به گزارش اصفهان زیبا؛ تماشای مستند «رودخانهای زیر رودخانه» پیش از آنکه یک مواجهه صرف با یک فیلم مستند باشد، برخوردی دوباره با شهری بود که در آن زندگی کردهام و رودخانهای که سالهاست نبودنش را زیستهام. به همین دلیل انگیزه دیدن فیلم، صرفا کنجکاوی سینمایی نبود.
در میان حجم قابل توجه مستندهایی که هر سال درباره مسائل محیطزیستی ساخته میشوند، این تنها فیلمی بود که بهطور مستقیم نام اصفهان و زایندهرود را در مرکز خود قرار داده بود. همین اشاره مستقیم کافی بود تا بدانم قرار نیست با یک گزارش خنثی مواجه شوم؛ میدانستم فیلم سراغ زخمی میرود که برای ما اصفهانیها نه تازه است و نه ترمیمشده!
این فیلم در نوزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» اکران شد. از همان لحظه ورود به سالن، بیش از آنکه نگران خود فیلم باشم، نگاهام به تماشاگران دوخته شده بود؛ مخاطبانی که اغلب غیراصفهانی بودند. مدام از خودم میپرسیدم آنها قرار است چه چیزی ببینند؟ یک مستند محیطزیستی دیگر؟ روایتی آشنا از خشکسالی؟ یا داستان شهری که تا پیش از این، فقط در سفرنامهها و عکسها با آن مواجه شده بودند؟ با شروع فیلم، سکوتی سنگین بر سالن حاکم شد؛ سکوتی که بیشتر از تمرکز، نشانه مواجهه با مسئلهای ناآشنا بود. از جایی به بعد، احساس میکردم مخاطب دلش میخواهد فیلم زودتر تمام شود، نه از سر خستگی، بلکه از شدت انباشت اندوه! در حالی که من، بهعنوان کسی که پایان این قصه را از پیش میدانستم، همزمان میل به ادامه نداشتن و اجبار به دیدن را تجربه میکردم.
«رودخانهای زیر رودخانه» از نظر ساختار، مستندی وضعیتمحور با روایت خطی است.
روایت از دهههای سی شمسی آغاز میشود و بهتدریج، با عبور از دهههای مختلف، به وضعیت معاصر زایندهرود میرسد. آنچه فیلم را از یک روایت تاریخی صرف جدا میکند، شیوه روایت آن است. زهرا نیازی، نویسنده و کارگردان فیلم، روایت را بر دو محور بنا میکند: آرشیو و اکنون! آلبومهای عکس قدیمی، نگاتیوهای اصلاحشده و تصاویر تاریخی اصفهان در کنار تصویر امروز شهر و رودخانه قرار میگیرند. این رفتوبرگشت مداوم میان گذشته و حال، نهتنها روایت را پیش میبرد، بلکه نوعی مقایسهی ناگزیر را به تماشاگر تحمیل میکند.
روایت رودخانه در زمان
حضور خود کارگردان در فیلم، حضوری پررنگ، اما کنترلشده است. او هم راوی، هم فیلمبردار و هم شاهد است. صدای فیلم، عمدتا صدای خود اوست؛ صدایی که نه کاملا مداخلهگر و نه صرفا خنثی است. زهرا نیازی در موقعیت پرسشگر یا قضاوتگر مستقیم قرار نمیگیرد، اما روایت را بهطور کامل در اختیار میگیرد. او با دوربین شخصیاش، وضعیتهای مختلف زایندهرود را ثبت میکند: از خشکی مطلق بستر رودخانه، تا رهاسازی مقطعی آب و شادی کوتاهمدت مردم زیر پلهای تاریخی. همین ثبت شخصی، به فیلم لحنی صمیمی و در عین حال اندوهبار میدهد.
یکی از تمهیدات روایی قابل توجه فیلم، قدمزدن کارگردان روی پلهای تاریخی اصفهان است. او پلها را نه بهعنوان ابژههای توریستی، بلکه به مثابه نشانههای تاریخی زنده روایت میکند؛ حتی با اشاره به تعداد قدمهای هر پل، تاریخ را به بدن و حرکت پیوند میزند. این جزئیات ساده، اما دقیق، نشان میدهد فیلم به دنبال ثبت صرف اطلاعات نیست، بلکه میخواهد رابطه زیسته انسان و مکان را بازسازی کند.
از میان تصاویر متعدد فیلم، دو تصویر بیش از همه در ذهن من مانده است. نخست، نمایی که دوربین به زیر آب میرود؛ تصویری کوتاه اما تکاندهنده، که بیشتر از هر گفتاری، فقدان آب را یادآوری میکند. تصویر دوم، ثبت بزرگترین تجمع مدنی محیطزیستی معاصر ایران در سال ۱۴۰۰ است؛ جایی که بهجای آب، انسانها بستر زایندهرود و پل خواجو را پر کردهاند. این تصویر، شاید گویاترین استعارهی فیلم باشد: رودخانهای که دیگر جریان ندارد، اما هنوز محل اجماع است.
از ثبت فاجعه تا پرهیز از قضاوت
فیلم از نظر اخلاق مستندسازی، وفادار به سوژه خود باقی میماند. بهدنبال مقصرسازی شخصی و سادهسازی مسئله نیست. مقصر اصلی، یک فرایند است؛ فرایند تصمیمگیریهای اشتباه، طرح های انتقال آب، تغییر ساختار شهر از یک زیستبوم متکی به گردشگری به شهری صنعتی و کارگری! فیلم در این مسیر، از نوشتههای جهانگردان، سفرنامههای اروپایی و روایتهای تاریخی بهره میبرد تا نشان دهد اصفهان چه بوده و به چه تبدیل شده است. این بخشها ناگزیر بار نوستالژیک دارند، اما فیلم در آن متوقف نمیشود و با نمایش تصاویر امروز، این نوستالژی را به سوگواری بدل میکند.
حضور پدر کارگردان در فیلم، نقش مهمی در پیشبرد روایت دارد. او نهتنها راوی خاطرات آلبوم عکس خانواده، بلکه نماینده حافظه جمعی نسلی است که کنار رودخانه زندگی کرده است. این رابطه خانوادگی، بهجای آن که فیلم را شخصی و بسته کند، آن را گسترش میدهد و به تجربه مشترک یک شهر پیوند میزند.
از منظر رویکرد تخصصی سینمای مستند، «رودخانه ای زیر رودخانه» در امتداد مستندهای شخصی و تحلیلی سینمای مستند ایران قرار میگیرد؛ آثاری که بهجای تکیه بر الگوی رایج مستندهای گزارشی، آمارمحور و مصاحبهمحور، بر حافظه، آرشیو و روایت اولشخص استوارند. انتخاب روایت خطی در دل یک مستند وضعیتمحور، پرهیز آگاهانه از ریتم شتابزده و استفاده از تصویر بهمثابه سند تاریخی، فیلم را از مستندهای صرفا اطلاعرسانِ محیطزیستی فاصله میدهد. در اینجا تصویر نه نقش تزئینی دارد و نه شاهدی خنثی است؛ تصویر حامل حافظه است و بهتنهایی بار معنا را به دوش میکشد.
فیلم با پیوند دادن آرشیو خانوادگی، عکسهای نگاتیوی اصلاحشده، سفرنامهها و روایتهای تاریخی با تصاویر امروز زایندهرود، بهجای ارائه تحلیل مستقیم و کلامی، فهم تاریخی فاجعه را از طریق انباشت تدریجی تصویر و مقایسه مداوم گذشته و حال شکل میدهد. همین رویکرد سبب میشود اثر همزمان واجد کیفیتی مرثیهوار و نگاهی تحلیلی باشد؛ بیآنکه به دام احساسگرایی صرف، قضاوت شتابزده یا سادهسازی بحران بیفتد و مخاطب را به مشارکت فعال در خوانش فیلم فرا بخواند.
پسلرزههای تصویر
پس از پایان فیلم، آنچه مرا ناآرام کرد، صرفا خشکی زایندهرود نبود. مواجهه با آرشیو غنی فیلم، تصاویر اصفهانی که دیگر وجود ندارد و روایتهایی از جهانگردان و نویسندگانی که از شهری با آبوهوای سالم، رودخانهای زنده و همزیستی ادیان نوشتهاند، مرا به این فکر واداشت که ما نهتنها یک رودخانه، بلکه لایههای عمیقی از حافظه تاریخی و زیست فرهنگیمان را از دست دادهایم. فیلم با اشاره به نقش آب در ادیان مختلف، از یهودیت و مسیحیت تا اسلام و باورهای ایران باستان و الهه آناهیتا نشان میدهد زایندهرود صرفا یک منبع طبیعی نبوده، بلکه ستون معنایی و تمدنی شهر اصفهان بهشمار میرفته است.
نمایش فیلم در جشنوارهی بینالمللی «سینماحقیقت» ۱۴۰۴، اهمیت آن را دوچندان میکند. این بستر، زایندهرود را از مسئلهای محلی و بومی، به مسئلهای ملی و قابل گفتوگو در سطح عمومی بدل میکند. واکنش تماشاگران غیراصفهانی در سالن، نشان میداد که فیلم موفق شده است بحران آب اصفهان را از مرز تجربه زیسته یک شهر عبور دهد و آن را به دغدغهای مشترک تبدیل کند؛ دغدغهای که بسیاری از مخاطبان، برای نخستینبار با چنین عمقی با آن مواجه میشدند.
فیلم بهروشنی به فرایند گذار اصفهان از یک شهر گردشگری و زیستبوممحور به شهری صنعتی اشاره میکند؛ گذاری که با تأسیس صنایع بزرگی چون ذوبآهن و فولاد شتاب گرفت و نسبت شهر با رودخانه را بهتدریج تغییر داد. در پایان فیلم، کارگردان صریحا تنها راه نجات اصفهان و زایندهرود را در خروج یا کاهش نقش این صنایع میداند؛ موضعی که اگرچه جسورانه است، اما در منطق تاریخی فیلم ریشه دارد و بهعنوان جمعبندی فیلمساز مطرح میشود. اما از نظر بسیاری از کارشناسان قابلبحث است.
«رودخانهای زیر رودخانه» بیش از آن که درباره آب باشد، درباره حافظه یک شهر است؛ حافظهای که زیر لایههای تصمیمهای اشتباه، توسعه نامتوازن و مدیریت ناکارآمد مدفون شده است. این فیلم نشان میدهد آنچه امروز از دست میرود، فقط یک رودخانه نیست، بلکه امکان زیستن در شهری است که روزگاری آب، معنا و زندگی در آن جریان داشت.




