نقاشی ایرانی اگرچه متأثر از جریانهای حکومت دوم پهلوی با پیدایی جنبش مدرنیسم مواجه شد،اما این دوره به لحاظ تاریخی نهتنها در غرب، بلکه در ایران نیز به پایان رسیده است؛ درعینحال میدانیم که در دوران معاصر ممکن است اثری بهوسیله هنرمندی با نگاهی پیشرو خلق شود یا در این دوره هنرمندی به خلق اثری بپردازد که بازگشت به دوران مدرن است؛ این موضوع نیز که شاخههای مختلفی از هنر میتوانند در یک دوره همزیستی داشته باشند، صحیح است؛ با اینوجود این پرسش مطرح است که اگرچه دوران نقاشی مدرن به پایان رسیده آیا ترویج و توسعه آن پسندیده است؟
شاید وقتی در کودکی آثار والت دیزنی را دردفترچه کوچکش کپی میکرد، والدینش مسیر جدی و پررنگی بهسمت نقاشی را برایش متصور نمیشدند، اما علاقه به هنر و فضایی که صرفا با نقاشی میتوانست تجربه کند، باعث شد در 50سالگی دنیای دیگری از رنگ، طرح و زیبایی بسازد و مخاطبانش را به نقشی دیدنی در ضیافت شادمانی مهمان کند. دنیای نــقـــاشـــیهــای شهـــریـــار صمصام، نقاش خودآموخته اصفهانی، دنیایی بداهه ساز، آزاد و رهاست. دنیایی ساده اما عمیق که آدمها را به بودن در کنارهم و درک لذت زندگی دعوت میکند. دنیایی برای همین لحظه که در آنیم و این همان چیزی است که ما این روزها بیش از اینها کمش داریم.
مراسم رونمایی از کتاب «بررسی نقاشی اصفهان» با حضور نقاشان اصفهان، اعضای انجمن هنرمندان نقاش اصفهان و پژوهشگران کتاب حسین تحویلیان، محمود حسینی و محمود حشمتی در موزه هنرهای معاصر اصفهان برگزار شد. این سه پژوهشگر در این کتاب که توسط نشر اسپانه راهی بازار شده است، آثار ۲۶ نقاش معاصر اصفهان از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۰ را مورد بررسی قرار دادهاند. به گفته حسین تحویلیان، کتاب «بررسی نقاشی اصفهان» با تمرکز بر نقاشان معاصر اصفهان دومین کتاب از مجموعهای سه جلدی است و پیش از این و در اوایل دهه 80 جلد اول آن با عنوان «مکتب نقاشی صفوی اصفهان» به چاپ رسیده است و سومین کتاب هم به نقاشی دوران قاجار خواهد پرداخت.
یک اصفهانِ دیگر بود. سیوسهپل، خواجو، آدمهای چهارباغ و میدان کهنه و…، جمعشان جمع بود و درودیوار نگارستان با حضورشان زنده.شاید همین اصفهان رنگینِ قابشده توی مغازه بود که با ترکیب عطر قهوه و روی خوش صاحبش عصرها بعد از تمرین ارحام را به آنجا میکشاند. دیگران هم میآمدند، اما گالری سمبات خیلیوقتها پاتوق ارحامصدر و عبدالحسین سپنتا بود. آنجا از پشت ویترین گالری سمبات سرکوچه فتحیه میتوانستند به یکیک آدمهای توی چهارباغ خیره شوند و داستانهایشان را برای هم تعریف کنند … میتوانستند تا نیمهشب از شهری بگویند که همگی عاشقش بودند.آقای سمبات هم بین همین گپوگفتها طرحهای تازه بزند. آدمها را بیاورد به تابلو و داستانشان را از نو نقاشی کند. عروسیرفتن و خریدکردن و کارکردنشان را.