دچار بیماری آرتروز گردن و بیماری مفاصل بودید و امیدوار به بهبودی. دستهای شما یک عمر در تکاپو بودند و کاریکاتورهایی هنرمندانه خلق کردند. کمتر کسی بهاندازه شما اینگونه خلاقانه از دستانش استفاده کرده است. همه آن روزهایی که این اواخر در صفحه شخصیتان در فضای مجازی شمارهای تازه از مجله فیلم را معرفی میکردید خیلی از ما خوانندگان مجله نمیدانستیم که رنج تن هم به تمام رنجهای مربوط به درآوردن یک مجله در این سرزمین اضافه شده و به روایت اسنادی که این روزها قبل از رفتن ناگهانیتان در صفحهتان منتشر میکردید دانستیم که سالیانی دراز سنگ زیرین آسیا بودید و چقدر برای تداوم انتشار یک مجله سینمایی بازخواست شدید و توضیح دادید. در این روزهای کرونایی هم به استناد نوشتههای کوتاهی که در صفحهتان منتشر میکردید، دانستیم که چه آزردهدلیهایی را تاب آوردید. دانستیم که آدمی در میان همه موجودات تنها موجودی است که به دوستیهاش نیاز دارد و به آن میبالد؛ پس چرا همدیگر را میآزاریم بیآنکه واقعا بخواهیم؟! آقای مسعود مهرابی عزیز میتوانم شما را به خوانندگان این مطلب معرفی کنم و از پیشینه و کاروبارتان بگویم. این کار را خواهم کرد، ولی دلم میخواهد چیزی فراتر بگویم. آن چیزی که از هنگام شناخت بیشتر شما حس کردم. آن چیزی که کمک میکند تا یاد بگیرم متین و باوقار زندگی کنم. پس اجازه بدهید ابتدا برای گستره خوانندگان این مطلب شما را اینگونه بنویسم:
مسعود مهرابی روزنامهنگار، کاریکاتوریست، نویسنده، منتقد و پژوهشگری بود که در سیواندی سال گذشته عهدهدار مدیریت ماهنامه سینمایی فیلم بود. از دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران مدرک گرفته بود، ولی در سالهای دهه پنجاه بهعنوان طراح و کاریکاتوریست فعالیت میکرد. در همان سالها آثارش در روزنامهها منتشر میشد. آثار و طرحهای مسعود مهرابی سویههای انتقادی هم داشت و موردتوجه کنشگران سیاسی آن سالها بود. چند سالی پس از انقلاب اسلامی و در سالهایی که سینمای ایران و مسیرش برای کارگردانان و علاقهمندان سینما با ابهاماتی همراه بود یعنی از سال 1361 به همراه هوشنگ گلمکانی و عباس یاری مجلهای با نام «سینما در ویدئو» منتشر کردند که بعدها نامش به «ماهنامه سینمایی فیلم» که بهعنوان «مجله فیلم» هم شناخته میشود، تغییر یافت. مسعود مهرابی پنجاه سال در عرصههای فرهنگی هنری فعالیت مداوم داشت و کتابهایی هم منتشر کرد که برخی با نامهای «نردبانهای بینام» و «میان سایه و روشن» و «دندان» کتابهایی بودند حاوی کاریکاتورهایش و برخی هم کتابهایی درباره سینما و تاریخ سینما؛ کتابهایی مثل «تاریخ سینمای ایران از آغاز تا سال 1357» که در سالهای کمبود منابع دست اول برای مطالعه حتی به کتاب خواندنی و محبوب دوستداران سینما در ایران تبدیل شد و بسیاری شناخت درستشان از تاریخ سینمای ایران را مدیون این کتاب هستند. کتابهای «پشت دیوار رؤیا: سیاحتنامه جشنوارههای جهانی فیلم» و «صد و پنجاه سال اعلان و پوستر فیلم و کتابشناسی سینما در ایران» و «فرهنگ فیلمهای مستند سینمای ایران» و «فرهنگ فیلمهای کوتاه داستانی» و «فرهنگ فیلمهای کودکان و نوجوانان از آغاز تا سال 1368». میبینید آقای مهرابی چه ساده میتوان عصاره پنجاه سال تلاش را خلاصه کرد و ریخت در قالب کلمات و پرونده خالقش را بست؟! بههرحال هر آدمی که چند صباحی در این دنیای فانی زندگی میکند شغلی داشته و کارهایی هم کرده است برای گذران زندگی؛ ولی آنچه بهراستی اهمیت دارد فقط همین کارهای مربوط به علاقه و تخصص شغلی آدمی نیست. امروز با رفتن شما همه آنهایی که اندوهگین از شما نوشتند به وقار و متانت و ادب شما اشاره کردند. اینکه سر به کار خویش داشتید و بیشتر اهل خلوت بودید تا جلوت. یادتان میآید چند سال پیش در جلسهای که برای مراسم جوایز نوشتار سینمایی از اصفهان به تهران آمده بودم، شما را که برای اولین بار میدیدم، نشناختم. شما به گرمی احوالپرسی کردید و من شرمنده شدم که چرا بهجا نیاوردهام. تازه یادم آمد من حتی تا آن موقع عکسی از شما ندیده بودم. شما با اینکه ابزارش را داشتید و میتوانستید به هر بهانهای عکسی از خودتان منتشر کنید و خود را بنمایانید ولی این کار را نکردید. البته دیگر دیداری نداشتیم ولی در گفتوگوهای مجازی چقدر با احتیاط واژهها را به کار میبردید و آقامنشانه مینوشتید. حتی یکبار که سر موضوعی مربوط به مجلهتان دلخوری داشتم و برایتان نوشتم، چنان منطقی رفتار کردید و پاسخ دادید که با خودم گفتم کاش مطرحش نکرده بودم تا آقای مهرابی دچار معذوریتی اینگونه نشود. بهتدریج با شناخت بیشتر و آنچه از برخی موضوعها حس و درک کردم، برایم تبدیل شدید به تجسم سنجیدگی و متانت. آقای مهرابی عزیز شما ثابت کردید برخی فضایل ذاتیاست و با نمایش و ساختگی نمیتوان صاحب آن شد. هرچند آدمیزاد خوب مطلق نیست و ضعفهایی هم دارد و جاهایی کم میآورد، ولی همینکه با حضور خاص خودتان و ژرفنگریهایتان و صیانت کردنهایتان از مجلهای که مدیرش بودید دوستدارانتان را به تحسین واداشتهاید، نشان میدهد که میتوانید الگوی خوبی باشید برای همه ما که با کلمه و تصویر محشوریم. سبزجای باشید آقا.