به گزارش اصفهان زیبا؛ عمود ۸۳۳، موکب نداء الاقصی. قدمهای خستهشان را میبینم که روی صندلی پلاستیکی آرام میگیرند. زن و مرد، بزرگ و کوچک، چشمان بیرمقشان را دوختهاند به تریبون روبهرویشان. عبدالله میکروفن در دست میگیرد. عربی حرف میزند. «الحمدلله علی کل حال» را بدون ترجمه مجری میفهمم؛ اما بقیه را منتظر میمانم. میگوید: «خانهای چهارطبقه داشتیم. در موشکباران اسرائیل، دختر پنجساله و پسر دو سالهام شهید شدند. پدر و مادرم، برادرم و خانوادهاش، خواهرم همگی به جهان اصلی شتافتند. این افتخار بزرگی است برای من. خانواده من برگزیده شدند برای جاودانی ابدی.»
او با صلابت سرش را بالا گرفته و من ماندهام چطور این انسان هنوز سرپاست؟ دارد الحمدلله میگوید! بغض پشت چشمهایم رعد و برق میزند. اما همچنان مبهوت استقامت این بشر هستم که میگوید: «آرزو داشتم خودم شهید بشوم. قسمت نبود. پسرم در آغوشم خوابیده بود که شهید شد. میدانم من هم به زودی به او میپیوندم.» همچنان در بهت فرورفتهام. کسی نیست برای بیرون کشیدنم جز پسرک یکسالهام که تماشای چشمان خوابرفتهاش بغض را تبدیل به اشک میکند. فاطمهٔ خردسال را بغل عبدالله میدهند تا قرآن بخواند، سرش را میبوسد و میگوید خیلی شبیه دختر شهیدش است؛ همچنان محکم است. شانههای من به جای او میلرزند و چشم من به جای او طوفان اشک میشود.
من سراسر گریه میشوم اما او چشمان سراسر امیدش را به مسیر مشایه دوخته است و میگوید این همان مسیر ظهور است. پسرک بیدار میشود. او را در آغوش میگیرم. چند قدمی در حالوهوای پیادهروی اربعین قدم میزنیم. خدا را شکر میکنم دقایقی از قاب تلویزیون همراه زائران حسین بودم. آنهم با گوش سپردن به ندای مقاومت و استشمام عطر ظهور حضرت حجت(عج).
زنده باد انسانیت 👏❤️
احسنت به این همه ذوق