مهدیه پور اسمعیل
روزگار «والفجر»
۱۱:۰۰ - یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳

روزگار «والفجر»

کاسه را گرفتم دستم. آخرین قاشق تیلیت را که دهان اسماعیل گذاشتم، پاشدم.

از آن تاریخ صدایم زدند چادر خاکی!
۰۹:۳۵ - چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳

از آن تاریخ صدایم زدند چادر خاکی!

من بودم؛ همان که دور فاطمه پیچیدم، تـا عطـر تنـش بـه مشـام مـرد نابینا نرسد. من بودم؛ آنکه خودش را میان بازوی فاطمه با دیوار حائل کرد، تا خراش روی جسم مبارکش نیفتد.

به راه بادیه
۱۰:۰۸ - سه شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳

به راه بادیه

هیجان‌زده‌ام؛ مثل نوزاد چند ماهه‌ای که از اتصالات شبکه‌های نورونی مغزش به کشف تازه‌ای رسیده باشد …

چراغ مطالعه را روشن می‌کنم
۱۰:۲۲ - پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳

چراغ مطالعه را روشن می‌کنم

پریشان بود و خسته. می‌نالید؛ از روزمرگی‌ها. دختر دو ساله‌اش که بهانه بازی می‌گرفت، دست‌هایش را می‌گرفت روی سرش. همیشه جوابش یکی بود: «ببین چقدر کار ریخته رو سرم! واسه تو یکی دیگه وقت ندارم!» طعم غذاهایش با گذشته فرق کرده بود.

موکب نداءالاقصی
۱۰:۵۸ - دوشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۳

موکب نداءالاقصی

عمود ۸۳۳، موکب نداء الاقصی. قدم‌های خسته‌شان را می‌بینم که روی صندلی پلاستیکی آرام می‌گیرند. زن و مرد، بزرگ و کوچک، چشمان بی‌رمقشان را دوخته‌اند به تریبون روبه‌رویشان. عبدالله میکروفن در دست می‌گیرد.

دیر آمدی
۱۲:۴۴ - یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳

دیر آمدی

سنگش را هم ثریا انتخاب کرده بود. توخالی بودن قبر را جز ثریا و پدرش نمی‌دانستند. وقتی عزیز همان‌طور بی‌قرار خودش را انداخت روی عکس اصغر، بی‌رمق پرسید: «عروس، چرا بی‌من پسرم رو خاک کردن؟»

رسم بازار
۱۰:۱۹ - چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳

رسم بازار

نزدیک ظهر بود. محمدحسین پیراهن و شلوار مشکی‌اش را گذاشته بود روی زمین. موهای مشکی‌اش زیر نور پنجره پررنگ‌تر به چشم می‌آمد. نگاهش برق انداخته بود.

حسین (ع) مظلوم نیست!
۱۳:۱۶ - دوشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۳

حسین (ع) مظلوم نیست!

حلول ماه «حسین» است. سالگرد قیام امام، برای «جهاد». آمده است تا باری دیگر یادمان بیندازد که «مظلوم» نباشیم.

حاج‌‌بابا و عید قربان
۱۱:۱۸ - سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳

حاج‌‌بابا و عید قربان

برای من، عید قربان، مساوی بود با خانۀ‌ حاج‌بابا. قدم به حیاط که می‌گذاشتی همهمه‌ای بود از صدای بچه‌ها و بازی‌شان با گوسفند پشمالوی قصه‌ها. غرق در دنیای کودکانه‌مان می‌شدیم؛ بی‌آنکه بدانیم حاج‌بابا نماد بندگی خدا را خانه آورده است و قصد دارد سنت حضرت ابراهیم را به‌جا آورد.

همچنان به خود می‌لرزم
۱۳:۵۳ - شنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۳

همچنان به خود می‌لرزم

خانه پدری بودم. صدای شلیک گلوله خیلی نزدیک بود. پله‌ها را دوتایکی دویدم تا برسم به پنجره راه‌پله. پنجره را که باز کردم سه تن سرباز مسلح دیدم که به یک شهروند دیگر شلیک کردند.

برای حال پریشان‌تر ما هم دعا کنید
۱۱:۰۸ - پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳

برای حال پریشان‌تر ما هم دعا کنید

ساعت پنج عصر سی‌ام اردیبهشت‌. مادر زنگ می‌زند. گوشی تلفن را برمی‌دارم و طبق معمول سلام و احوالپرسی پرنشاطی تحویل مادر می‌دهم. مادر اما ناراحت است.

لطفا ژست دانشجوی روان‌شناسی کودک به خود بگیرید!
۱۰:۳۵ - سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

لطفا ژست دانشجوی روان‌شناسی کودک به خود بگیرید!

«علیه تربیت فرزند» کتاب نام آشنای قفسه‌های بخش روان‌شناسی کتاب‌فروشی‌ها و کتابخانه‌هاست. زیر نام عنوان نوشته است: «برای فرزندمان باغبان باشیم یا نجار؟». به نویسندگی خانم «آلیسون گوپنیک» و ترجمه «مینا قاجارگر» از نشر «ترجمان».