هنر، انقلاب اسلامی و انسان انقلابی؛ پیوندی از جنس آگاهی و تعهد

هنر همیشه آینه‌ای برای آنکه روح زمانه را در خودش بازتاب دهد، بوده است؛ یک‌زبان بی‌مرز که از دل افراد حرف می‌زند و به زبان خلاقیت، فریاد می‌کشد یا سکوت می‌کند.

تاریخ انتشار: 13:26 - یکشنبه 1404/01/24
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
هنر، انقلاب اسلامی و انسان انقلابی؛ پیوندی از جنس آگاهی و تعهد

به گزارش اصفهان زیبا؛ هنر همیشه آینه‌ای برای آنکه روح زمانه را در خودش بازتاب دهد، بوده است؛ یک‌زبان بی‌مرز که از دل افراد حرف می‌زند و به زبان خلاقیت، فریاد می‌کشد یا سکوت می‌کند.

حالا وقتی پای انقلاب اسلامی به میان می‌آید، این آینه رنگ و بوی دیگری می‌گیرد؛ رنگ تعهد، بوی آرمان و طعم مبارزه.

اینجا دیگر هنر فقط یک بازی زیبایی‌شناختی نیست؛ بلکه یک ابزار است، یک سلاح و یک‌ راه برای بیدارکردن و ساختن انسان انقلابی.

انقلاب اسلامی از همان اول یک جنبش فرهنگی بود؛ نه‌فقط سیاسی.

امام خمینی وقتی حرف از انقلاب زد، فقط از تغییر رژیم نمی‌گفت؛ از تغییر آدم‌ها حرف می‌زد، از یک تحول درونی که قرار بود آدم‌های معمولی را به انسان‌های انقلابی تبدیل کند.

اینجاست که هنر وارد صحنه می‌شود. تابلوهای نقاشی، سرودهای حماسی، تئاترهای خیابانی و فیلم‌هایی که بوی خاک و خون می‌دادند، همه و همه تبدیل شدند به بخشی از این موج بزرگ.

مثلا با شنیدن سرود «خمینی‌ ای امام»، متوجه می‌شوید فقط یک آهنگ نیست؛ یک جوشش احساس است که روح آدم‌ها را به حرکت وامی‌دارد یا فیلم‌های دهه شصت مثل «توبه نصوح» که با زبان تصویر، حرف از بازگشت به خویشتن می‌زد.

این‌ها نشان می‌دهد که هنر در انقلاب اسلامی، فقط تزیین نبود؛ بلکه خودش یک جبهه بود.انسان انقلابی کیست؟

کسی که فقط شعار نمی‌دهد؛ بلکه در وجودش، آتشی روشن‌شده که خاموش‌شدنی نیست. این آدم، هم خودش را می‌سازد، هم دنیای اطرافش را. هنر توانسته این آدم را ترسیم کند و به آن هویت بدهد.

برای مثال، در شعرهای سهراب سپهری یا نقاشی‌های حبیب‌الله صادقی، می‌بینیم که چگونه زیبایی و مبارزه باهم گره می‌خورند.

این آثار به ما می‌گویند انسان انقلابی، فقط در میدان جنگ نیست؛ در بطن زندگی روزمره هم می‌تواند با قلم، بارنگ و با کلمه بجنگد و بیدار کند.

انقلاب اسلامی به هنر این مأموریت را داد که از سطحی‌نگری فاصله بگیرد و به عمق وجود آدم‌ها نفوذ کند.

البته هنر انقلابی گاهی در دام شعارزدگی افتاده است؛ جایی که به‌جای خلاقیت، فقط پیام را فریاد زده است؛ اما حتی در همین لحظه‌ها هم نمی‌شود منکر شد که روحش زنده بوده است.

امروز که چهل‌وچند سال از انقلاب گذشته، هنوز هم هنر می‌تواند انسان انقلابی را بازتعریف کند؛ نه با تکرار گذشته، بلکه با نگاه به آینده.

در دنیای دیجیتال، گرافیک‌های مفهومی، پویانمایی‌ها و حتی پست‌های کوتاه در شبکه‌های اجتماعی، همان نقش سرودهای قدیمی را بازی می‌کنند.

هنر، انقلاب اسلامی و انسان انقلابی یک سه‌ضلعی هستند که همدیگر را کامل می‌کنند.

هنر بدون انقلاب، گاهی خالی از عمق می‌شود و انقلاب بدون هنر، نمی‌تواند روحش را به نسل‌ها برساند؛ انسان انقلابی هم بدون این دو، شاید فقط در قامت یک ایده خام بماند.

این پیوند، یک درس بزرگ دارد: برای ساختن، باید خلق کرد و برای خلق‌کردن، باید متعهد بود.

مدیریت فرهنگی؛ سدی مقابل موج انقلابی هنر

مدیریت فرهنگی فعلی کشور نه‌تنها کمکی به شکوفایی هنر انقلابی نکرده است، بلکه مانند سدی جلوی موج خلاقیت و روح تعهد ایستاده. انقلاب اسلامی روزی باهنر، قلب‌ها را تسخیر کرد.

اما حالا انگار مدیران فرهنگی ترجیح می‌دهند به‌جای ساختن، فقط صورت‌حساب‌های گذشته را پاس کنند.

چهارچوب‌های دست‌وپا گیر، بودجه‌های قطره‌چکانی و نگاه از بالا به هنرمندان، کاری کرده که هنر انقلابی به‌جای پرواز، در قفس بوروکراسی دست‌وپا بزند.

انسان انقلابی که قرار بود با این هنر قد بکشد و رشد کند، حالا یا غرق در کلیشه‌های تاریخ‌گذشته است، یا سرخورده از بی‌توجهی، راه خودش را جای دیگر دنبال می‌کند.

انقلاب یعنی شکستن قالب‌ها؛ اما برعکس اینجا انگار هر که قالب بشکند، طرد می‌شود.

نتیجه آن می‌شود یک باتلاق فرهنگی که نه عمق دارد، نه جذبه.

اگر قرار باشد هنر، بازوی انقلاب بماند، باید این ساختار پوسیده را زیرورو کرد؛ وگرنه، انسان انقلابی فقط یک اسم در کتاب تاریخ می‌شود، نه نیرویی زنده در جامعه.

هنر، انقلاب اسلامی و نقش اصفهان
ریشه‌های تعهد در خاک فیروزه‌ای

اصفهان، این دیار نقش و نگار، از روزگار صفویه تا امروز، همیشه بومِ هنر بوده است؛ شهری که در هر کاشی‌ و هر گنبدش، داستانی از آگاهی و زیبایی نهفته است.

اما وقتی پای انقلاب اسلامی به میان می‌آید، این خاک فیروزه‌ای‌رنگ دیگری می‌گیرد، رنگ خونی که در رگ‌های تعهد جاری شد و هنری که دیگر نه‌فقط زینت، که فریادی برای بیداری شد.

انسان انقلابی در اصفهان، همان هنرمندی بود که با دست‌هایش نه‌فقط اثر، که هویت می‌ساخت.

تعزیه‌های میدان نقش‌جهان که عاشورا را با مبارزه پیوند می‌زدند، یا نقاشی‌های دیواری که دیوارهای شهر را به تابلوی آرمان‌ها بدل کردند، همه گواه بودند که هنر در این شهر، جبهه‌ای بود برای بیدارکردن و بالیدن.

اما چه شد که این موج، امروز در سایه غفلت کم‌رنگ شده است؟ مدیریت فرهنگی که باید پرچم‌دار این جریان باشد، انگار در اصفهان هم به همان آفت محافظه‌کاری گرفتار است.

کارگاه‌های هنری که می‌توانستند با تلفیق سنت و نوآوری، انسان انقلابی را برای نسل دیجیتال بازتعریف کنند، زیر بار کاغذبازی و بودجه‌های ناچیز، نفسشان به شماره افتاده است.

جشنواره‌های هنری که روزگاری زبان گویای انقلاب بودند، حالا یا غرق در کلیشه‌اند یا در پیچ‌وخم مجوزها گم‌شده‌اند.

اصفهان، با آن گنبدهای فیروزه‌ای و روح بلندش، هنوز می‌تواند خاستگاه هنر انقلابی باشد؛ اما نه با تکرار گذشته، که با شجاعت در شکستن قالب‌های پوسیده.

اگر مدیریت فرهنگی، به‌جای حصارکشیدن دور خلاقیت، دست هنرمند جوان را بگیرد و میدان را به او بسپارد، زاینده‌رود خشکیده هم دوباره جان می‌گیرد و از آن، آثاری سرریز می‌شود که انسان انقلابی را نه در کتاب تاریخ، که در متن زندگی نشان می‌دهد.

وگرنه، این خاک پرگهر، فقط حسرتی می‌شود از روزگاری که هنرش، انقلاب را فریاد می‌زد و تعهد را نقاشی می‌کرد.

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

10 + 4 =