به گزارش اصفهان زیبا؛ چند روز پیش، در نشست نقد کتاب نوجوانی با حضور نوجوانها شرکت کرده بودم. بعد از کمی گپوگفت یکی از نوجوانها گفت: «شاید یکی از دلایلی که در چنین جمعهایی با حضور بزرگترها نمیآییم، این است که مدام در حال نصیحت کردن ما هستند! اگر کمی بزرگترها سرشان توی کار خودشان باشد، ما هم بهتر بینشان رفتوآمد میکنیم!»
پای درددل نوجوانها که بنشینید، همیشه چیزی برای گلایه دارند؛ اینکه درک نمیشوند، قضاوت میشوند، احساسات و دغدغههایشان نادیده گرفته میشود، شنیده نمیشوند، برچسب میخورند و… و تا دلتان بخواهد، از این جنس حرفها دارند. از من میشنوید، حق هم دارند.
نوجوانی دنیای ناشناخته و اسرارآمیزی است. خیال کنید سوار بر یک کشتی، در آبهای آرام و آبی در حال سیروسفر و کیف کردن هستید. یکهو چشم وامیکنید و میبینید وارد سرزمین ناشناختهای شدهاید و در همین حیصِ بیص، درگیر طوفان سهمگینی هم میشوید. حالا این وسط آدمهای بیرون از کشتی بهجای فکر و چاره، به شما هی خردهفرمایش هم بدهند که چرا برای نجات خودت این کار را نمیکنی؟ چرا وسط غرق شدن میخندی؟ چرا حالا توی این وضعیت بهمان لباس پوشاندی؟ رابطه نوجوانان با آدمهای دوروبرشان دقیقا شبیه همین تصویر است.
همه اینها را گفتم تا بهتان بگویم اگر نوجوانی در نزدیکیهایتان دارید و دلتان میخواهد کمی به دنیایش نزدیک شوید، بهترین روش خواندن کتابهای نوجوان است. با خواندن رمانهای نوجوان شاید کمی به حالوهوای آنها نزدیک شوید. همینطور ببینید از لنز آنها دنیا چه رنگ و لعابی دارد، یا وقتی با چالشی مواجه میشوند، دلشان چه میخواهد و در این موقعیت، بهترین فاصله از آنها دقیقا کجاست؟ در این نوشتار قصد داریم پنج رمان را در حالوهوای نوجوانی بهتان معرفی کنیم.
با بچهها کسی حرف نمیزند | کریستین بویه | کتایون سلطانی | انتشارات کتاب چ
من معلم کتابخوانیام. برای بچهها کتاب میخوانم و درباره موضوع کتابها با هم حرف میزنیم. گاهی اوقات در این گفتوگوها بچهها ابرازهایی میکنند که تا مدتها درگیر حرفهایشان میشوم. همیشه این حسرت را میخورم کهای کاش مامانها و باباها بیشتر به بچهها گوش میدادند و مانند یک انسان با آنها برخورد میکردند، نه موجودی که نمیفهمد!
پیش از معرفی این کتاب، اجازه دهید خاطرهای از کتاب ریزه بگویم. کتاب ریزه از آن کتابهایی است که جان میدهد برای گفتوگو درباره موضوع. کتاب درباره غمهای بزرگی است که آدمهای دوروبرمان فکر میکنند خیلی کوچک است. به همکارم این کتاب را هدیه داده و بهش گفته بودم بازخوردهای خیلی خوبی از این کتاب گرفتهام. بهش توصیه کردم حتما کتاب را توی کلاسش بخواند. همکارم هم در اولین موقعیت مناسب، کتاب را برای بچههای کلاس چهارمی خوانده و اتفاق حیرتانگیزی افتاده بود. همکارم تعریف کرد وقتی کتاب را خواندم، از پسرها پرسیدم تا حالا شده غمی داشته باشید، ولی کسی به آن توجه نکرده باشد؟ یکی از پسرها که بهتازگی پدرش را از دست داده بود، دستش را بالا برد و گفت: «وقتی پدرم مرد، هیچکس غم من را ندید. ندید که من هم پدر از دست دادهام. هیچکس برایش مهم نبود من را سر خاک پدرم ببرد تا من هم با پدرم خداحافظی کنم!»
تصور کنید که عزیزترین فرد زندگیتان را از دست داده باشید و آدمهای دوروبرتان فکر میکنند چون بچه هستید، احتمالا متوجه این سوگ بزرگ نمیشوید. آنقدر تو را آدم فرض نمیکنند که حتی نظرت را نمیخواهند که دوست داری با پدرت، با عزیزترین کست خداحافظی کنی یا نه! این نادیده گرفتنِ نیازت تو را وادار به کارهای خشونتآمیز میکند: دوستانت را بزن، کتککاری کن، همیشه طلبکار باش و… .
با بچهها کسی حرف نمیزند دقیقا دست گذاشته روی این موضوع. شارلوت دختر نوجوانی است که زندگی آرامی دارد؛ اما ناگهان خلقوخوی مادرش عوض میشود. دوست دارد مدام روی تخت دراز بکشد و پدرش هم با مادرش جروبحث میکند. همین اتفاقها باعث شده شارلوت از این شوکه شود که چه اتفاقی افتاده در زندگی آرامشان و چرا هیچکس نمیگوید که مادرش افسردگی دارد. همین حرف نزدن با شارلوت نهتنها به او آرامشی نمیدهد، بلکه مشکلاتش را بیشتر میکند.
یک جایی در سریال «This is us» بث به برادرشوهرش، کوین، رو میکند و میگوید: «تو تنها کسی هستی که با دخترهایم مثل یک انسان برخورد میکنی! نه آنقدر کوچک حسابشان میکنی که هیچچیز را درک نمیکنند و نه آنقدر بزرگانه که بهشان آسیب بزنی. احساساتشان را میبینی و بهشان احترام میگذاری.»
از من میشنوید، رفتار صحیح با کودک و نوجوان همین است که کوین در پیش گرفته بود؛ اینکه یک کودک و نوجوان مثل همه ما نیازها و خواستههایی دارد. آنها را محترم بشماریم. اگر در خانواده در حال گذران موقعیت پرفشاری هستیم، در حد و اندازۀ کودک موقعیت را برایش شرح بدهیم، نه اینکه اصلا او را نبینیم و با دنیایی از نیازهای نادیده گرفتهشده رهایش کنیم.
35 کیلو امیدواری | آنا گاوالدا | ترجمهشده در سه نشر افق و پرتقال و قطره
همه بزرگسالان نوجوانها را شماتت میکنند که چرا اینقدر در پذیرفتن مسئولیتهای مدرسه سهلانگار و حواسپرتاند؟ چرا به فکر آیندهشان نیستند و حتی دل به درس و مشق نمیدهند؟ همه انگشتهای اتهامشان را سمت نوجوانها میگیرند؛ ولی هیچکدامشان نمینشیند کنارشان و ازشان نمیپرسد چرا؟ چرا اینقدر تحمل مدرسه برایش سخت است؟ شاید جواب همین سؤال ساده، کلید همه بدخلقیها و رفتارهای عجیبغریب یک نوجوان باشد.
کتاب«35 کیلو امیدواری» قصۀ پسری به نام گرگوری را روایت میکند. گرگوری دلخوشی از مدرسه ندارد. برعکس، عاشق این است که برود کارگاه پدربزرگش و ساعتها با ابزارهای درون کارگاه برای خودش اختراعاتی سر هم کند. تا اینکه گرگوری مجبور میشود به مدرسه شبانه برود؛ چون پدربزرگش که تنها حامی او بود، بعد از دیدن کارنامه نهچندان درخشانش او را متقاعد میکند که با رفتن به مدرسۀ شبانه دنبال تجربههای نو برود. شاید آنجا دنیای جدیدی در انتظارش باشد.
این کتاب را ممنوع کنید!| آلن گرتز | سارا عاشوری | انتشارات پرتقال
معلم مدرسه که باشی، از نزدیک با پدر و مادرهایی روبهرو میشوی که انگار از فضا آمدهاند. انگار هیچوقت نه کودک بودهاند و نه نوجوان و جوری وانمود میکنند انگار از همان لحظه که چشم به جهان هستی گشودهاند، عاقل و بالغ و فرهیخته بودهاند. آنها عاشق این هستند که همیشه نگران باشند. هر مامان و بابایی که بیشتر نگران باشد، در لغتنامۀ مامانها و باباها یعنی کاردرست و مسئولیتپذیر! البته فقط در لغتنامه اختصاصی خودشان. از من میشنوید، نه فرهیختهاند و نه کاردرست و حتی مسئولیتپذیر! این گونه نادر از پدرها و مادرها که تولید عصر جدیدند، عاشق این هستند که هر چیز بهدردبخوری را برای بچه ممنوع کنند و هر چیزی را که به بچههایشان آسیب جدی میزند، روشنفکری و آزادی بدانند.
در تجربۀ زیسته من برای نمونه همیشه یک مادر بود که اعتراض میکرد چرا بچه ما باید کتاب غیردرسی بخواند؟ اصلا چرا باید فرزند ما فلان نرمافزار کتاب الکترونیک را داشته باشد و سرش توی کتاب داستان باشد؟ بعد از اینکه این بزرگواران را تفهیم کردیم که کتاب به چه کار میآید و چرا باید کتاب خواند، تازه وارد لیگ جدیدی از بازی مامانها و باباها شدیم. مثلا بزرگواران در طومارهای بزرگی برای مدیر مینوشتند: چرا باید برای پسر ما در کلاس کتابی خوانده شود که یک شخصیت دختر توی کتاب دارد زندگی میکند؟ جوری هم میگفتند انگار تا حالا پسرشان رنگ دختر را ندیده و اولین بار است با پدیدهای به نام دختر آشنا میشود. شاید این سطرها را که میخوانید، باور نکنید که چه پدرها و مادرهای اعجوبهای با سروشکل امروزی، اما با افکار صد سال گذشته، ممکن است در این جهان هستی وجود داشته باشند. برای همین پیشنهاد میکنم در اسرع وقت کتاب «این کتاب را ممنوع کنید» از انتشارات پرتقال را تهیه کنید و بخوانید.
ماهیها پرواز میکنند | لیندا ماللی | پروین علیپور | انتشارات ونوشه
یکی از عادتهای عجیب بزرگترها این است که به هر بچهای که شبیه ایدئالهایشان نباشد و از کنارشان رد میشود، یک برچسب میزنند. بعد که خیالشان راحت شد، گوشهای مینشینند و غصه میخورند: غصۀ بچۀ بیشفعالشان را، غصۀ بچه دارنده اختلال عدم تمرکزشان را، غصۀ بچه دارنده فلان اختلال اختراعیشان را و انواع غصههایی که بزرگترها عاشق خوردنشان هستند و اصلا در خوردنشان آداب و قاعدۀ خاصی را هم رعایت نمیکنند!
یک لحظه هم با خودشان فکر نمیکنند بهجای این همه غصه خوردن، یک لحظه به خودشان فرصت بدهند؛ شاید بتوانند بهجای غصه خوردن، کارهای خلاقانهتری کنند تا به نتیجههای کارآمدتری برسند.
کتاب «ماهیها پرواز میکنند» درباره الاست. الا کلاس ششم است و مشکل خواندن دارد. معمولا معلمهایش یک برچسب بهش میزنند و وقتی خیالشان راحت شد که برچسب خیلی خوب بهش چسبیده، او را رها میکنند در کنج تنهایی خودش؛ اما با ورود معلم جدید ورق برمیگردد و الا با دنیای جدیدی آشنا میشود. اگر شما از آن بزرگسالهای برچسبزن هستید، دعوتتان میکنم به خواندن این کتاب. شاید دست از برچسب زدن برداشتید و کارهای مفیدتری انجام دادید. کتاب را پروین علیپور ترجمه کرده و انتشارات «ونوشه» هم زحمت چاپش را کشیدهاست.
عروس دریایی | الی بنجامین | کیوان عبیدی آشتیانی | انتشارات افق
یکی از موضوعات مهم دوران نوجوانی، تعلق داشتن به گروه دوستی است. از دست دادن یک دوست و طرد شدن برای نوجوانان اتفاق هراسناکی است. بارها و بارها در مدرسه شاهد این بودم که نادیده گرفته شدن از سمت همسنوسالها چه عواقب عجیبی برای نوجوان به دنبال داشته است. شاید از لنز منِ بزرگسال اتفاق مهمی نباشد. این دوست نشد، یکی دیگر؛ اما برای دنیای تنگ و تاریک نوجوانی، شبیه یک کابوس کشدار است؛ کابوسی که تمامی ندارد و او را درون خودش میکشد. او را فرو میبرد به دنیایی تاریکتر و تنگتر: به یک باتلاق بزرگ!
برای اینکه متوجه شوید یک نوجوان وقتی دوستش را از دست میدهد، چه روزهای ترسناکی را پشت سر میگذارد، بهتان پیشنهاد میکنم کتاب «عروس دریایی» را بخوانید. خانم الی بنجامین توی این کتاب از سوگ حرف میزند؛ غم از دست دادن رفیق. درست است سوزی بهترین دوستش را موقع شنا کردن از دست میدهد، اما قبل از این دست دادن، یک از دست دادن بزرگتر را تجربه کرده. یک طرد شدن بزرگ از سمت دوست تازهفوتشدهاش.
الی بنجامین خیلی هوشمندانه دو مدل از دست دادن را توی کتابش توصیف کرده که هرکدام غمی بزرگ را توی دل سوزی انداخته و حالا سوزی باید از پسِ این غمهای بزرگ بربیاید. کتاب «عروس دریایی» به شما کمک میکند تا اگر روزی روزگاری نوجوانتان با این مشکل برخورد، چطوری کنارش باشید تا در باتلاق تنهایی فرو نرود!