زمینه‌های توبه خودخواسته اندیشمندان انقلابی دیروز

فیلسوف تواب

این خصیصۀ عمومی بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان است که در دوران جوانی، تفکر را از آب‌های خروشان انقلابی‌گری و چپ‌گرایی آغاز می‌کنند و در کهن‌سالی در مانداب محافظه‌کاری و راست‌گرایی آرام می‌گیرند.

تاریخ انتشار: ۱۲:۲۱ - یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
فیلسوف تواب

به گزارش اصفهان زیبا؛ این خصیصۀ عمومی بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان است که در دوران جوانی، تفکر را از آب‌های خروشان انقلابی‌گری و چپ‌گرایی آغاز می‌کنند و در کهن‌سالی در مانداب محافظه‌کاری و راست‌گرایی آرام می‌گیرند.

از این باب شاید نتوان به خیل کثیری از متفکران ایرانی خرده گرفت که چرا از گذشتۀ خود پشیمان‌اند و چنان بی‌رحمانه در پیرانه‌سری روزگار جوانی خویش را به افراط و تندروی متهم می‌کنند.

می‌توان دلایل گوناگونی برای این توبۀ خودخواسته برشمرد؛ اما نقش دو مسئله در این خانه‌گزینی در مرداب برجسته‌تر است.

نخستین دلیل، انقطاع از مفهوم عدالت است. عدالت رود خروشان و شمشیر آخته‌ای است که نه از حرکت باز ‌می‌ایستد و نه از رقصیدن. خروش رود و رقص تیغ عدالت است که مانداب محافظه ‌کاری و بزم مخمور عافیت‌طلبی را برمی‌آشوبد.
اندیشمندی که از عدالت می‌گسلد یا به آن نمی‌اندیشد، از حرکت باز می‌ایستد. این بازایستادن به واپس‌گرایی می‌انجامد. وقتی مسیر پیش رو مسدود شد یا باید ایستاد، درجا زد و حرف‌های گذشته را دوباره و دوباره تکرار کرد یا باید به عقب نگریست و از زیاده‌روی‌های گذشته عذر خواست و بهانه‌جویی کرد.

دلیل دوم، مشغول‌شدن به خویش و ندیدن جهان است؛ عدم فهم منطق جهانی که در آن درافتاده‌ایم، جهان خواست قدرت. امپریالیسم نشانِ وضعیت جهان مدرن است. هیچ گونه‌ای از تفکر بدون اندیشیدن به سودای قدرت جهان‌گیر امپراتوری سرمایه ‌نمی‌تواند وصف درستی از حال خود و حال جهان ارائه دهد. اگر امپریالیسم فهم نشود، تمام مصائب و مصیبت‌ها بر سر خود ما آوار خواهد شد. ما مسئول توسعه نیافتگی خود خواهیم بود، ما متهم به بی‌بهره‌گی از عقل و مشغولیت به امور کم‌اهمیت خواهیم شد و خود متهم درجه اول ظلم‌هایی هستیم که به ما روا می‌شود.

این خوداتهامی ویرانگر، در دوران پایانی حیات، اندیشمند تواب را کلافه خواهد کرد. او را مجبور می‌کند به عقب بنگرد و عیب و ایراد را در کردۀ گذشته خود جست‌وجو کند؛ به جای آنکه به بیرون بنگرد و خصم تمامیت‌خواه و دیگرستیزی که گلویش را فشرده نیز نهیبی زند.

در این تردیدی نیست که هر انقلابی مبری از کژروی‌ها و افراط‌کاری‌ها نیست؛ اما فهم رخدادی به ما می‌آموزد که تفکر باید به کژی‌ها نگاه کند؛ ولی مسحور و مشغول به آن نشود. نباید در مانداب کاستی‌های گذشته ماند و بر طبل عجز و استیصال کوبید.
باید به رخداد اندیشید؛ به آنچه می‌توانست به جهان عرضه کند و هنوز می‌تواند. باید آرزوهای محقق‌نشده را تمنا کرد؛ به جای اینکه پشیمان و مغموم افق‌گشایی‌های پیشین رخداد را انکار کرد.

این تفاوت میان فیلسوف وفادار و فیلسوف تواب است. فیلسوف وفادار برای وفادارماندن به رخداد گذشته را نقد می‌کند و به آینده بشارت می‌دهد؛ اما فیلسوف تواب بریده از رخداد گذشته را نفی می‌کند و در برابر آینده ناامیدانه تسلیم می‌شود.