به گزارش اصفهان زیبا؛ اصفهان در دهههای گذشته تاکنون یکی از کانونهای اصلی تحرکهای فرهنگی، مذهبی و اجتماعی در کشور بوده است؛ شهری با پیشینهای فلسفی، علمی و دینی که از عصر صفویه تا امروز، همواره در بطن تحولات فرهنگی و فکری ایران حضور داشته. این بستر تاریخی سبب شده تا در دوران پس از انقلاب اسلامی، بسیاری از جریانهای فرهنگی و مردمی در اصفهان شکل بگیرد؛ از هیئتهای دانشآموزی و دانشجویی در دهه ۶۰ و ۷۰ گرفته تا مجموعههای مردمی و جبهههای فرهنگی دهه ۸۰ و ۹۰.
در این میان، افرادی بودند که نهتنها شاهد این تحولات بودند، بلکه خود از پایهگذاران و جریانسازان آن محسوب میشدند. مسعود مسعودینیا ازجمله چهرههایی است که مسیر فعالیت فرهنگی او، نمایانگر روند عمومی حرکتهای فرهنگی در اصفهان طی چهار دهه اخیر است. او از نوجوانی در هیئتهای دانشآموزی حضور داشته، در دهه ۷۰ با شکلگیری کانونهای فرهنگی همکاری کرده، در دهه ۸۰ از بنیانگذاران نشریات شهری همچون روزنامه اصفهانزیبا بوده، در دهه ۹۰ به فعالیتهای اجتماعی در حوزه سبک زندگی و سلامت روی آورده و امروز دبیر ستاد راهبری محیطزیست حوزههای علمیه است.
در گفتوگوی پیش رو، او از جریانهای فرهنگی پس از دفاعمقدس همچون شکلگیری هیئتهای دانشآموزی، تأسیس روزنامه اصفهانزیبا، تغییر مسیر فعالیتها به حوزه سلامت و نهایتا ورود به عرصه محیطزیست میگوید، مسیری که در آن میتوان رد تحولات فرهنگی شهر اصفهان را به روشنی دید.
شما از چهرههایی هستید که از دهه ۷۰ در فعالیتهای فرهنگی اصفهان حضور داشتهاید. این فعالیتها از کجا آغاز شد و در چه بستری شکل گرفت؟
تقریبا در سطح کشور، جریان فرهنگی اصفهان متأثر از میراث فرهنگی، مذهبی و حتی فلسفی این شهر بود. در دههها و سدههای گذشته، حوزه علمیه اصفهان در دوره صفویه به اوج خود رسیده بود و محلی برای تضارب افکار علمای بلاد اسلامی محسوب میشد.
از شیخبهایی و میرداماد تا ملاصدرا، همه در این بستر اندیشهورزی کردند و همین تفکر فلسفی و حکمی، بعد از انقلاب هم بر بستر فرهنگی شهر اثر گذاشت.
به تعبیر دیگر، اتفاق بزرگی مانند انقلاب اسلامی و سپس دفاع مقدس، بستر تربیتی و فرهنگی مردم را تقویت کرد و از دل آن، جریانی تازه به نام هیئتهای دانشآموزی و دانشجویی پدید آمد. من در دهه ۷۰، در سنین نوجوانی، یکی از مخاطبان این هیئتها بودم؛ نه از مؤسسانشان. در آن زمان بزرگانی چون آقای دکتر قاسمزاده (شهردار فعلی اصفهان)، آقای کریمی و مهندس امامی از فعالان اصلی این هیئتها بودند. تلاش آنها بر این بود که هیئتهای دانشآموزی و دانشجویی شکل بگیرند و رشد کنند.
نقطه آغاز این هیئتها در دهه ۶۰، یعنی پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی بود. ابتدا فعالیتها محدود بود؛ اما در دهه ۷۰ این هیئتها به بلوغ خود رسیدند و به یکی از جریانهای اصلی فرهنگی شهر تبدیل شدند. من در آن زمان جذب هیئت دانشآموزی «امالحسنین» شدم که زیرمجموعه مجمع فرهنگی شهید دکتر مفتح بود. این هیئت برای من آغاز آشنایی با فعالیت اجتماعی بود و فهم اینکه انسان میتواند فراتر از زندگی شخصی خود، بر جامعه اثرگذار باشد.
با توجه به این کسب تجربه فرهنگی، ادامه مسیر چطور پیش رفت؟
در ادامه، حضورم در مجمع فرهنگی شهید مفتح باعث شد به حوزههای دیگری مانند بسیج دانشآموزی و انجمن اسلامی هم علاقهمند شوم؛ اما هر بار به این نتیجه میرسیدم که فعالیت در هیئتهای فرهنگی خودجوش، اثرگذارتر است؛ بنابراین تمرکزم را بر همان مجموعه گذاشتم. این روند تا نیمه دوم دهه ۷۰ ادامه یافت و کمکم وارد عرصه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی نیز شدم؛ اما بهمرور متوجه شدم ریشه بسیاری از مسائل، چه در حوزه سیاست و چه اجتماع، در فرهنگ است؛یعنی اگر فرهنگ عمومی جامعه اصلاح نشود، تغییر در سایر حوزهها هم پایدار نخواهد بود. همین نگاه باعث شد دوباره تمرکزم را بهسمت کار فرهنگی برگردانم و از این طریق بهدنبال تأثیرگذاری بر سبک زندگی مردم و فرهنگ شهروندی باشم.
مشخصا این نگاه به خروجی خاصی هم رسید؛ تأثیر بر سبک زندگی مردم؟
بله؛ در دهه ۸۰ با پیشنهاد تأسیس نشریهای برای شورای شهر و شهرداری اصفهان مواجه شدم. در آن زمان آقای دکتر قاسمزاده رئیس سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان بودند، آقای مهندس امینی در روابطعمومی شهرداری فعالیت داشتند و آقای سقائیاننژاد شهردار اصفهان بودند. با همکاری این دوستان، نشریهای با نام سامانه راهاندازی کردیم که هفتهنامهای برای شهرداری اصفهان بود.همزمان نشریه داخلی شورای شهر هم در حال انتشار بود. این دو مجموعه را تلفیق کردیم و نتیجه آن، تولد هفتهنامه اصفهانزیبا و بعد روزنامه اصفهانزیبا بود. این اتفاق یکی از تحولات مثبت فرهنگی در دهه ۸۰ بهشمار میآمد؛ چون در آن زمان فضای مطبوعاتی اصفهان نسبت به شهرهای دیگر کشور چندان فعال نبود.
چطور شد که ستاد جبهه شکل گرفت و شما چطور به آن پیوستید؟
پس از ادغام نشریات و تثبیت اصفهانزیبا، همزمان جریان فرهنگی دیگری در شهر شکل گرفت به نام «حدیث راه عشق» که مدیریت آن با آقای دکتر بانکی بود. این جریان باعث شد ارتباط میان مجموعههای فرهنگی شهر بیشتر شود؛ پس از آن، پیشنهاد تشکیل ستاد جبهه فرهنگی اصفهان مطرح شد.
در این جبهه، مجموعههایی چون مدرسه ۱۵خرداد، مجمع شهید مفتح، دارالولایه و مجموعه شهید اژهای گرد هم آمدند. فعالیت آنها بیشتر جنبه فرهنگی داشت؛ اما گاهی اثرات سیاسی هم در سطح شهر برجای میگذاشت. ازطرفی، بعد از حوادث سال ۸۸ و تحولات فرهنگی کشور، جریان نخبگانی در تهران شکل گرفت که به تشکیل بنیاد فرهنگی خاتمالاوصیا انجامید؛ ما نیز تصمیم گرفتیم فعالیتهای خود را در قالب جبههای ملی پی بگیریم. در آن زمان آقای قاسمزاده دبیر جبهه فرهنگی اصفهان شدند؛ سپس آقای کریمی این مسئولیت را برعهده گرفتند و من بهعنوان معاون شبکهسازی جبهه فرهنگی اسلامی اصفهان فعالیت میکردم.
این روند تا چه زمانی ادامه داشت و در ادامه مسیر چطور پیش رفت؟
تا ۱۳۹۵ این همکاری ادامه داشت. در دهه۹۰ جریانهای فرهنگی اصفهان به این نتیجه رسیدند که باید از تولید محتوای صرف بهسمت تولید محصولات فرهنگی مرتبط با زندگی مردم حرکت کنند.
همین نگاه بود که شما را وارد عرصه سلامت و سبک زندگی کرد؟
دقیقا. ابتدا در همان سالها با همکاری چند نفر از دوستان، با تولید لوازمالتحریر ایرانی و اسلامی شروع کردیم. آن زمان بازار پر از محصولات وارداتی بود که هیچ تناسبی با فرهنگ ایرانی نداشت؛ بنابراین تصمیم گرفتیم دفترهایی تولید کنیم که از نقوش کاشیکاری مساجد و المانهای فرهنگی ایرانی استفاده کند. از نظر فرهنگی کار مؤثری بود؛ اما چون با فضای تجارت آشنا نبودیم، در بازار دوام نیاورد؛بااینحال، این تجربه باعث شد به اهمیت محصول فرهنگی بهعنوان ابزار تغییر سبک زندگی پی ببریم و بعد از آن، وارد حوزه سلامت شدیم. در این حوزه تصمیم گرفتیم محصولات طبیعی مانند دمنوشهای گیاهی تولید کنیم تا مردم را به سمت عادات سالمتر سوق دهیم. هدف ما این بود که عادتهای نادرست مثل مصرف مداوم چای سیاه را کاهش دهیم و تنوع در مصرف نوشیدنیهای طبیعی ایجاد کنیم. برای خود من هم این مسیر، تأثیر شخصی زیادی داشت؛ از تغییر ذائقه غذایی تا تغییر نوع پوشش و رفتار روزمره. باورم شد که میتوان بسیاری از عادتها را اصلاح کرد.
فعالیت شما در سالهای اخیر به حوزه محیطزیست گسترشیافته است. چطور شد که این تغییر مسیر اتفاق افتاد؟
حضور من در فعالیتهای محیطزیستی، تغییرمسیر یکدفعهای نبود؛ درواقع بنده از دهه۸۰ در حوزه فرهنگ، وارد فعالیتهای اجتماعی شدم. در آن زمان بهتدریج متوجه شدم کار فرهنگی اگر بریده از مسائل اجتماعی باشد، اثرگذاری واقعی ندارد؛ بههمیندلیل بهسمت فعالیتهای اجتماعی رفتم و در ادامه در حوزه سلامت مشغول شدم؛ با این حال تجربه فعالیت من بعد از حدود 11 سال فعالیت در حوزه سلامت این بود که سلامت ما، هم از نظر نظری و هم از نظر عملی، به شدت متأثر از محیط زیست است.
از منظر نظری، چون در نظام سلامت، طبیعتشناسی مقدمه سلامت است، از نظر عملی هم واضح است که اگر خاک، آب و هوا ناسالم باشند، سلامت انسان هم دچار آسیب میشود. چهار رکن حیات یعنی زمین، آب، هوا و حرارت اگر در تعادل نباشند، سلامت پایداری شکل نمیگیرد. خروجی این عدم تعادل این است که از 10 چالش بزرگ بشریت امروز، چهار مورد مستقیما محیطزیستی است و بقیه هم به نوعی از آن تأثیر میپذیرند؛ ازهمینرو، از سال ۹۸ تصمیم گرفتیم تمرکز خود را بر محیطزیست بگذاریم تا بتوانیم از بحرانهای زیستمحیطی عبور کنیم.
در رابطه با ارتباط فرهنگ و مسائل اجتماعی که دغدغهتان بوده است، بیشتر توضیح میدهید؟
فرهنگ مثل هوایی است که در آن نفس میکشیم؛ یعنی هر فعالیتی (سیاسی، اقتصادی و اجتماعی )ذیل فرهنگی خاص انجام میشود. در دهه ۸۰ برای من روشن شد که نمیتوانیم کار فرهنگی کنیم؛ بدون اینکه در نظامهای حقیقی جامعه، مثل تعلیم و تربیت، اقتصاد یا سیاست، اثرگذار باشیم. فرهنگ نرمافزاری است که روی سختافزار سیاست، اقتصاد و اجتماع سوار میشود و به آن معنا و جهت میدهد. از همین جا بود که احساس کردم باید در حوزههایی وارد شوم که ظهور و بروز فرهنگی بیشتری دارند.
درواقع حوزه سلامت و محیطزیست را بهعنوان ابزار فرهنگسازی انتخاب کردید.
دقیقا. من در دورهای به این نتیجه رسیدم که سلامت، بیشترین ظرفیت را برای گسترش فرهنگ دارد. تغییر در ذائقه، تغذیه، شیوه زندگی و حتی نوع برخورد ما با طبیعت، همه از مسیر سلامت میگذرد. در تاریخ هم این را میبینیم؛ مثلادر دوران صفویه پزشکان دربار نقش فرهنگی داشتند؛ حتی امروزه هم مسیحیت از طریق ساخت بیمارستانها فرهنگ خود را گسترش میدهد؛ یعنی فعالیت اجتماعی، بستر انتقال فرهنگ است.
با توجه به نگاهی که به این حوزه دارید، تاکنون چه کردهاید و الان چه میکنید؟
بنده سال ۱۳۹۵ پیشنهادی از ستاد ملی قرارگاه پیشرفت و آبادانی در تهران دریافت کردم و بهعنوان معاون سلامت فعالیت خود را در آنجا آغاز کردم. نظرم آمد که فضای گشودهتری برای فعالیت هست و اتفاقا همینطور هم بود. این قرارگاه در بیش از ۱۳۰ منطقه محروم کشور با هدف تغییر سبک زندگی مردم در این مناطق از طریق اصلاح تغذیه، بهداشت و رفتارهای روزمره فعال بود.خداراشکر نتایج کار هم بسیار چشمگیر بود.
در برخی مناطق تا ۷۰درصد کاهش در مصرف داروهای شیمیایی و ۶۰درصد کاهش در مراجعات پزشکی غیرضروری داشتیم. این آمارها بعدها موردتوجه وزارت بهداشت هم قرار گرفت؛ برای مثال، توانستیم فرهنگ جویدن درست غذا یا استفاده از سبزیها و میوههای تازه را در برخی مناطق جا بیندازیم.
هدف اصلی ما در ستاد راهبری محیطزیست حوزههای علمیه این است که به نظام جمهوری اسلامی نشان دهیم پاسخ به بحرانهای زیستمحیطی فقط در دانشگاه خلاصه نمیشود. حوزههای علمیه نیز وظیفه دارند برای حل این بحرانها وارد میدان شوند. بخش مهمی از بحرانهای محیطزیست به طمع، حرص و بیاخلاقی انسان برمیگردد. حوزه میتواند با ترویج اخلاق اسلامی بر جامعه اثرگذار باشد؛ هم بر مسئولان، هم سرمایهگذاران و هم مردم عادی. ما باید این درک را ایجاد کنیم که حتی آلودگی محیط، اسراف و سوءمدیریت پسماند عقوبت دارد.
یعنی مستقل عمل میکنید یا با نهادهای دیگر هم ارتباط دارید؟ بهطور خاص ارتباطی با دانشگاهها دارید؟
ارتباط تنگاتنگی با سازمانهای محیطزیست، منابع طبیعی، دانشگاهها و گروههای مردمی داریم. بهطور مشخص درباره ارتباط با دانشگاه، با دانشگاه تهران (دانشکده علوم پایه و کشاورزی)، دانشگاه قم، دانشگاه آزاد قم و همچنین با نهاد دانشگاه آزاد کشور تفاهمنامه داریم. در حال حاضر همایشهایی با عنوان «شهر سبز اسلامی ایرانی» برگزار میکنیم و درزمینه مقالات و پروژههای اجرایی با دانشگاهها همکاری داریم.
از گروههای مردمی اسم بردید.نقش آنها را در پیشبرد کار چقدر میدانید؟
واقعیت این است که نهادها بیشتر در سطح سیاستگذاری و طراحی راهبرد فعالاند؛ اما تغییر واقعی در صحنه اجتماعی را مردم رقم میزنند. همانطور که در دوران دفاعمقدس مردم وارد میدان شدند، در حفظ محیط زیست هم باید مردم پیشران باشند.
مبتنیبر تاریخ و آمار، حضور تشکلهای مردمی محیط زیستی در کشور ما با سابقه است، آیا مؤثر هم بودهاند؟
ما در کشور حدود ۱۴۷ گروه مردمی داریم که فعالیت محیط زیستی دارند؛ اما متأسفانه اغلب این گروهها هم بر موضوعهایی متمرکزند که گلوگاهی نیستند؛ مثلا روی حفظ یک یا دو گونه خاص، در حالیکه باید نگاه کلانتری داشت. ما هنوز درک عمومی از اهمیت محیطزیست نداریم. وقتی درکی وجود نداشته باشد، حرکت اجتماعی شکل نمیگیرد؛ برای مثال، در ایران نوع پوشش تابستان و زمستان ما تقریبا یکسان است؛ چون هنوز به مفهوم صرفهجویی انرژی در سبک زندگیمان نرسیدهایم؛ درنتیجه، باید از سطح درک آغاز کنیم و بعد به عمل برسیم.
پس تأکید شما بیشتر بر تغییر نگرش مردم است یا بر عملگرایی و ورود آنها به اجرا؟
من معتقدم باید مردم را وادار به کنشگری کنیم تا در حین عمل، فرهنگشان تغییر کند. این همان چیزی است که رهبر انقلاب درباره «حلقههای میانی» و «جریانهای اجتماعی» فرمودند. تغییر فرهنگ از مسیر عمل میگذرد، نه از سخنرانی و کتاب. مثلا ما گروهی از کوهنوردان را برای کاشت بادام کوهی در ارتفاعات قم بردیم. بعد از یک روز کار سخت، یکی از آنها گفت: «دیگر هیچوقت آتش در طبیعت روشن نمیکنم، تازه فهمیدم رشد یک نهال چقدر دشوار است.» این تجربه عملی اثرش از صدها سخنرانی بیشتر بود.
اطلاعی دارید که فعالیت گروههای محیط زیستی در اصفهان چطور است؟
ارتباط ما با اصفهان کم است؛ اما به طور کلی در حوزه سبک زندگی، اصفهانیها دقتنظر خاصی دارند و به اهمیت آن پی بردهاند؛ تغییرات آرام اما واقعی در رفتارهایشان دیده میشود؛ اما در حوزه محیطزیست، متأسفانه گرفتار خلط مبحث شدهایم و همهچیز به حقابه تقلیل یافته است. مسئله حقابه بسیار مهم است و من هم از مدافعان آن هستم؛ اما تمرکز مطلق بر این موضوع باعث شده سایر مسائل محیطزیستی به حاشیه برود. اصفهان بهدلیل پیشینه تمدنی و ظرفیت فرهنگیاش باید سرآمد فعالیتهای محیطزیستی کشور باشد.















