به گزارش اصفهان زیبا؛ در سالگرد شهادت آوینی که اساسا شأن این نامگذاری قرار بر یادآوری طریقت آوینی بوده، اکنون او را بیشتر تبدیل کردهایم به مجالی برای تکرار و تکرار مواضع آن عزیز در دهههای شصت و هفتاد.
به لطف این عدم فهم شخصیت و طریقت، آوینی به بتی تبدیل شده که دارای جمعِ مریدان است؛ البته این آوینیِ مراد، متعلق به دهه شصت است و عدهای نعل به نعل و عین بهعین تکرارکننده همان مواضع ایشان هستند.
شاید شمای مخاطب با خود بگویید این چه اشکالی دارد؛ من هم میگویم مشکلی ندارد و این از سالیان مدید مدل رفتاری مرادپروری ماست که اینچنین با مفاخرمان مواجه میشویم؛ اینکه آنقدر آش را شور میکنیم که بعد از مدتی هم عموم مخاطبان از آن فخر، زده و رانده میشوند.
ولی چیزی که اکنون کارا و سودمند است، این نیست. فضای مراد و مریدی تنها چیزی است که مملکت ما به آن نیاز ندارد. پویایی راه علاج است و چهبسا خود آوینی پویایی و جواب تاریخی زمانه خود بود به سینمای انتلکتزده آن روزگار.
اینکه ما مدام مواضع آوینی در چندین جلد کتابش را تبدیل به کتاب مقدس سینمایی خود کنیم و از آن دم بزنیم و تکرار کنیم، زایش فرهنگی بهوجود نمیآورد. این طریقت چه دخلی به مقام عقل و فکر دارد؟
آوینی برای سینمای ما کارکردش، شهامت متفاوت دیدن و سعی در دیدنِ غیر ظواهر تکنیک است؛ نه اینکه واو به واو آن مباحث را که با توجه به آن زمانه بوده و گفتهشده به مخاطبان این زمانه عرضه داریم.
چه کسی میتواند بگوید مرتضی آوینی اگر عمرش به دنیا بود و در این دهه زیست میکرد، چگونه سینما را میدید؟
این پرسش جواب مشخصی ندارد و هیچکس نمیتواند چیزی بگوید راجع به آن؛ ولی اینکه اگر مرتضی آوینی بود، قطعا به نسبت شرایط و اقتضای زمانه و جریان فرهنگی حاکم تأملاتی عمیقتر میکرد و به فکر چارههایی متناسب با شرایط الان بود و به اینکه راهی درمیانداخت در مواجهه با اوضاع کنونی، شکی نیست؛ هیچ شکی.
اینکه ما فقط تکرارکننده شدهایم و مباحث عمیق آوینی را از پویایی انداختهایم، نشاندهنده ذهن مرادپرور و البته تنبل ماست.
دورترین چیز از آوینی کلمه تعصب است؛ اما ما مریدانی را میبینیم که تعصبکشان قهار آن مراد بیتعصباند.
در دهه جدید صرف تکرار خوانش سینمایی آوینی، راهی به روی ما نمیگشاید؛ کما اینکه به تجربهدیدهایم تجربه تاریخی سینمای ایران با 30 سال تکرارهای مذکور جدای از تصورات ماها پیش رفته و عملا هیچیک از مباحث بهاصطلاح رایج ریشهای را وقعی ننهاده است.
چرا این اتفاق محل تأمل و سؤال نشده است: ما که حرفهای قشنگ و جذاب میزنیم، پس چرا اکنون هیچیک از ستونهای این سینما لرزهای هم حس نکرده است؟
شاید با توجیههایی که مردم فلاناند، مدام سرپوشی روی این جنس پرسشها بیندازیم، ولی این حقیقتِ جاماندن ما از اقتضاهای زمانه را نمیپوشاند؛حتی اینکه ما بگوییم ما فیلم ساختهایم و با حرفهای آوینی هم بخورانیم به مدیران که احسن فیلمها را ساختهایم و فیلم ما سپهر انقلاب است و این حرفها.
تا زمانی که آن فیلمها جایی میان مردم نداشته باشند و مردم برای دیدنش حاضر به هزینه کردن زمان و پول خود نباشند، ادعاهایی مدیرپسندانه بیشتر نیست.
اینکه با اسم آوینی، ما، اعتبار یا محل بودجهای برای خود ساخته باشیم هم، لطفی به فرهنگ و سینما و مخاطبان این مملکت نمیکند.
جریان سینما بهوسیله سلیقه مردم در حال پیشروی است و ما معطل خود و تأملات و مکنونات عقل نظری خویش هستیم؛ اما عمل و واقعیت، کار دیگر میکند.
بماند که خود مرتضی آوینی از کسانی بود که جذابیت و مخاطبپسندی را از رکنهای سینما به رسمیت شناخت و به ادبیات سینمایی انقلابیون وارد کرد؛ ولی اینکه چه میشود که مریدان این دو کلمه از گفتمان آوینی حذف میشود، دیگر نمیدانم.
اکنون حقیقت مراد و مریدی به این شیوه که در حال اجراست چیزی جز انقطاع نظر و واقعیت نخواهد شد و این گسل بزرگ را زمانه و واقعیاتش با هدیه چکی محکم به یادمان خواهد آورد؛ هرچند دیر.
شاید زمانی که دیگر نتوان کاری کرد.خداوند آوینی را در معیت امامانش محشور دارد که حداقل با پویایی ذهن خود با خلوصی عمیق مسیری جدی از سینما را برای ما روشن کرد و جرئتی به ما بخشید تا از مشهورات خارج شویم و پردهای نو دراندازیم.
ولی از همان خدا میخواهم که توفیق ادامهدادن این راه میمون را به ما ارزانی دارد؛ نه توفیق تکرار راههای رفته را.