تقریر الهیاتی از جنگ

جنگ هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند!

تاریخ جنگ، تاریخی به بلندای هستی انسان است. گویی که تاریخ انسان بر روی این کره خاکی نه تاریخ صلح که تاریخ جنگ است.

تاریخ انتشار: ۱۲:۵۲ - چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
جنگ هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند!

به گزارش اصفهان زیبا؛ تاریخ جنگ، تاریخی به بلندای هستی انسان است. گویی که تاریخ انسان بر روی این کره خاکی نه تاریخ صلح که تاریخ جنگ است.

جنگ پدیده‌ای شگفت‌آور است. با چهره‌ی ژانوسی‌اش آبستن صلح است و زاییده‌ از صلح. محقق‌ساز بزرگ‌ترین وحشت‌های انسانی است؛ رنج‌های بزرگ و از دست دادن‌های عظیم.

اما آیینه‌ی شگفت‌آورترین جلوه‌های هستی انسانی نیز هست. سیمای جنگ آیینه‌ی تمام نمای ایثار است‌؛ نمایشی پرمهابت از شجاعت.

جنگ؛ باعث بروز عرش و فرش جلوه‌های انسانی و حق و باطل

هم فرابرنده و تعالی بخش است و هم فرو برنده و ضلالت بخش. جنگ در درون خود واجد این نزاع پایان ناپذیر است. نزاع نور و تاریکی، نزاع فرارفتن و غرق شدن.

اما آیا انسان می‌تواند از جنگ بپرهیزد؟ جنگ را فراموش کند و از مواجهه‌ی با آن انصراف دهد؟

تاریخ نشان داده که اگر گروهی چنین کنند، جنگ از مواجهه با آنان انصراف نخواهد داد. جنگ روزی درب خانه‌ آنان را خواهد زد و با ترش‌رویی تاریخی‌اش آنان را غافل‌گیر خواهد کرد.

این روی جنگ همان روی حقارت‌آمیز آن است. انسانی از پیش باخته در برابر طوفان جنگ، بدون فرصتی برای کنش در برابر ضربات بی‌امان تاریخ، غرق شده در سیلاب خشونت بار هستی و برباد رفته در برابر تندباد بی‌مهابای زمان.

اما پذیرش واقعیت جنگ و روی نگردانیدن از آن چه برای انسان به ارمغان خواهد آورد؟

تقریر شهید آوینی درنخستین مواجهه با پیکار؛ دروازه‌ای رو به آسمان!

مرتضی آوینی که روایت‌گری جنگ، آوازه ا‌ش را بر تارک تاریخ مجاهدان سیادت بخشیده، در نخستین روزهای جنگ وارد خرمشهر شده است، آن شهر خونین و بلند آستان.

دوازده مهر ۱۳۵۹، تنها چند روز پس از شروع جنگی که هشت سال به طول انجامید از نخستین مواجهه‌های آوینی با جنگ است:

«زمان، بادی است كه می‌وزد؛ هم هست و هم نیست. آنان را كه ریشه در خاك استوار دارند از طوفان هراسی نیست. جنگ می‌آمد تا مردانِ مرد را بیازماید. جنگ آمده بود تا از خرمشهر دروازه‌ای به كربلا باز شود.»

جنگ برای آوینی تعالی بخش بود، دروازه‌ای باز‌شده رو به آسمان، پس چرا باید از آن گریخت؟ چرا باید مانند غباری در تند باد زمان گم شد؟ این همان پرسش دشوار انسانی در برابر چهره‌ی ژانوسی جنگ است.

چهره‌ای که یک طرف آن وحشت و خشونت و از دست دادن است اما سوی دیگر آن فرارفتن و ماندگار شدن. جنگ بار امانت انسان است.

باری که برگرده گرفتن آن اگرچه در نزدیکی فرو غلتیدن به مغاک ظلم و جهل است اما در آستانه‌ی ورود به راهی است که‌ انسان را قادر به فراروی از حدود تحمیل شده بر او می‌سازد.

او را آستانه‌نشین مقام «فنا از فنا» می‌سازد. انسان ایرانی از سپیده‌دم تاریخ با گریختن از مقابل جنگ بیگانه بوده است.

آن زمان که در رکاب فریدون، سرکینه جوی، به سمت ایوان ضحاک، کنگ دژهودجش، اورشلیم، بیت المقدس راند. تا آن زمان که در نیم‌روز تاریخ، پیروی از آن کرار غیر فرار، آن بسیار حمله کننده‌ی بی‌گریز، آن برکننده‌ی درب خیبر را برگزید.

و امروز در شامگاه تاریخ، انسان ایرانی دوباره بار امانت را بر دوش کشیده است.

انسان ایرانی در حال فرا رفتن از حدود است در حال نگارش خطوط واپسین تاریخ انسان.