سالها بعد انیمیشن «سندباد» با بهرهگیری از این سفرها ساخته شد. با این تفاوت که ماجرای آن سفرهای خیالی و موجودات شگفتانگیز را با جهان تازه پیوند داد و دیوهایی را به تصویر کشید که در میان تاریخ و افسانه زاده شدهاند.
در میان غولهای بسیار این انیمیشن، دیو عجیبی به نام «دیو (/ جن) نفت» دیده میشود که راهِ آب را بند آورده و بیدارکردنش، او را عصبانی کرده است. این دیو در دو قسمت از این انیمیشن حضور دارد: قسمت سیونهم به نام «واحه سوخته» (بیابان سوزان) که آغاز بیداری اوست و قسمت پنجاه و یکم به نام ن«نبرد غولها» که در کنار دیو آتش و دیو یخ قرار گرفته است.
ماجرای بیداری این دیو با ورود سندباد، بابا علاءالدین و علی بابا به روستایی آغاز میشود که تا چندسال پیش چاهها و چشمههای پرآبی داشته که حالا خشک و بیآبند. سندباد و علی بابا در جستوجوی آب، زمین را میکنند، ولی آبی که به دست میآید آب آشامیدنی نیست بلکه آبی است آمیخته به نفت. بابا علاءالدین این آب را «آب آتشزا» مینامد که قابل آشامیدن نیست.
علیبابا که دیگر طاقت تشنگی ندارد تصمیم میگیرد همانجا بماند و به کندن زمین ادامه دهد. در اثر ضربههای او، دیو نفت بیدار میشود و ادعا میکند که به عمد مردم آن روستا را فراری داده تا به خواب پانصد ساله فرو برود و حالا که علی بابا او را بیدار کرده باید مجازات شود. دیو، پاهای علیبابا را به سنگ تبدیل میکند. سلاح این دیو غیر از سنگکردن آدمها، استفاده از آتش است. با این حال بابا علاءالدین با تهدید و وعده، علی بابا را از چنگ دیو نفت نجات میدهد؛ سرانجام گردباد، دیو نفت را به عقب میراند و به زمین بازمیگرداند. با رفتن دیو نفت، رنگ تیره آب از بین میرود و چشمه دوباره پرآب میشود.
در بخش نبرد غولها بار دیگر دیو سیاه و عظیمالجثه نفت ظاهر میشود. این دیو با همکاری دیو یخ و آتش قصد دارند سندباد- به عنوان نمادی از انسان- را شکست بدهند، اما سندباد با فریب، دیوها را علیه یکدیگر میشوراند. دیو یخ و آتش یکدیگر را نابود میکنند. دیو نفت که از نبرد غولها باقی مانده، سندباد و دوستانش را تعقیب میکند. سلاح او آتش است. او با حرکت دستهایش آتش تولید میکند. در برابر این آتش، آب دشمنِ دیو است؛ بنابراین این بار نهنگ سحرآمیز به کمک سندباد میآید، آب را به سمت دیو نفت میپاشد و او را تبدیل به سنگ و نابود میکند.
دیو نفت در این انیمیشن، موجودی سیاه با تنی برّاق و غول پیکر است که از زیرِ زمین بیرون میآید. آبها را آلوده میکند و حتی میتواند در برابر آدمی بایستد و او را به سنگ تبدیل کند. این تصویر، شباهت رایج میان دیوان را نشان میدهد: دیوها سیاه و زشت و قوی هیکلاند. از دل تاریکی بیرون میآیند و زیرِ زمین و زیرِ آبها قلمرو آنهاست. آنها عصبانیاند چون آدمیزاد آرامششان را برهم زده است. گاهی نیز آنها بیدلیل دشمن آدمیزاد هستند و میخواهند او را نابود کنند. به همین خاطر تصویر دیوها در افسانهها اغلب برگرفته از خطرات و بلایای طبیعی و قدرتهای طبیعت است که ذهن انسان از توجیه آنها عاجز بوده و بیشتر آنها را به صورت نیروهای ماورایی شرّ میدیده است. بنابراین به نظر میرسد که غولها و دیوها تحت تأثیر دو امر زاییده شدهاند: یکی هراس بشر که نتیجه ناتوانی او از غلبه بر آنهاست و دیگر به دلیل ارزشمندی چیزی که دیو یا غول بر سر راه تصاحب آن ایستاده است. همین است که در اغلب داستانها و افسانهها، غولها نگهبان چیزهای باارزشاند و قهرمان برای رسیدن به آن چیز باید بر غول غلبه کند. به کمک همین دیدگاه میتوانیم بار دیگر به دیو نفت نگاه کنیم؛ آمیختگی نفت با آب، هراسی در دل انسان انداخته گویا دیوی سیاه بر گنجینه ارزشمند آب پنجه انداخته و اجازه خروج آن از دل زمین را نمیدهد!
از آنجایی که افسانهها و موجودات خیالی با توجه به محیط جغرافیایی در سایه احساس بشر ساخته میشوند شاید بتوان انعکاس دیو نفت را در «عبیدالماء»، موجود خیالی نواحی جنوب ایران، یافت.
شباهت دیو نفت و عبیدالماء علاوه بر جزئیات ظاهری به ارتباط آن دو به آب نیز مرتبط است. با این تفاوت که قدمت افسانه عبیدالماء بر رازآمیزی این افسانه افزوده است و یافتن نشانههای خلق این موجود کار سادهای نیست. به نظر میرسد ساخت افسانه عبیدالماء به پیش از زمان استخراج صنعتی نفت برمیگردد، به زمانی که چشمههای خودجوش نفت و قیر اعجاب آدمی را به همراه داشته است. احتمال میرود ارتباط این چشمهها با آبها و محل خروج آنها از دل زمین، موجود سیاهی را ساخته باشد.
بیراه نیست اگر بگوییم افسانهها گاه شکل دیگری از واقعیت هستند و واقعیت را به زبانی دیگر بیان میکنند. از همینجاست که برای مثال میبینیم «جورج رینولدز» برای یافتن محل مناسب حفاریهای نفتی به باورها و خرافات ساکنان محل توجه کرده است. به همین خاطر وقتی شنید که در منطقهای معروف است که دیوان برای سلیمان (ع) معبدی ساختهاند و آتشی همیشگی در آنجا روشن است در جستوجوی منابع گاز به آن منطقه رفت. رینولدز در این منطقه چشمههای خودجوش نفت و گاز و جوشش طبیعی قیر را از دل زمین دید و اولین چاه نفتی ایران را حفر کرد.1
عبیدالماء در افسانههای مردم جنوب بنده آب است و مثل دیو نفتی سندباد، تنی سیاه و چرب دارد. برخی توضیحات علت نامگذاری او را رنگ سیاه پوستش دانستهاند که مثل غلامی سیاه در خدمت آب است. او همانند انسان سر، دو دست و دو پا دارد، ناخنهای بزرگی دارد، از گرما فراری است، میتواند حرف بزند و انسانها را به زیرِ آب بکشد. او مانع خروج آب از دل زمین نیست اما مثل نگهبانی در حاشیه آب زندگی میکند و بنا بر برخی از افسانهها در کنار مکینه (تلمبههای استخراج آب) خانه دارد. یک افسانه در خلفآباد خوزستان به شکار عبیدالماء اشاره دارد. طبق این افسانه مردی، عبیدالمائی را به دام میاندازد. این موجود ماده است و مشغول کار در خانه آن مرد میشود. مکان زندگی این زن با پیکر سیاه و چربش در مکینه است. شبها همسر و دو پسرش بر لب مکینه با اندوهگینترین بغضها او را صدا میزنند: وینچ مرَه؟ یعنی ای زن کجایی؟ در پایان این افسانه، مرد عبیدالماء را آزاد میکند.2 توصیفهای این افسانه از عبیدالماء جالب توجه است و به ارتباط این موجود با آب اشاره دارد.
افسانههای پیرامون عبیدالماء تنها در نواحی جنوب ایران رایجاند و کهنگی آنها سبب شده است که بتوان آن را به شکلهای مختلفی توجیه کرد. عدهای عبیدالماء را تنها بازتابی از سمور میدانند و عدهای به حضور عبیدالماء معتقدند و ادعا میکنند این موجود را بارها کنار آب دیدهاند.
با این حال ذات تفسیرپذیر و ناشناخته افسانهها سبب میشود که عبیدالماء در هالهای از پرسشها باقی بماند: آیا سیاهی ظاهری دیو نفت و عبیدالماء تنها توصیف رایج دیوان است؟ آیا چربی آمیخته به سیاهی به این دو دیو، چهرهای مستقل از سایر دیوان نبخشیده است؟ آیا عبیدالماء را میتوان بازتابی از دیو سیاه نفت در فرهنگ مردم جنوب دانست؟
با وجود این پرسشهای بیپایان و تودرتو تنها میتوان پاسخی احتمالی را بیان کرد: افسانهها در مسیر خود افزونههای بسیاری را میپذیرند و به اشکال مختلفی جلوهگر میشوند.
به همین خاطر گاه در آنها به موجودی خیالی برمیخوریم که به مرور زمان به شکل موجودات متفاوتی درآمده، خصوصیات خود را به آنها بخشیده و با باورهای عامیانه دیگر درهمآمیخته است.
بنابراین نمیتوان چرایی ساخت افسانهها را به شکلی قطعی بیان کرد. تنها میتوان با شناخت افسانههای دیگر، خردههای یک آینه تمامنما را کنار هم نهاد تا بتوان افسانه را جور دیگر دید.
میشود بار دیگر به عبیدالماء نگاه کنیم به ارتباط او با آبها و مکینهها بیندیشیم. بدن سیاه و چرب او را بنگریم و با خود فکر کنیم شاید عبیدالماء، دیو نفتِ گمشدهای باشد که استخراج چاههای نفت با آوردن مدرنیته، از بار افسانهای او کاسته و او را به بند کشیده است.
1- به نقل از: خدادادیان، فرشید. کاربردهای نفت و گاز در ایران باستان. تهران. انتشارات شرکت ملی نفت ایران. 1387.
2- به نقل از حبیب ادیبی Vista.ir/m/a/vluyr- 23 دی ماه 1399.
دیو سیاه نفت در هزارتوی افسانهها
نفت و داستانهای مربوط به آن، ارتباط چندانی با کتاب «هزارویکشب» ندارند؛ اما قصههای تودرتوی این اثر، چنان در داستانهای مختلف ریشه دوانده که ناگزیر میتوان نمادهای بازآفریده آن را در نفت و افسانههایش نیز یافت. بخشی از کتاب هزار و یک شب، داستان مردی به نام «سندباد بحری» است که ماجرای سفرهای عجیب و غریبش را بیان میکند. سفرهایی آمیخته به انواع موجودات خیالی مانند غولهای عصبانی و آدمخوار، دیوها و دوالپایان.
-
اصفهان زیبا
اصفهان زیبا




