سقاخانهها؛ از مشهد تا اصفهان
از سقاخانههای قدیمی و نامی در ایران میتوان سقاخانه اسماعیلطلا در صحن زیارتگاه امام رضا (ع) در مشهد، سقاخانه آقاشیخ هادی در تهران و سقاخانه مجلسی را در مسجد جامع اصفهان نام برد. در ادامه این مطلب تعدادی از سقاخانههای کمتر شناختهشده اصفهان را هم معرفی میکنیم.«سقاخانه طوقچی» در سمت جنوب شرقی کوی صاحب ابنعباد در محله طوقچی قرار دارد و در ذهن عوام دارای اعتبار است؛ بدینسان که حاجاتشان را برآورده میکند. کسبه محل که کلیددار و متصدی صندوق نذور سقاخانه است، میگفت: سالیان پیش که کمبود آب در اصفهان به چشم میخورد مردم برای این سقاخانه صف میبستند و این از معجزات سقاخانه بود. «سقاخانه آقا میرزا اسدالله روضاتی» این سقاخانه در طرف غربی خیابان طالقانی واقع و یکی از زیباترین سقاخانههای اصفهان است. نمایش بیرونی آن بدین گونه است؛ برپیشانی آن لوحههایی از شعر محتشم کاشانی به خط نستعلیق به رنگ سفید بر زمینه کاشی آبی نوشته شده و سر در آن را با نقش معقلی زیبای خورشید پوشانده وبر دو ستون از سنگ پارسی قرار دارند؛ برمیله های پنجرهاش قفلها و تکه پارچههای گوناگون رنگینی را بستهاند و بر پشتش بشکه آب و کاسهای جای دارد.
«سقاخانه پنجشنبه دین» در محل جویباره (منطقه یهودینشین) اصفهان قرار دارد و مسجد آن به همین نام، آن سوتر است. شکل این سقاخانه متفاوت از دیگر سقاخانههاست و بسیار ساده است. نشان چندانی از سقاخانه ندارد جز رنگ سبز آن. پنجرهاش از نقوش پیچیده و قشنگی زینت یافته که در گذشته از میله آهنی میساختهاند.
نمادشناسی سقاخانهها
قفل» به روایت سقاخانه: در فرهنگ سقاخانهها هر قفل یا سنجاق و باریکه پارچه گره خورده به شبکههای در و پنجره آن به معنای نماینده دائمی بودن فرد حاجتمند است که در خواست گرهگشایی کار خویش و شفای درد را از سقاخانه دارد. چون شخص گرفتار و دردمند نمیتواند حضور همیشگی پای سقاخانه داشته باشد، پس نشانهای از خود به جای میگذارد تا به گمان خود مبادا سقاخانه بپندارد که ایمان حاجتمند (مرید) به او سست شده است. او سقاخانه را محل وجود نیروهای بخشنده و مشکلگشا میداند و داخلش را دنیایی پر رمز و راز میبیند. قفل نشانه پیوند قلبی و ایمان فرد گرفتار و دردمند به سقاخانه است.نماد «چشم» در سقاخانه: از اعضای بسیار حساس در بدن چشمان است که حالات گوناگون دارد. هر چند این عضو فقط از برای دیدن افراد و چیزها به کار میرود؛ ولی در افراد، در بعضی جذابیت و گیرایی بسیار دارد و در برخی دیگر پرنفوذ و سلطهگر است. عوام در چنین مواقعی اگر گرهی در کارشان پیش آید، گویند فلانی چشم کرد یا چشم زد یا برچشم بد لعنت عوام برای گریز و پناه جستن از چشم زخم دیگران و پیشگیری از خسارات احتمالی به گمان خودشان، بریده فلزی چشممانند را نذر سقاخانه کرده و به آن پناه میجویند؛ زیرا نشانه چشم را در جوار سقاخانه دارای نیرویی برتر میپندارند که میتواند در حفظ سلامتی و پیشرفتشان میانجیگری کند. نشانه چشم به معنی چشم زخم است که عوام با زدن آن به دیوار سقاخانه ایمان به دفع آن دارند. نماد «رنگ سبز» سقاخانهای: رنگ حاکم در فرهنگ سقاخانه سبز است؛ چرا که خاندان امامت با آن بیشتر مأنوس بودهاند و به تدریج در روند زمان، تودههای مسلمان آن را به نشان نزدیکی با آن خاندان در آیین مذهبی خود قرار دادند و به آن عشق ورزیدهاند و حرمتی برایش قائل شدند. رنگ سبز به واسطه سبزینگی طبیعت و کمبود سبزی در سرزمین خشک ایران و نیروی دلارامی که در آن است، معنای (صفا و آرامشبخش را به خود گرفته و دارای شخصیت شده است.
مکتب سقاخانهها
اما عنوان سقاخانه در هنر هم جایگاه ویژهای دارد. آنطور که در مقاله «مکتب سقاخانه در هنر ایران» ذکر شده، «مکتب سقاخانه» جریانی هنری بود که در دهه ۱۳۴۰ شمسی با استفاده از عنصرهایی از هنر مدرن و برخی از عنصرهای تزیینی هنرهای سنتی و دینی، در ایران شکل گرفت. در جریان نوسازی ایران و درگیریهای سنتگرایان و هواخواهان مدرنیته عدهای از هنرمندان نوآور، مکتب جدیدی را بنیان نهادند که تأثیر شگرفی بر دگرگونیهای هنر نوگرای ایران و حتی نوآوریهای عرصه خوشنویسی از خود باقی گذاشت؛ این مکتب یا جنبش هنری بعدها به نام «مکتب سقاخانه» شهرت یافت. ماجرا هم به زمانی برمیگردد که گروهی از هنرمندان که در سالهای دهه سی خورشیدی و پس از آن به دنبال شیوهای مؤثر برای پاسخ به ایرانیزهکردن هنر مدرن بودند، جستوجویی را آغاز کردند تا عناصر و ابزاری از منابع بومی و ملی را یابند که بتوان با استفاده از این ابزار و عناصر فرم ایرانی بسازند و بتوان رنگ و بوی ایرانی را در کارهایشان احساس کرد. بخش عمدهای از این گروه، هنرجویان دانشگاه هنر تزیینی زمان بودند که به واسطه تحصیل در این دانشکده امکان آشنایی و موضوع قراردادن هنرهای تزیینی را بهدست آورده بودند. آشنایی با هنرهای تزیینی از جمله واحدهای درسی آنها بود. از همین رو اینان زمینهای مناسب داشتند تا عناصر تزیینی ملی را که ریشه در فرهنگ بومی و مذهبی داشت، مانند آنچه در سقاخانه و اماکن همگون وجود داشت، بجویند و به عنوان منابع کاری به کار گیرند. جنبش هنری سقاخانه را میتوان نوعی واکنش بیاختیار روشنفکران و هنرمندان دهه چهل شمسی، علیه مدرنیسم و گسترش دامنه نفوذ فرهنگ غرب دانست. کتیبههای سقاخانه با نوشتههای رنگین و نقوش تزیینی، پرچمهای رنگین که بر آن شعارهای مذهبی نوشته شده، قبههای کوچک بر فراز دسته پرچمها و علمها به عنوان سمبلی از علم امامحسین(ع) که حضرت عباس(ع) در روز عاشورا به دست داشت و در مراسم عزاداری محرم به طور سمبلیک مبدل به علم فلزی بزرگ میشود. روی این علم عناصر تزیینی خاصی همچون پر طاووس، مجسمههای کوچک فلزی پرندگان مختلف و پرههای فلزی نسبتا بلند تعبیه شده که به هنگام حرکت علم به پیش و پس نوسان میکند و ماکتهای نمادین ظروف مشبک فلزی همگن عناصر مختلف این مجموعه مذهبیمردمی را تشکیل میدهند. این همان گنجینهای بود که این هنرمندان بهدنبال آن بودند، گنجینهای که فرمهای ایرانی را بههمراه داشت و این هنرمندان میتوانستند هویت گمشده خود را در این فرمها بیابند و از این طریق هویتی ایرانی بهآثار خود بدهند.آغاز کار مکتب سقاخانه را میتوان با کارهای حسین زندهرودی قلمداد کرد و در کنار آن به کسان دیگری نظیر رضا مافی، منصور قندریز، مسعود عربشاهی، فرامرز پیلارام، صادق تبریزی و پرویز تناولی اشاره کرد. برخی نیز ژازه طباطبایی و ناصر اویسی را در گروه سقاخانه جای میدهند. شاید دلیل آن مطالعات این دو هنرمند در هنرهای عامیانه و تزیینی ایران باشد. اگرچه خود آنها انتساب خویش را به نقاشان سقاخانهای چندان خوش ندارند.عناصر مورد علاقه این هنرمندان درها، قفلها و کلیدها، ضریحهای اماکن متبرکه و سقاخانهها، نگینهای انگشتری و حرزها و کاسهها و الواح شمایلهایی بود که درمجموع از دیرباز مورد استفاده مردم جامعه سنتی بودهاست؛ بدون اینکه مردم یا هنرمندان با جنبههای بصری و زیباشناختی آن توجه خاصی مبذول کرده باشند. در حقیقت زیبایی با گوشت و پوشت و خون جامعه سنتی عجین شده و مصرفکنندگان غرق در آن بودند. در این میان خط، هم به عنوان عنصری مستقل که در این اماکن پیوسته وجود داشته و هم به صورت حکاکیهایی، بر روی ظروف و نگینهای انگشتری، مورد توجه هنرمندان قرار گرفت.