غبارروبی رمضانه

تقسیم کار کردیم. طبق معمول آشپزخانه به من افتاد و جمع‌وجور کردن به او.

تاریخ انتشار: 10:54 - یکشنبه 1403/12/12
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
غبارروبی رمضانه

به گزارش اصفهان زیبا؛ تقسیم کار کردیم. طبق معمول آشپزخانه به من افتاد و جمع‌وجور کردن به او. جانماز و چادرنماز خودم را با سجاده و عبای او را توی لباسشویی انداختم. ناقلایی بهش می‌گویم و یادش می‌اندازم که دستکش آشپزخانه خریده‌ام و دیگر بهانه‌ای برای شستن ظروف ندارد.

چشمکی می‌زند و می‌گوید: «مامان دست به مُهره حرکته! دیگه قرارمون ثبت شده!»
می‌گذارم پای زرنگی نوجوانی‌اش و راضی‌ام به همین هم که بار جمع کردن اسباب‌بازی‌های برادرش را به دوش کشیده است.
البته که نمی‌داند من زرنگ‌تر از اویم و از زیر جمع کردن صدتا توپ رنگی کوچک دررفته‌ام.

تا باشد، ظرف نشسته! تندتند جمعشان کردم و چیدمشان توی ماشین و خلاص! اما او هنوز با کمر خم سبد دست گرفته بود و توپ‌ها را به استخر بادی برمی‌گرداند. قطره‌های عرق از کنار شقیقه‌اش قِل می‌خورد و نفس‌نفس می‌زد. شاید من اگر جایش بودم خم نمی‌شدم. چهارزانو می‌نشستم روی زمین و آنقدر روی زمین می‌خزیدم تا توپ‌ها جمع شوند؛ ولی او گوشی توی گوشش گذاشته بود و صدای رَپِرهای انقلابی را گوش می‌کرد. معلوم بود ذهنش هیجان‌زده است که غُر نمی‌زد. وقتی برایم آهنگشان را گذاشته بود به زحمت می‌فهمیدم چه می‌گویند ولی او دوستشان داشت و از حرص رَپِرهای به قول خودش درپیت، این‌ها را حمایت می‌کرد.

لیوان شیر را تازه ریخته بودم توی قابلمه که جیغ تیزش از جا پراندم. داشتم برای شگفت‌زده کردنش برنامه‌ریزی می‌کردم که جیغ کشید. جیغ با صدای کلفت و دورگه‌شده‌اش بر سر طفل دو سال و نیمه‌ای که هرچه توپ جمع کرده بود را دانه‌دانه دوباره کف حال می‌ریخت.

خنده‌ام گرفت از فیل و فنجانی که هر دو جیغ‌کشان شکایت می‌کردند. او با عصبانیت و رگ بیرون زده و یقه خیس از عرقش و آن یکی هم برای درآوردن حرص برادرش ذوق می‌زد و از سر بازی جیغ می‌کشید.

با پا زد به استخر توپ و گفت که لطفا این یک قلم را از خانه‌تکانی ماه رمضانی‌ات خط بزن.
دستمال گردگیری را حواله‌اش کردم و گفتم باشد قبول است.
تازه جاروکشیدنش تمام شده بود که لیست برنامه غذایی سحر و افطار را جلویش گذاشتم؛ برای امسال ستون سوم و چهارمی هم تدارک دیده بودم که ته دلش را غنج بیندازد و برای روزه‌داری مشتاق‌ترش کند. فست‌فود خانگی به اضافه انواع دسرهایی که دوست داشت.

برایم لایک فرستاد و زبان خشکش را در دهان چرخاند و پرسید امشب هم خبری هست یا برنامه شامل ماه شعبان نمی‌شود.
تا حرفش توی ذهنم تحلیل شود و یادم بیندازد شیر روی گاز دارم قابلمه سر رفت و شیرها گاز تمیزم را به فنا دادند. هرچه زرنگی کرده بودم از دماغم درآمد.
غُرغرکنان صدایم را بلند کردم و گفتم که بله برای افطار امشبم برنامه بیسکوییت یخچالی داشتیم که با جیغ بنفشت از خودت دریغش کردی!

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاه‌ها
  1. Avatar photo اسماء گفته :

    تو همیشه فوق العاده‌ای و من عاشق نوشته هات هستم از خوندنشون لذت میبرم امیدوارم یه روز به جایگاهی که لیاقتش رو داری برسی انشاءالله

  2. Avatar photo حبیبه محمدی گفته :

    عالی عالی ، بهترین نویسنده دنیا

دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

18 + 8 =