هر از چند گاهی با خواهرزادهام به کافی شاپ میرویم و به قول خودش خوش میگذرانیم. گفتم: «لطفا یه شکلات داغ و یه قهوه.» در حالی که یادداشت میکرد گفت: «یه هات چاکلت…»
آنچه گذشت: «بعد از استعفایم از آن شرکت فکسَنی و کارکردن در کافه بهروز، توانستم اولین مشتری کافه را به خود جذب کنم. پسری قدبلند با چشمان قهوهای.»
با آغاز به کار مشاغل مختلف بعد از مدتها تعطیلی به دلیل شیوع کرونا، چایخانهها هم مثل باقی محیطهای جمعی از توی لاکشان درآمدند و دوباره صدای قلقل قلیانها بلند شد. مکانهایی معاشرتی با میزان مشتری بالا که معمولا فضاهایی سربسته دارند و تهویههای نامناسب و پر از دود و خوش مکانی برای رشد و تبادل این ویروس منحوس!