روان‌شناسی اسلامی؛ آری یا خیر؟

اینکه آیا روان‌شناسی اسلامی داریم یا نه، اختلافی است که دست‌کم پس از انقلاب اسلامی رونق گرفت؛ موضوعی که بیشتر اختلاف‌نماست تا اختلاف واقعی.
 
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۲ - چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
 کسانی که معتقدند روان‌شناسی اسلامی نداریم، دلیلشان این است که اولا  روان‌شناسی اسلامی، در حال حاضر دانشی مدون و کلاسیک نیست و آنچه داریم مجموعه‌ای از آیات و روایات پراکنده است؛ ثانیا در همه موضوع‌ها و مسائلی که روان‌شناسی کلاسیک سخن دارد، اسلام سخنی برای گفتن ندارد. در مقابل، کسانی که معتقدند روان‌شناسی اسلامی داریم منظورشان این است که قابلیت نوعی دانش روان‌شناختی در منابع اسلامی وجود دارد.هر دو درست می‌گویند. مراد از روان‌شناسی اسلامی، وجود دانشی مدون در زمان حال نیست، بلکه مراد حرکت در مسیری است که می‌تواند به تدوین این دانش منتهی شود.از سوی دیگر، روان‌شناسی، هرچند از دهه دوم قرن بیستم در تعارض با دین قرار گرفت، اما همانند دوره نخست خود، بار دیگر از نیمه دوم قرن بیستم به دین روی آورد و با نگاه مثبت به آن نگریست و از آن بهره گرفت. مثلا پارگامنت معتقد است می‌توان سبک‌های مقابله‌ای را از مذهب نیز فرا‌گرفت. در این دوره، گذشته از ورود آموزه‌های دینی به روان‌شناسی، مسئله روان‌شناسی فرهنگی نیز مطرح می‌شود که معتقد است نمی‌توان روان‌شناسی برآمده از فرهنگی خاص را بر دیگر فرهنگ‌ها تعمیم داد. از این‌رو مشاوره و روان‌درمانی مبتنی بر فرهنگ جایگاه خاص خود را پیدا می‌کند.روان‌شناسی مبتنی بر دین و فرهنگ بومی، نه سخن ما، بلکه سخن پیروان دیگر ادیان و مکاتب نیز هست؛ مثلا در مسیحیت، جیمز استالکر کتاب «روان‌شناسی مسیحی» و اریک جانسون کتاب «مبانی مراقبت روح: طرحی برای روان شناسی مسیحی» را نوشته‌اند. در یهودیت، سیمور هافمن کتاب« روان‌درمانی و یهودیت» و آرون رابین‌ویتز کتاب «یهودیت و روان‌شناسی: رویکرد تعاملی» را نگاشته‌اند. در بودیسم نیز کالوپاهانا کتاب« اصول روان‌شناسی بودایی» را نوشته است و پیکرینگ در کتاب منابع تجربه، حدود ده مقاله درباره روان‌شناسی بودایی آورده است.
 
جایگاه اسلام در حوزه روان شناسی
آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود به دنبال آن است که با مطالعه دقیق و علمی منابع اسلامی (قرآن و حدیث)، ابعاد روان‌شناختی آن‌ها را کشف و ایده‌هایی برای دانش روان‌شناسی استخراج کند تا با طی مراحل خود، به نظریه‌های علمی تبدیل شوند. این چیزی است که از آن به «تئوریزه‌کردن» معارف دینی در برابر «اسلامیزه‌کردن» روان‌شناسی یاد می‌کنیم.آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود، هرچند تحقیقات تجربی را محور قرار نمی‌دهد تا آن‌ها را با معارف دین تأیید کند، با این حال، حتما به آن‌ها توجه می‌کند تا نسبت آن‌ها با معارف دین مشخص شود؛ این نسبت گاه تطابق کامل است، گاه تعارض کامل و گاه ممکن است در بخش‌هایی هماهنگ باشد و در بخش‌هایی متفاوت یا سکوت کرده باشد.آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود، به سطح دنیوی زندگی انسان محدود نمی‌شود و به حیات معنوی، الهی و اخروی او نیز توجه می‌کند. شگفت‌آور اینکه آموزه‌هایی که اسلام برای بهبود زندگی دنیوی به کار می‌گیرد، غالبا همان اموری است که حیات معنوی و اخروی او را نیز تأمین می‌کنند؛ اموری که فرد را از منیّت، خودخواهی و مظاهر دنیوی آن جدا می‌سازد و خدایی می‌کند؛ از جمله توکل، صبر، شکر، زهد، دعا و مانند آن که در تحقیقات جدید روان‌شناختی، فراوان به کار گرفته می‌شوند و هرچند کارکرد آرامش‌بخشی، اضطراب‌زدایی، توانمندسازی و افزایش شادکامی و رضامندی را دارند، اما دقیقا اموری هستند که از او انسانی خدایی می‌سازند و حیات معنوی و اخروی او را نیز تأمین می‌کنند.