امسال پیام مهمانی نیامد

امسال پیام مهمانی نیامد. البته که قرار هم نبود بیاید. بزرگ خاندانمان فوت شده بود و عمه‌جان تازه رخت عزای مادر را بعد از دو ماه درآورده بود.

تاریخ انتشار: 12:37 - دوشنبه 1403/02/31
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
امسال پیام مهمانی نیامد

به گزارش اصفهان زیبا؛ امسال پیام مهمانی نیامد. البته که قرار هم نبود بیاید. بزرگ خاندانمان فوت شده بود و عمه‌جان تازه رخت عزای مادر را بعد از دو ماه درآورده بود.
محال بود مثل همیشه قبل از شروع دهه‌ کرامت، پیام مهمانی به دستمان برسد. سا‌ل‌ها بود که این جشن یک روز این‌ور و آن‌ور نشده بود، اما حالا خبری از شور و هیجانش نبود.
یادش به خیر که می‌نشیند توی ذهنم، دلم می‌رود و دستش را روی زنگ بلبلی خانه عمه می‌گذارد. در با صدای تِق همیشگی باز می‌شود و من به راهروی خانه‌شان وارد می‌شوم.
صدای مولودی‌ خانم‌جلسه‌ای‌شان را می‌شنوم و سعی می‌کنم جوری قدم‌هایم را بردارم که پایم را روی هیچ کفشی نگذارم.
کف راهرو با کفش‌ها فرش شده. در چوبی انتهای راهرو باز شده و چهره‌ عمه پیچیده توی روسری سبز همرنگ چشم‌هایش جلوی چشمم می‌آید.
حتی خنکی نسیم کولر آبی که بوی کاهگل پشت‌بام را هم با خود آورده، روی صورتم هول می‌خورد. توی بغل عمه که جا می‌شوم خانم‌جلسه‌ای دارد «یافاطمه‌اشفعی لنافی‌الجنه» را می‌خواند.
پایم روی قالی اصیل و سنتی و دستباف کرمانی عمه که می‌رسد، جعبه‌ رنگ‌های پاشیده توی روسری‌های متنوع، در حین سلام گفتن‌های ریز و نرمم، یک دور مرور می‌شود.
همه با سر جواب سلامم را می‌دهند چون زبانشان گیر ذکر «یا فاطمه‌ معصومه» است. هنوز نرسیده و جاگیر نشده‌ام که یک بادکنک سبز از تزیین جایگاه می‌ترکد و از ده طرف جمع، صدای کشیده‌شدن هین بلند می‌آید.
باز هم عروس عمه هنر فشانده و جشن را مهمان یک بادکنک‌آرایی اساسی کرده است. من تازه چشمم فرصت کرده درز دیوار و لباس مجلسی فلان خانم و جایگاه و میز جوایز را ببینم که روح و روانم ترک برمی‌دارد.
خانم‌جلسه‌ای یک‌باره از وسط لحن نیمه گریه‌داری که می‌خواند ناگهان ولومش بالا رفت و شروع جشن را رسما اعلام کرد.
شعری می‌خواند با ریتم تند که در آن نام امام رضا را می‌گفت. جمع یک‌پارچه کف و جیغ و هلهله بود که از بینشان برمی‌خاست. رسما مهمانی را به فنا داد.
شور که بالا گرفت از همان بالای بالا، همه را با کف و سوت، مهمان باران قطره‌ای‌اش کرد.
با «مولا علی» شروع کرد و یک انگشتی دست زدن‌هایی که صدایش مثل نم‌نم باران روی شیروانی بود. به آقا امام رضا که رسید باران تگرگی شده بود و به «مولا امام زمان» که رسید، باران انگار از ناودان طلای کعبه جاری شده بود. پذیرایی که آمد و من به تعارف عمه جایم را برای کمک به جوان‌ترها دادم، زل زدم به خانم‌جلسه‌ای ببینم امسال چند معصومه و رضا جایزه‌بگیر رسم هرساله‌ نذر عمه می‌شوند.
همه‌ آن‌هایی که خودشان معصومه‌اند یا دختری به نام معصومه دارند، یا همسر رضانامی هستند یا پسری به نام رضا دارند، یکی‌یکی جانمازهای پته‌ عمه را هدیه می‌گیرند. هنوز چشمم پی عمه بود که عروسک‌های دخترانه و ماشین‌های پسرانه‌اش را بین مهمانان کوچک جشنش پخش می‌کرد تا دست خالی از آنجا نروند که پیام مهمانی از راه رسید. به نیابت از مامان‌بزرگ و به یاد مامان‌بزرگ، جشن دهه کرامت، در محل منزل مامان‌بزرگ برگزار می‌شود.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

چهار × چهار =