«Scarcity, Why Having Too Little Means So Much» عنوان اصلی کتاب است. در ابتدا این کتاب با نام «کمبود؛ نگاهی به کمبودهای فردی و اجتماعی» در سال 1397 توسط انتشارات ققنوس با ترجمه حسین علیخانی رنانی منتشر شده است. اما به طور مشخص عنوان کتاب در بهترین حالت فقط دوستداران حوزه علوم انسانی با محوریت روانشناسی فردی و اجتماعی را به خود جلب خواهد کرد. اما عنوان «فقر احمق میکند» هم جذابیت یک عنوان را در خود دارد و هم از نظر احساسی بسیاری از خوانندگان را درگیر میکند. در هر حال و تحت تمام فاکتورهای بازاریابی، این کتاب پرفروش شد و تا این لحظه به چاپ سی و دوم هم رسیده است.
به طور عام این کتاب به ریشهیابی «کمیابی» در زندگی میپردازد.
یکی از انواع کمیابی به حوزه اقتصاد و به طور خاص پول بازمیگردد درنتیجه در فصول مختلف کتاب، زندگی افراد فقیر از جنبههای مختلف واکاوی شده و راههای خلاصی آنها از فقر و مدیریت بهتر منابع اندک مادی بررسی شده است. اما به طور مشخص کمیابی فقط در حوزه پول رخ نمیدهد، زمان، عواطف، جسم و… را هم شامل میشود. در نتیجه اگرچه شاید حوزه اصلی کتاب به سرشاخه اقتصاد مرتبط باشد، اما حوزههای زیاد دیگری را هم دربرمیگیرد. در نتیجه خواندن این کتاب برای همه جذاب و راهگشاست. هر زمان که موضوع کمیابی از دریچه خاصی بررسی میشود برای شما در قامت خواننده کتاب دو حالت عمده رخ میدهد. اولین گزینه آشناپنداری است، چراکه آن مشکل را در زندگی خود هم تجربه کردهاید یا در حالت دیگر، میتوانید به سرعت شخصی از نزدیکانتان را مثال بزنید که با آن مشکل دستوپنجه نرم میکند. بشخصه در برخی از فصول میتوانستم لیستی حداقل شامل ده نفر از دوستانم را ردیف کنم که با آن مشکل سالهاست درگیر هستند و البته به نظر نمیرسد که ارادهای برای خلاصی از آن داشته باشند. پس توصیه میکنم این کتاب را اگر نخواندهاید در لیست پنج کتاب با اولویت خود وارد کنید.
چاپ سیودوم نشان میدهـــــد کتاب پرفروش بوده است اما الزاما کتابهای پرفروش، کتابهایی خارقالعادهای نیستند. هدف برخی از خرید کتابهای پرفروش، عقب نماندن از مد روز و تکمیل ویترین کتابخانه شخصی است؛ اینکه بتوانند در گفتوگوهای روزمره اشاره کنند که این کتاب را خیلی وقت پیش تهیه کردند. اما «فقر احمق میکند» در دسته کتابهای زرد جای نمیگیرد و رمانی نیست که بتوان به سرعت آن را به پایان برد. این کتاب از جمله کتابهایی است که با پایان خواندنش، تمام نمیشود و در ذهن شما تا مدتی جاری خواهد بود. در نتیجه باید بدانید که کتاب شامل راز و قانون طلایی نمیشود که از آن نتبرداری کنید و سعی کنید در زیر عکسهای اینستاگرامی به عنوان کپشن استفاده کنید. اما کتاب مملو از جملاتی که شما را به فکر وا میدارد. برای مثال کتاب با این جمله عجیب آغاز میشود «ما این کتاب را به این خاطر نوشتیم که برای ننوشتنش وقت نداشتیم.» بهترین راه برای استفاده بهینه از این کتاب، تمرین مفاهیم آن در زندگی است. تمرین کنیم که اگر اکنون پولی در دست داریم، برای زمانهای بیپولی برنامهریزی کنیم. اگر به تعطیلات ناخواسته برخوردیم، هم کارهای عقبافتاده را تمام کنیم و هم بخشی از کارهای آینده را سروسامان دهیم. در این حالت است که خواندن کتاب میتواند مفید باشد. تعداد افرادی که کتاب «بیشعوری» را خواندهاند بسیار زیاد است اما چقدر از خوانندگان آن کتاب سعی کردند در مسیر افزایش شعور و آگاهی خود گام بردارند؟
در این زمینه آماری در دست نیست اما به احتمال زیاد، بسیاری از شما جواب یکسانی به این سؤال میدهید. بااینحال تا دلتان بخواهد افراد زیادی هستند که مطالعه کتاب «بیشعوری» را در مواقع خاص به دیگران پیشنهاد میکنند!
ترجمه کتاب با توجه به اینکه ناشرش انتشارات ترجمان بوده، روان است و بیشتر از دو سه غلط املایی در آن پیدا نمیکنید. فصلبندی و چارچوب کلی کتاب به شما کمک میکند تصویر درستی از آنچه نویسندگان در سر دارند، به شما منتقل شود. در فصل پایانی آنچه در 300 صفحه قبلی ارائه شده، جمعبندی میشود. اگر بتوانید مفاهیم اصلاحات ابداعی این کتاب همانند «تونلزنی» و «پهنای باند» را درک کنید، بهراحتی میتوانید دیگر مفاهیم ارائه شده در فصلهای بعدی را هم درک کنید.