
همان روزهای قحطی بود که پدربزرگم ورشکست شد. تاجر بود و از کرمان خرما و زیره بار میآورد. پدربزرگ، یک دفعه ندار شد. هر بار باید راه میافتاد سمت میدان شاه بلکه لقمه نانی پیدا کند…

بعد از واقعه پانزده خرداد و کشتار مردم در تهران، قم و ورامین و ازجمله حوزه علمیه فیضیه در قم، من و پدربزرگم و عموی پدرم یک سفر به قم رفتیم.









