تاریخ جنگ
NONE
۰۹:۴۴ - سه شنبه ۷ دی ۱۴۰۰

دردانه درد!

درد می‌کشد، از 21 بهمن سال 61 تا به امروز. درد می‌کشد. دردها تمامی ندارد. شمار روزها و ساعت‌هایی که درد کشیده است عمری قریب به 40 سال دارد. توی همه این سال‌ها شبی را به یاد نمی‌آورد که آسوده خوابیده باشد و صبح بیدار شود. درد نیمه‌شب رهایش نمی‌کند. خون که به عصب‌های سوزانده‌شده می‌رسد، شوک می‌دهد و درد می‌کشد. سال 61 نوجوان 16ساله در والفجر مقدماتی روی میدان مین پرتاب می‌شود؛ مین‌هایی از نوع والمرا. وقتی به خودش می‌آید، می‌بیند دوتا پایش درون چکمه‌ها روبه‌رویش افتاده‌اند. آن لحظه نه به پاهایش فکر می‌کند نه به خانواده؛ فقط نگران اسارت است. دلش می‌لرزد که عراقی‌ها از او به‌عنوان نوجوان، استفاده تبلیغاتی کنند. دست به دامان ارباب می‌شود و نجات می‌یابد.48ساعت گوشه شیاری میان دو خاک‌ریز دوام می‌آورد تا اینکه در عملیات والفجر 1 او را عقب می‌برند. پاها سیاه شده‌اند و توی هر اورژانس کمی از پای سیاه‌شده را قیچی می‌کنند.

NONE
۱۷:۰۲ - سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰

لبخندِ به جامانده از پدر

خودش را اینگونه معرفی می‌کند: «من زهرا سادات حجازی؛ فرزند ارشد سردار حجازی هستم.» 36 سال دارد و متولد اصفهان است اما اصفهان‌نشینی نداشته و از همان اوان دوران کودکی همراه خانواده در شهرهای همدان، مشهد و حالا سال‌هاست در تهران اقامت دارد. بیست و نهم فروردین ماه بود که پدرش سردار سیدمحمد حسین‌زاده حجازی یکی از سرداران خدوم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جانشین سپاه قدس، در اثر جراحات به جا مانده از جنگ تحمیلی، عروج شهادت گونه کرد و پیکر مطهرش دو روز بعد در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی ما با زهراسادات حجازی است؛ گفت‌وگویی که اگرچه قرار بود حضوری و در اصفهان انجام شود اما کرونا و دوری مسافت اجازه نداد و این همراهی به صحبت و گفت‌وگوی یک ساعته در فضای مجازی ختم شد.