیگردد. این بازگشت سرآغاز قصه و اتفاقات بعدی است. در این فیلم پدر تا وقتی نیست، همهچیز آرام و باثبات است. پدر که علیالقاعده باید تکیهگاه و مأمنی برای دیگر اعضای خانواده باشد، خودش دقیقا عامل برهمزدن امنیت جانی و روانی خانواده است.
شخصیت مادر اینجا در تقابل کامل با پدر قرار میگیرد و غیبت فرزند خبر از یک اتفاق تلخ در گذشته این خانواده میدهد که عاملش کسی نبوده است جز پدر. پدر اگرچه در ظاهر نحیف و ناتوان است و در مقابل خشونتهای کلامی و تهدیدهای همسر عصبانیاش رام و سربهزیر است، اما در آخر اوست که با توسل به ابزارهای خشونت غلبه را به دست میآورد و دست به سرکوب و خشونت علیه همسرش و دیگر شخصیتها میزند.
خانواده فیلم «تَرَک عمیق» هیچیک از شاخصههای یک خانواده معمولی را ندارد و یک آشفتگی تمامعیار را به تصویر میکشد و مثل رویکرد غالب نسبت به نقش پدران در فیلمهای سینمای ایران، پدری نهتنها نالایق و بیملاحظه، که دیوانه و جانی را میآفریند. مادر نیز در این فیلم اگرچه در ابتدا تا حدی افسار همسر دیوانهاش را در دست دارد، اما تا انتها، به انفعال و ترس و سکوت محض فرو میافتد.
فیلم «زیبا صدایم کن»
و اهمیت فقدان
فیلم تحسینشده «زیبا صدایم کن» درباره فروپاشی و فقدان است. خانوادهای که از هم میپاشد و حالا نیستیاش برای تکتک اعضای آن، پیامدهای ناخوشایندی دارد. اینجا فقدان است که اهمیت وجود خانواده و تأثیر و نقش سزاوار آن را نشان میدهد. مثل فیلم «تَرَک عمیق»، این بار هم پدری داریم که نقشی محوری دارد و سالهاست در آسایشگاه بستری است. با بازگشت او از آسایشگاه، چالشهای قصه شروع میشود.
پدر در این فیلم شخصیتی است که پس از سالها اسارت، حالا سعی دارد خود را از بند برچسبها و صفتهایی که به او وصله میکنند برهاند و به زندگی دخترش بازگردد و زندگی خود را نیز از نو آغاز کند. شخصیت پدر در این فیلم با وجود گذشته ناخوشایند و تاریکی که برای خود و خانوادهاش رقم زده است، در این سالهای اسارت، دچار تغییر و تحول شده و پذیرفته است که باید بهگونهای دیگر مسیر زندگی خود را طی کند.
از یک نظر این فیلم از بازنمایی رایج درباره کودکانی که در فقدان خانواده رشد میکنند، فاصله میگیرد. دختری که در اثر نبود پدرومادر، ذیل چتر بهزیستی بزرگ شده است، دختری تماما یاغی و بیادب و شرور نیست. بلکه بهعنوان فردی مستقل بار آمده است که دارد میآموزد در گیرودار زندگی چگونه گلیم خود را از آب بیرون بکشد. البته در این میان، حضور پدر است که باعث گذرکردن او از لبه پرتگاههای بیرحم زندگی در شهر بیدروپیکری مثل تهران است.
درواقع اینجا میبینیم که اگرچه پدر بهنوعی تبدیل به ناجی و قهرمان دختر میشود، اما اگر پدر و اساسا نشانی از خانواده برای دختر نمیبود، باز هم زندگی دختر با سخت و آسانش پیش میرفت. در «زیبا صدایم کن» از طرفی شخصیت مادر نیز، پرسشهای زیادی را برمیانگیزد. او چندان شباهتی به مادرهای مرسوم ندارد و سری بیآرام دارد و به دنبال ماجراجویی بوده است. این خصائل مادر و برخی بیمبالاتیهای پدر، این خانواده جوان را دچار بحران کرده و باعث شده است برای چندین سال هر یک از این سه ضلع مثلث خانواده، در گوشهای به حال و کار خود رها شوند. در ضمن در این فیلم خانواده گسترده و خویشاوندان درجه دوم و بیشتر، دیگر واجد اعتبار و جایگاه خود نیستند. وقتی از روابط خانوادگی اولیه فراتر میرویم، آنچه حرف اول را میزند نه مصالح خویشاوندی و خونی، بلکه مناسبات اقتصادی و تعاملات مبتنی بر سود و زیان است.
این فیلم هشداری است بر کیان در معرض خطر خانواده؛ البته هشداری نهچندان غلوشده و جزماندیشانه. «زیبا صدایم کن» میخواهد بگوید خانواده اگرچه میتواند در چیزی جز همان فُرم مرسوم کهن خود (که شامل والدین و فرزندان و خاله و عمو و …. است) تبلور و تداوم یابد، اما ترجیح و اولویت همان است که فرزندان و پدرومادر در کنار هم و با یکدیگر زندگی کنند.
فیلم «چشمبادومی» و مسئله نسل
شاید بیراه نباشد اگر فیلم «چشمبادومی» را واجد بیشترین کشاکش خانوادگی در میان فیلمهای جشنواره فجر امسال بدانیم. فیلمی که اگرچه گاهی اوقات تصاویری نخنما و کلیشهای از روابط زادگان «نسل Z» با والدین ارائه میدهد، اما از مجرای مسئلهای نو و بکر، سعی میکند ناتوانی نسلهای مختلف از تعامل سازنده و مانا با یکدیگر را نشان بدهد. مسئله «چشمبادومی» بیش از هر چیز نسل است. درواقع فیلم سعی میکند این پرسشها را مطرح کند که چرا والدین با فرزندان خود دچار چنین انقطاع عمیقی میشوند و راهکارهای برونرفت از این انقطاع و خلق یک همراهی و تفاهم میاننسلی چیست؟ فیلم سعی میکند با بازگشت به نسلهای پیشین و بهعبارتی پُلزدن و گذشتن از پدرومادر و با تمرکز بر شخصیت پدربزرگ راهکاری که البته چندان مابهازای واقعی نخواهد داشت را بسازد تا بتواند این خلأ را پُر کند.
در این فیلم ما با یک سادهسازی مواجه هستیم که از جهاتی بهجا و بهقاعده است و از جهاتی نیز رهزن است. فیلم میخواهد بگوید مصیبت رسوخ فرهنگ و سبک زندگی سلبریتیها که گریبانگیر نسلهای جدید و امروزی است، چندان امر نو و تازهای نیست و آنقدر هم غلبهناپذیر و مهیب نیست. این مسئله در دوران مختلف، آدمها را به انحای متفاوتی با خود دستبهگریبان کرده است و میتوان با اندکی صبر و خلاقیت برای آن درمانی جست.
وجه منفی سادهسازی فیلم همین بحث اخیر است. درواقع با وجود اینکه این مسئله تماما نو نیست و سبقهای تاریخی و فرهنگی در جوامع دارد، اما شاید بتوان گفت سویه خطرناک آن امروزه بسیار گستردهتر و همهجانبهتر شده است. در فیلم میبینیم که پدرومادر دختر نوجوان، در مواجهه با بحرانهای پیشآمده به بنبستهای بسیاری میرسند؛ چرا که طبق معمول درگیر کار و معیشت بودهاند و وقت چندانی برای پرورش صحیح فرزند خود نگذاشتهاند و همواره از در تقابل و ستیزهجویی با او مواجه شدهاند. اما حالا پدربزرگ بهعنوان ناجی، یکتنه در انتها میآید و میکوشد مسئلهای به این بغرنجی و غامضی را حلوفصل کند.
پدر در این فیلم اغلب غایب بوده است و در بزنگاه واقعه تازه میفهمد که باید توجه بیشتری به دختر خود داشته باشد. پدر اگرچه با نبودنش نقص مهمی در تربیت دخترش ایجاد کرده است، اما وقتی در جریان قصه حاضر میشود، مسئولیتپذیری بالایی از خود نشان میدهد و سعی دارد هر چه دارد را رو کند تا غائله تمام شود؛ اما مادر شخصیتی زودرنج و عصبی دارد که همین باعث شده است صبر و تحمل چندانی در مواجهه با فرزندان خود نشان ندهد و آنان را از خود دور کند و پناه امنی نباشد.
شخصیت پدربزرگ هم تا بزنگاه خطر، خود را در حاشیه زندگی اعضای خانواده خود نگه میدارد اما از یک جایی به بعد، نمیتواند افول خانواده فرزندش را بیش از این تحمل کند. دختر نوجوان نیز هیچ نسبت وثیقی با هنجارهای خانواده خود ندارد و همواره سر ناسازگاری و طغیان دارد. فیلم «چشمبادومی» سعی میکند تصویری واقعگرایانه از تعامل نسل جدید با خانواده نشان دهد و بهمثابه زنگ خطری برای ترمیم زودتر این انقطاع میاننسلی عمل کند.