حاج باقر سیلواری؛ رزمنده همدانی روزهای همراهی، همنشینی و هم‌رزمی با فرمانده شهید سردار حاج محمود شهبازی را روایت می‌کند

یک اصفهانی طرازاول در سپاه همدان!

«آقای باقر سیلواری!» هروقت با لهجه‌ غلیظ اصفهانی‌اش این‌طور صدایم می‌زد، می‌گفتم: «خدا به داد برسد؛ حتما خطایی کرده‌ام!» آن روزها ما آن‌قدرها هم ساکت و آرام نبودیم.

تاریخ انتشار: 16:32 - شنبه 1404/02/27
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه
یک اصفهانی طرازاول در سپاه همدان!

به گزارش اصفهان زیبا؛ «آقای باقر سیلواری!» هروقت با لهجه‌ غلیظ اصفهانی‌اش این‌طور صدایم می‌زد، می‌گفتم: «خدا به داد برسد؛ حتما خطایی کرده‌ام!» آن روزها ما آن‌قدرها هم ساکت و آرام نبودیم. گاهی شیطنت می‌کردیم؛ نوع صدازدنش نشان می‌داد راضی است یا ناراضی. وقتی از دستم ناراحت می‌شد اسم و فامیلم را به‌همراه آقا صدا می‌زد؛ اما وقتی همین‌طور می‌گفت: «سیلواری»، می‌فهمیدم از دست من خوشحال و راضی است.

آشنایی «باقر سیلواری» با شهید «حاج محمود شهبازی» از سپاه همدان شروع شد و اولین‌دیدارش با او در منطقه جنگی سرپل ذهاب بود؛ شهرک المهدی، مقر بچه‌های سپاه همدان. آنجا اولین رودررویی خودمانی‌‌شان شکل گرفت ؛ پس از آن در تیپ 27 محمد رسو‌ل‌الله و در جریان عملیات فتح‌المبین و آزادسازی خرمشهر، روزبه‌روز ارتباطشان صمیمی‌تر شد.

باقر سیلواری که از رزمندگان سپاه همدان است، می‌گوید: «آن روزها این بحث‌ها مطرح نبود که کسی همدانی است یا اصفهانی! تهرانی است یا شیرازی. هدف یکی بود و مشترک؛ خدا و شهدا… شهید شهبازی چنان با بچه‌های همدان رفیق شده بود که اگر لهجه اصفهانی نداشت، هیچ‌کس متوجه نمی‌شد او همدانی نیست. ویژگی‌های خاصی داشت. فرماندهی بود که علاوه بر دانش نظامی و مدیریت فرماندهی، استاد اخلاق، نهج‌البلاغه واحکام بود و یک جاذبه بسیار قوی داشت؛ ازهمین‌رو ارتباط بسیار قوی با نیروها داشت. شهید شهبازی به قلب نیروها فرمان می‌داد.»

کلاس‌های اخلاقی او زبانزد بود؛ به گونه‌ای که حتی نخبه‌های جنگی هم از شاگردی در کلاس‌هایش لذت می‌بردند. «قبل از عملیات فتح‌المبین ما حدود دوماه در پادگان دوکوهه بودیم، صبح‌ها کلاس نهج‌البلاغه و قرآن داشتیم. شهید شهبازی خودش درس نهج‌البلاغه می‌داد. شهیدان متوسلیان، همت و قجه‌ای همه سر کلاس او بودند. او یک معلم اخلاق بود، یک استاد دانشگاه. ویژگی خاصی که در صحبت‌کردن داشت، این بود که کوتاه و تأثیرگذار حرف می‌زد. مضمون کلامش را در پنج و نهایت 10 دقیقه‌ به مخاطب ارائه می‌کرد. اصلا این مدلی نبود که بخواهد یک ساعت، دو ساعت نصیحت کند. این یک اصل مهم در سخنرانی است و بسیار هنر می‌خواهد که کسی بتواند با یک پیام کوتاه درس اخلاق به دیگران بدهد.»

بعد از عملیات فتح‌المبین، مقر فرماندهی لشکر 27 محمد رسول‌الله از پادگان دوکوهه به دارخوین انتقال پیدا می‌کند. شهید شهبازی، جانشین لشکر 27 محمد رسول‌الله، یعنی جانشین حاج احمد متوسلیان می‌شود؛ علاوه بر آن، به‌عنوان مسئول اطلاعات لشکر 27 هم انتخاب می‌شود. «هر یگانی می‌خواهد وارد عملیات شود، اگر اطلاعات نداشته باشد، به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند مثمرثمر باشد. اطلاعات رکن اساسی یک یگان است که شهید شهبازی این مسئولیت مهم را برعهده داشت و ده، پانزده نفر نیروی اطلاعاتی بسیار باتجربه و زبده که امتحان خود را در منطقه غرب در عملیات فتح‌المبین پس داده بودند، تحت امر ایشان فعالیت می‌کردند که ازجمله آن‌ها شهید سردار همدانی، شهید خوش‌لفظ، شهید کشوری و… بودند، یک تیم حرفه‌ای و کاربلد.»

افراد تیم اطلاعاتی به گروه‌های سه‌نفره و چهارنفره تقسیم شده بودند و هرشب یکی از این تیم‌ها برای شناسایی می‌رفت. «این تیم‌ها هرکدام خودشان اطلاعات یک گردان بودند تا گردان را به‌سمت هدف ببرند؛ برای مثال، شهید خوش‌لفظ، اطلاعات گردان مسلم بود و شهید کشوری، اطلاعات گردان قجه‌ای.»

آزادسازی خرمشهر مرهون زحمات انسان‌های بزرگی است که شبانه‌روز تلاش کردند وجبی از خاکشان به یغما نرود. «لازمه آزادسازی خرمشهر شناسایی منطقه بود. بچه‌های تیم اطلاعاتی شب‌های زیادی برای شناسایی منطقه می‌رفتند. بعد از نماز مغرب و عشا آماده می‌شدند. قایق‌سواری بود به نام شهید صمد یونسی از بچه‌های همدان. این‌ها را می‌آورد کنار رودخانه کارون و از آنجا پیاده می‌رفتند تا مواضع را شناسایی کنند و برگردند. شب‌ها بعد از نماز مغرب و عشا، بچه‌ها با پای پیاده، چیزی حدود 15 کیلومتر را می‌رفتند و صبح قبل از اینکه هوا روشن شود، برمی‌گشتند. آن‌قدری کار شناسایی این تیم‌ها بااهمیت بود که وقتی برمی‌گشتند، گزارش کار خود را باید به شهید حسن باقری که مسئول اطلاعات قرارگاه کربلا بود، می‌دادند.»

شهید شهبازی علاوه بر سمت جانشین لشکر، مسئول اطلاعات لشکر هم بود؛ همچنین در مرحله اول آزادسازی خرمشهر، مسئولیت محور را هم به او داده بودند. با وجود این همه دغدغه و مسئولیت سنگین باز هم خودش پا به پای بچه‌ها برای شناسایی منطقه می‌رفت. «خود شهید شهبازی هم همراه این تیم‌ها تمام مسیر را می‌رفت و برمی‌گشت. از سه شب، دو شب، ولی حتما با بچه‌ها می‌رفت. شبی که نمی‌رفت، شهید سردار همدانی می‌رفت.»

مسیر سخت بوده است و دشوار، کیلومترها در دل شب پیاده می‌رفته‌اند تا روزنه‌ها را یکی‌یکی پیدا کنند. «وقتی برمی‌گشتند، خستگی و مشقت راه از چهره‌هایشان مشخص بود. پاهایشان بر اثر پیاده‌روی تاول زده بود. شهید نیکومنظر که مسئول پشتیبانی سنگر بود از همدان برای این بچه‌ها حنا آورده بود. به پاهایشان می‌بستند تا پوست پاها ترمیم شود. شهید شکری موحد هم که مسئول بهداری بود، ساولون و بتادین را آماده می‌کرد و به محض اینکه آن‌ها می‌رسیدند، روی زخم‌ها می‌زد.»

توی یکی از همین شب‌های شناسایی منطقه، شهید شهبازی خدا را شکر می‌کند از اینکه توانسته‌اند دستشان را بگذارند روی جاده‌ آسفالت اهواز‌خرمشهر. «فکر کنم هفتم یا هشتم اردیبهشت بود. شهید شهبازی وقتی از شناسایی برگشت و می‌خواست گزارش کار خودش را به حسن باقری بدهد، روی زمین سجده شکر به‌جا آورد. پرسیدند: چی شده؟ گفت: بالاخره موفق شدیم از رودخانه کارون رد شویم و این دشت را طی کنیم. توانستیم دستمان را بگذاریم روی جاده آسفالت اهواز‌خرمشهر.»

شب‌هایی که شهید شهبازی به همراه تیم شناسایی به منطقه نمی‌رفت، صبح اول‌وقت می‌ایستاد جلوی خط‌مقدم؛ منتظر و مضطرب تا بچه‌ها به سلامت برگردند. «من چون در عملیات فتح‌المبین مجروح شده بودم، در مرحله اول آزادسازی خرمشهر نمی‌توانستم همراه تیم شناسایی بروم و جانشین گردان بودم؛ اما در مرحله دوم که اوضاع مجروحیت پاهایم بهتر شد، توانستم همراه تیم شناسایی بروم. موضوع بسیار جالب و حائزاهمیت اما این بود: زمانی که از منطقه برمی‌گشتیم، اولین کسی را که می‌دیدیم، شهید شهبازی بود. جلوی خط‌مقدم ایستاده بود؛ مضطرب و نگران که آیا ما سالم هستیم؟ حس مسئولیت این فرمانده در قبال نیروها بسیار ارزش داشت؛ یعنی هرشبی خودش برای شناسایی نمی‌رفت، این‌طور نبود که برود عقب، بگوید بچه‌ها می‌آیند. می‌نشست جلوی خط تا بچه‌ها برسند. بعضی دوستان می‌گفتند شهید شهبازی آن جلو می‌نشیند و دعا می‌کند تا شما صحیح و سلامت برسید. وقتی هم می‌رسیدیم، اولین چیزی که می‌گفت این بود که سالم هستید؟ حالتان خوب است؟ وقتی مطمئن می‌شد که نیروها همه سلامت هستند، می‌گفت: حالا بگویید ببینم مواضع عراقی‌ها چطور بود؟ آرایش تانک‌ها، پیاده‌ها… .»

با وجود همه‌ این سختی‌ها، روز موعود، یعنی سوم خرداد، روز فتح خرمشهر که همه باید در این پیروزی شاد باشند، جای خالی شهید شهبازی بسیار حس می‌شود؛ چراکه او روز دوم خرداد و یک روز قبل از آزادسازی خرمشهر به شهادت می‌رسد. «روز دوم خرداد ما حدود 50 متر با قرارگاه تاکتیکی که شهید شهبازی در آن قرار داشت، فاصله داشتیم. عراق چند خمپاره شصت زد. ما گفتیم این خمپاره شصت‌ها معمولی هستند. قبل از اینکه برویم سمت هدف‌هایمان، نمی‌دانم حاج سعید بادامی بود یا شهید ترکمان، یکی از این‌ها به من گفت که با آن خمپاره حاج محمودشهبازی درجا شهید شد. ما دویدیم ببینیم چه شده، اما شهید حاج‌احمد متوسلیان به محض شنیدن خبر شهادت شهید شهبازی، ابتکار عمل به خرج داده و گفته بود چفیه‌ای روی صورت او بیندازند تا صورتش مشخص نشود. چون اگر خبر درز پیدا می‌کرد، قطعا در آن وضعیت روحیه لشکر به‌هم می‌ریخت. خیلی بی‌سروصدا او را به عقب انتقال دادند. به ما هم گفتند بروید سمت هدف‌هایتان.»

حاج باقر سیلواری خاطره‌هایی که از شهید شهبازی در دل و جانش نقش بسته است، فراموشش نمی‌شود. «بین مرحله دوم وسوم آزادسازی خرمشهر، روی جاده اهواز‌خرمشهر بودیم که یک روز حاج‌احمد متوسلیان به من گفت: “سیلواری این دو نفر را با حاج محمود شهبازی ببرید توی خط.” شهید شهبازی داشت وضو می‌گرفت.به تجدید وضو و نظافت خیلی اهمیت می‌داد. به محض اینکه کوچک‌ترین فرصتی داشت، وضو می‌گرفت. وضویش که تمام شد، ریش‌هایش را تروتمیز شست و به من گفت: “سیلواری موتور را آماده کن که این دو نفر را ببریم توی خط.” شهید شهبازی یک موتور سوار شد، من هم یکی. آن دو نفر لباس‌های فرم پوشیده وخیلی هم به خودشان رسیده بودند، لباس‌های اتوکشیده‌شده، کفش‌های فرنچ، عطر و ادکلن‌زده و خلاصه‌تروتمیز. من و شهید شهبازی هم از این لباس‌های خاکی رنگ پوشیده بودیم. یکی از آن‌ها را من سوار کردم، یکی را آقای شهبازی و به سمت پل نو حرکت کردیم. این منطقه خاکی بود، رمل بود و به خاطر اینکه گردوخاک نشود، روغن سوخته ریخته بودیم و باید خیلی آرام از داخل این خاک که با روغن سوخته پوشیده شده بود، رد می‌شدیم تا برویم داخل منطقه. تا رسیدیم توی رمل‌ها، عراقی‌ها از دیدبان پتروشیمی ما را دیدند و آنجا را به خمپاره بستند. همین که شروع کردیم به گازدادن تا رد بشویم، هر دو نفر ما، یعنی من و شهید شهبازی، خم شدیم به سمت راست و آن دو پاسدار که پشت سوار بودند، خم شدند به سمت چپ. با همین حرکت هر دو موتور پخش زمین شد و افتادیم توی روغن سوخته‌ها. نگاه کردم دیدم دو آدم سیاه و روغنی ایستاده‌اند؛ فقط چشم‌های آن‌ها پیدا بود. انگار آن‌ها را چندبار غلت داده بودند توی خاک‌ها و روغن سوخته‌ها. صحنه خنده‌داری بود. شهید شهبازی به من گفت: “سیلواری چیزیت نشده؟” گفتم: “نه حاج آقا. چرا این دو نفر این شکلی شدند؟” خندید وگفت: “تا این‌ها باشند خودشان را این‌قدر شیک‌وپیک نکنند.” خلاصه زود بلند شدیم و گفتیم تا خمپاره بعدی نیامده، سریع فرار کنیم. آن‌ها را توی خط بردیم و از آن‌ها پرسیدیم: “شما کی‌ هستید که حاج احمد متوسلیان سفارش کرده شما را بیاوریم اینجا؟” گفتند: “خبرنگارهای مجله پیام انقلاب هستیم.” چندوقت بعدش جایی بودیم که مجله پیام انقلاب را آوردند. دیدیم این دو خبرنگار، این واقعه را با جزئیات شرح داده بودند.»

در مرحله دوم آزادسازی خرمشهر، باقر سیلواری صحنه‌ای از معاشقه شهید شهبازی با خدایش را می‌بیند که هنوز آن صحنه برایش زنده است. «روز هجدهم اردیبهشت با عراقی‌ها درگیر شدیم و به قدری درگیری بالا گرفت که عراقی‌ها با تانک می‌آمدند روی مجروح‌های ما. شده بود نبرد تن با تانک. با تمام قدرتی که داشتیم، مقابله کردیم. گردان ما 350 نفر نیرو داشت. در این درگیری 60 نفر از نیروهای ما شهید شدند. بچه‌ها با تمام قوا مردانه مبارزه و مقاومت کردند و اجازه ندادند ارتش عراق از مواضع ما رد شوند و کانال گرم دشت را تثبیت کردیم. بعد از عملیات به اتفاق شهید شهبازی، شهید همدانی، شهید شکری موحد، شهید ترکمان و شهید مظاهری برگشتیم عقب‌ تا پیکر شهدای گردان را جمع کنیم. پسری بود شانزده‌هفده‌ساله، تک‌تیرانداز، مکبر گردان ما هم بود. همین‌طور که داشتیم پیکر شهدا را جمع می‌کردیم، نگاهم افتاد به شهید شهبازی. نشسته بود روی زمین، رو به قبله و سر این شهید مطهر را روی بازوانش گرفته بود. رفتم نزدیک‌تر، شهید شهبازی می‌گفت: “خدایا ما این شهدا را داریم می‌دهیم، به مظلومیت خون این شهدا به ما کمک کن تا در این جنگ پیروز شویم و در این مسیر، هم تو از ما راضی باشی، هم شهدا. این بچه‌ها دارند با اعتقاد و ایمانشان دربرابر تانک می‌جنگند، تو آن‌ها را یاری کن.” صحنه عجیبی بود. هیچ‌وقت این صحنه را فراموش نمی‌کنم.»

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

هفت + 9 =