به گزارش اصفهان زیبا؛ از آن عکسهای ریشهدار است. از آن عکسها که خیره میکند آدم را. از هر طرف چشم میاندازم و یک کنج عکس را میگیرم که برسم به قلبش، امید است که شُره میکند. سروصدای قلبم بلند میشود از شعف و دلم غنج میرود. دوست دارم ذرهبین بیندازم روی عکس و آدمها را تا جایی که میشود بزرگ کنم و بیخیال افت کیفیت عکس شوم. دلم میخواهد توی شلوغی عکس گم شوم و همه حواسم را پرت کنم پیِ صداها.
خنکای دریا توی آفتاب کمرمق بخورد توی صورتم و همه من بشود، گوش. توی واژهها بالا و پایین شوم و به افتخار مقاومت اهالی این خاک، دور افتخار بزنم. دلم میخواهد کمی از این خاک نمگرفته از موج آب را توی مشتم بگیرم و توی بویش نفس بکشم.دوست دارم خودم را برسانم به یکی از این صنوبرهای جوان. زل بزنم به سیاهی چشمهایش و در قشنگترین زبان مشترک دنیا، در سکوتِ نگاه، حرف بزنیم و اشک شوق بریزیم و لبخندِ جوانهزده کنج لبهایمان را آبیاری کنیم.
اصلا مگر آدم از این دنیا چه میخواهد برای یک شروع تازه؟! کمی حرف مشترک، کمی درکِ غم، کمی حال خوب و یکی که بفهمد همه اینها را.دلم میخواهد بنشینم پای حرفهای بیاتشده، غمهای ماسیده، دلتنگیهای یهویی و فقط بشنوم.همین چند روز پیش بود که دل خاک این دیار توی «دال» تَرک برداشت. طاقتش کم شد از رد پوتینهای بیگانه که چنگ انداخته بود توی صورتش. غم، سایه انداخته بود توی تنش، از بس که هر لحظه، عزیزی از توی خاک جوانه میزد.
کمرش خم شده بود و صورتش از رد خون، کبود. نفسش گرفته بود از محاصره کامل، از زخمیهایی که راهی برای درمانشان نبود، از غم پیکر شهدا، از بیغذایی، از بیآبی و از یتیمشدن عروسکهای غزه…اما خدا خواست و مقاومت دوام آورد و زندگی دوباره لبخند زد و سمفونی پیروزی پیچید توی شهر. امید، کاربلد است. به نظرم همه این عکس، امید است و حیات و بازگشتی برای ساختن خرابهها و آبادکردن آرزوها. انگار چشم زمین روشن شده و بغضش پاره و اشکش روان است.من توی این عکس، آدمهایی را میبینم که غزه را به آغوش گرفته و سر گذاشتهاند روی زانوهایش و دست انداختهاند دور گردنش تا دوباره آبادش کنند.این عکس، خودِ غزه است…