
در ایام عزای سیدالشهدا(ع)، سازمان زیباسازی شهری شهرداری اصفهان تکمصرعهایی را در سطح شهر نصب کرده بود تا بهوسیله ادبیات، در کنار دیگر هنرهای بهکاررفته در سطح شهر، فضا رنگوبوی عاشورا بگیرد و توجه بسیاری از شهروندان نیز به این اشعار جلب شد.

باران که قطع شد، دخترها دویدند پشت در شیشهای حیاط، بعد هم آمدند توی آشپزخانه و زل زدند به چشمهایم. بغض کردند. مثل همان روزهایی که پدرشان رفته بود. پیله کردند و گفتند برویم تشییع شهدا.

الیاس دندانهایش را روی هم فشار داد تا بغضـی را که سد راه گلویش شده بود، خفه کند. دست گذاشته بود به دستگیره در و میخواست برود.

همیشه زیر بالشتش سنگ داشت. نه یک سنگ معمولی؛ سنگی که زاویه داشته باشد؛ زبری و تیزی داشته باشد.

سروته کوچهها یکی شده بود.فاطو کوچهها را یکنفس دویده بود. اصلا مگر کوچهای هم مانده بود؟ نخلها اما کمرراست ایستاده بودند. شاید میخواستند ثابت کنند هنوز هم شهرشان سرپاست.









