غروب بیست و یکم ماه رمضان بود که خبر حمله وحشیانه اسرائیل به ساختمان کنسولگری ایران در سوریه در شبکههای اجتماعی منتشر شد و زمان زیادی نگذشت که این خبر به همراه اسامی شهدای این حادثه تروریستی، تیتر یک اخبار رسانههای داخلی و خارجی شد.
شماره دوم و سوم فصلنامه بیسیمچی؛ ضمیمه پایداری روزنامه اصفهانزیبا درحالی منتشر شد که بازخوردهای فراوانی را بهدنبال داشت. فصلنامه بیسیمچی در دو شماره جدید خود به موضوع «مکانخاطرهها» و پیرو آن، معرفی 20 نقطه تأثیرگذار اصفهان در سالهای جنگ تحمیلی پرداخته است.
اولش راضی به صحبتکردن نیست. ما اصفهانیم، او تهران! روی خط تلفنش میمانم تا چنددقیقهای حرف بزند. میگوید: «این حرفزدنها تأثیری هم دارد؟!» خسته شده از حرفزدنهای مکرر و گمنامی همسرش! میگوید مگر شهید شوکتپور را کسی میشناسد وقتی «حتی یک کوچه هم به نامش نکردند!» گلههایش را به جان میخرم. قبول میکند؛ اما مصاحبهمان میافتد به یک روز دیگر. این بار اما با اشتیاق بیشتری صحبت میکند؛ با اشتیاقی که بهجامانده از هشت سال زندگی مشترک با حسن شوکتپور است. «خورشید همتیان»؛ همسر سردار شهید حسن شوکتپور، حالا از همه این سالها برایمان میگوید.
همه آدرس او را میدهند؛ «حسن محمدی»! رزمندهای که شاید از همه بچههای لشکر امامحسین(ع) به شهید حسن شوکتپور نزدیکتر و با او هم ایاقتر بوده است.
متولد شیراز است و بزرگشده کرمانشاه؛ اما خودش را اصفهانی میداند و میگوید: «پنجاه سال است که ساکن اصفهانم و اصفهانی»؛ درست از سال 52 که به استخدام هوانیروز درمیآید و راهی اصفهان میشود. سال 54 بعد از فارغالتحصیلی بهعنوان خلبان کبری انتخاب میشود و سال 55 دوره آموزشی موشکانداز” TOW COBRA ” را طی میکند تا اینکه سال 56 میشود «خلبان اول کبری»!.
جانی بت اوشانا متولد ۱۵ شهریور ۱۳۴۳. سرباز تیپ ۵۵ هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در شرق دجله و در منطقه عملیاتی بدر به شهادت رسید.
باید از او گفت، باید از او همیشه گفت. خندههایش، آرامشش، صبوریاش و تمام حرفهایم انگار لای این صبوری خودش را پنهان و آشکار میکند. با دلتنگیهایش سخت کنار میآمد، با دورافتادن از رفقایش سختتر. تا اینکه روز موعود فرارسید.
سردار باقرزاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح: روز چهارشنبه ۶ اردیبهشت از ساعت ۱۶ مراسم وداع با پیکر شهید در معراج شهدای تهران برای عموم مردم برگزار خواهد شد.
کتاب «شرارههای خورشید» نوشته مشترک گلعلی بابایی و حسین بهزاد، با محوریت شخصیت شهید همت و کارنامه عملیاتی لشگر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات خیبر بهتازگی توسط نشر ۲۷ بعثت به چاپ پنجم رسیده است.
«دوازدهسالگی» برایش میشود شروع راه! از همان روزی که توی انشایش از شغل آیندهاش مینویسد که میخواهد طلبه شود و معلمش میگوید شغلی بهتر از مفتخوری سراغ نداشتی، انگار میل و اشتیاقش برای معممشدن بیشتر میشود و خیلی زود سر از مدرسه «جد بزرگ» و «صدر» اصفهان درمیآورد و سالهای بعد هم به مدارس حوزه علمیه قم میرسد. گفت و گوی با آسدیحیای امام.
ازدواج با «مصطفی»، آن هم در دوازدهسالگی، او را شریک و همسفر زندگی مردی میکند که مبارزه و حماسه در قاموسش حرف اول را میزند؛ مردی که در ابتدا او را همراه و سپس همقدم با خود در میدان نبرد میکند.
سال ۱۳۲۰ بنایش را میگذارند، در ۳۰ کیلومتری غرب شهر اصفهان؛ مدرسه هشتاد و یک ساله که هنوز پایگاهی برای آموزش دانش آموزان خطه نجفآباد است. «دبیرستان شهید محمد منتظری»، شناسنامهاش ۲۳۴ شهیدش است با مُهری که بر روی پیشانیاش خورده؛ «شهیدستان ایران». این مدرسه را با عنوان پرشهیدترین مدرسه کشور میشناسند که دانشآموزان زیادی از آن در سالهای دفاع مقدس به شهادت رسیدند. بنابر شواهد، در طول سالهای دهه ۶۰ این شهیدستان در سه رشته تحصیلی علوم انسانی، ریاضی و علوم تجربی فعالیت میکرد و هزار و ۲۰۰ دانشآموز داشت.