روزهای منتهی به اربعین، روزهای عجیبی است؛ انگار نوعی خوف و رجا در دل‌ها حاکم است

در اینجا همه از جان مایه می‌گذارند!

روزهای منتهی به اربعین، روزهای عجیبی است. انگار نوعی خوف و رجا در دل‌ها حاکم است؛ کسانی که نمی‌دانند آخر رفتنی هستند یا جامانده. شاید لحظه آخری همه چیز جور شود تا یک نفر راهی کربلا شود، شاید هم سفر افرادی که از مدت‌ها پیش برنامه‌اش را ریخته‌اند، به هم بخورد. باید ببینیم دوست چه کسی را دعوت کرده است.

تاریخ انتشار: ۱۴:۳۷ - دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
در اینجا همه از جان مایه می‌گذارند!

به گزارش اصفهان زیبا؛ روزهای منتهی به اربعین، روزهای عجیبی است. انگار نوعی خوف و رجا در دل‌ها حاکم است؛ کسانی که نمی‌دانند آخر رفتنی هستند یا جامانده. شاید لحظه آخری همه چیز جور شود تا یک نفر راهی کربلا شود، شاید هم سفر افرادی که از مدت‌ها پیش برنامه‌اش را ریخته‌اند، به هم بخورد. باید ببینیم دوست چه کسی را دعوت کرده است.

برای تمام عشاق اباعبدالله الحسین، زیارت نرفتن در اربعین سخت و سنگین است، اما به گمان من برای کسانی که پیش‌تر تجربه‌اش کرده‌اند، دشوارتر است؛ چرا که باید بنشینند و صحنه‌هایی را که در دل حضور داشتند، این بار تنها از تلویزیون ببینند.

بگذارید از زیبایی‌های این مراسم باشکوه بگویم. در نجف، صحن حضرت زهرا مسکن و مأوای زائران است، انگار که به خانه پدری‌ات رفته باشی. پس از زیارت، گرچه دشوار، اما دل می‌کنی، به راه می‌افتی و اصل ماجرا آغاز می‌شود.

فریاد «مای بارد… مای بارد!» که در طریق به گوش می‌رسد، انگار که خوش‌ترین نوایی است که به عمرت شنیده‌ای و بچه‌هایی که دنبالت می‌دوند تا آب را از دستشان بگیری، شیرین‌ترین بچه‌های جهان به نظر می‌آیند؛ چرا که در مهمان‌نوازی سنگ تمام گذاشته‌ و با آن معصومیت کودکانه، در حد توان از تویی که غریبه، اما زائر هستی، پذیرایی می‌کنند؛ بدون چشمداشت‌.

وصف چای‌های پررنگ عراقی در آن استکان‌های کمرباریک نیز به نوعی ناگفتنی است؛ چایی که در هیچ کجای دیگر تکرار نمی‌شود و اگر هم شود، هیچگاه آنقدر به دل نمی‌نشیند. ایضا جیرینگ‌جیرینگ فنجان‌هایی که به هم می‌خورند اعلام می‌کنند که قهوه حاضر است و می‌توانی یک دم بیاسایی تا برایت بریزند.

ظهر که می‌شود، مواکب بین‌راه آهسته‌آهسته پر می‌شوند تا زائرین را از آفتاب گزنده عراق در امان نگاه دارند، اما حتی در آن گرما نیز کسانی هستند که به شوق زودتر رسیدن، گام برمی‌دارند؛ بدون واهمه از گرمای هوا یا هر مانع دیگر. گاهی هم مه‌پاش‌ها دستگیرت می‌شوند تا گرما را تاب بیاوری.

در این راه همه از جان مایه می‌گذارند؛ یکی خیاطی می‌کند، یکی لباس‌شویی. یکی به فکر غذای زائرین است و دیگری درصدد پانسمان تاول‌های پای زوار.

در این بین اصفهانی‌ها نیز حضور پررنگی دارند؛ مانند آن موکبی که پارسال در یک حرکت مبتکرانه، آب‌دوغ‌خیار می‌داد و مزه‌اش بعد از یک‌سال هنوز زیر زبانم مانده است.

بعد از طی این مسیر با تمام فراز و نشیب‌هایش، به عمود ۱۴۰۴ می‌رسی و آنجاست که وصال حقیقی را می‌یابی.

چه خوش است اولین تلألؤ گنبدهای طلایی در نگاه زائران خسته‌ای که گرد طریق بر تن دارند و با نگاهی، خستگی‌شان از تن بیرون می‌رود. کوله‌ها را بر زمین می‌گذارند و راهی زیارت می‌شوند.

به زعم من، کسانی که پا به این سفر معنوی می‌گذارند، در آن روزها طاقتی فراتر از توان عادی خود می‌یابند تا دوام بیاورند. همچنین زمین کربلا در این ایام گسترده می‌شود تا بتواند پذیرای این تعداد از افرادی باشد که از سراسر جهان در آن نقطه گرد هم آمده‌اند. فراهم کردن امکانات رفاهی نیز بدون مدد الهی امکانپذیر نیست.

اما آنچه سال گذشته بیش از همه به چشمم آمد، کمبود آب آشامیدنی در کربلا بود. انگار که روضه‌ها مکشوف می‌شدند و شمه‌ای از آنها برابر چشمان‌مان بود.

در اطراف حرم تنها یک موکب آب معدنی پخش می‌کرد که شلوغی بیش از حدش، عده زیادی را دست خالی بر می‌گرداند. این است که از یک حرکت مؤثر در این زمینه، بسیار مشعوف شدم؛ دادن قلک‌هایی به بچه‌ها، تا پول‌هایشان را جمع کنند و با پس دادن قلک به آن گروه، در خرید آب برای زائرین در کربلا سهیم باشند.

راستش از گسترش کاروان‌های پیاده‌روی اربعین، افزایش روزبه‌روز تعداد زائران و علاقه‌مندی گروه‌‌های گوناگون مردم در این مراسم نیز خوشحالم. در این روزها افرادی با فرهنگ‌های مختلف و طرز تفکر متفاوت گرد هم می‌آیند که گرچه ممکن است اختلافاتی داشته باشند، اما در یک چیز مشترک هستند: عشق به حسین عليه‌السلام.