اصفهان در زمان صفویه جایگاه پایتختی و لقب دارالسلطنه را داشته و به همین دلیل هم مطالعه و شناخت این دوره مهم تاریخی برای همه کسانی که در حــوزههای مختـــلف ازجمله حوزه گــردشگــری فعـــالاند و در اصفهــان هــم زنـــدگی میکنــنـــد، دوصــدچنــدان واجــب است!
«شاهعباس دوم روحیه شاد و شخصیت سرزندهای داشت. منصف و باتدبیر و خوشبرخورد بود؛ اما این صفات را بیشتر خرج بیگانگان میکرد تا اتباع خودش»؛ این جمله سنگین و تأملبرانگیز را انگلبرت کِمپفر در کتابش با عنوان «در دربار شاهنشاه ایران» نوشته؛ این درحالی است که شاهعباس دوم در زمانه باثباتتری نسبت به شاهعباس اول حکمرانی میکرد و حال اصفهان با بناهای تازهاش که در اوج تکامل و زیباییشان بودند، خوب بود.
ژان شاردن فرانسوی، یکی از مهمترین راویان ایران عصر صفوی است که زندگیاش در اصفهان، تسلطش به زبان فارسی، هوشمندیاش در دیدن و روایتکردن و دسترسی گستردهاش به فضاهای مختلف دربار صفوی، باعث شده روایتهای مهم و دست اولی از آن دوران داشته باشیم. یکی از روایتهای تأملبرانگیز او جایی است که میگوید: «بین سال 1665 میلادی که نخستین بار به ایران سفر کردم تا سال 1677 میلادی که آخرین دیدارم از ایران بود، تفاوت چشمگیری در اوضاع اقتصادی دیدم؛ بهطوریکه داراییها نصف و ارزش پول کم شده بود.»رودی متــی، پـــژوهشگـــر مطــالعـــات اسلامی دانشگاه کالیفرنیا، در کتابش «ایران در بحران» نوشته: «موقعیت ژئوپلیتیکی ایران یک علت مهم ضعف زیرساختی ایران بوده است.
بازار تولید و مصرف در ایران صفوی بازار کوچکی بود. کشور بسیار کمباران و زمینها ندرتا حاصلخیز بودند و جمعیت تراکم زیادی نداشت. طبق محاسبه شاردن بیشتر از یکدوازدهم خاک ایران زیر کشت نبود. جمعیت ایران نیز مطابق باورپذیرترین برآوردها از هشتمیلیون نفر تجاوز نمیکرد. حدود یکسوم از این جمعیت گلهدار بودند که زندگی تقریبا بخورونمیر و نقش کمی در اقتصاد داشتند. درآمد دولت صفوی در قرن هفدهم داستان را میگوید. مجموع درآمدهای دولت و سلطنت چیزی حدود 700 هزار تومان برآورد میشود؛ یعنی درآمد سرانه حداکثر یکدهم تومان بوده است. کمتر از 200هزار تومان از این مبلغ درآمد سلطنت بود. کمبود ذخایر طلا و نقره از این نظر اهمیت زیادی داشت؛ زیرا کشور را برای شمش و سکه به خارج وابسته میکرد؛ البته منابع ثروت دیگری وجود داشت؛ ولی هیچیک قابلاتکا برای کسب درآمد ثابت نبودند.»
رودی متی در بخش دیگری از کتابش ایران صفوی را زنجیرهای از تنشهای رشدیابنده معرفی کرده؛ تنشهای بین مرکز و پیرامون، نیروهای مستقر و نامستقر، عناصر ایرانی و غیرایرانی و نهایتا بین نیروهای قشربندی اجتماعی و تحرک اجتماعی. دولت هم مجموعهای از جناحهای ناهمساز ریشهدار در جامعه و کمتر تحتسلطه مؤثر شاه بهنظر میرسد تا واحد متشکلی در برابر جامعه مدنی. دولت در همان حال که قدرتمند میشد و مالیات میگرفت، توزیع درآمد هم میکرد و اعتبار و نفوذ میبخشید. هرچند به نیروی قهر متوسل میشد، درنهایت باید به صداهای محلی و منافع پیرامونی توجه میکرد تا رعایا به مشارکت و همکاری جلب شوند. دولت صفوی، دولتی موروثی بود به ریاست شاهی که قدرت استبدادی فراوان داشت؛ ولی با همه یال و کوپال حکومتهای مطلقه اوایل دوران مدرن، پایگاه قدرتش محدود بود و موانع بزرگ اقلیمی و لجستیکی از نیروی قهر مؤثرش بسیار میکاست و در سیاستگذاری همیشه نــاچـــار به گفتوگو با گروههای زیردست بود.
محیط طبیعی بیرحم، کندی ارتباطات و تهاتر زیاد و پول کم خصوصیتی منطقهای بهوجود میآورد. تنوع قومی، ترکیب عشایری و جناحگرایی سیاسی بومی ایران هم به تفرقه دامن میزد. این نیروهای مرکزگریز را مجموعهای از عوامل مرکزگرا که از شدت کشمکش میکاست و امکان اندکی تسلط قشر حاکم را بر منابع کلیدی فراهم میآورد، خنثی میکرد.
این عوامل هم عبارت بودند از عناصر فرهنگی مشترک با محوریت زبان و ادب فــارسی، درکــی از اشتـــراک سرزمین و دین و سلطنت قدسی که نوعی هویت جمعی پیشاملی پدید میآورد. سیــاســتهای دولتــی که مبادلات اقتصادی را تسهیل میکرد و صورتهایی از همهشمولی و سازگاری که رقابت و جناحبندی در حیات سیاسی را تعدیل میکرد.در فصــل دوم کتــاب رودی متــی، گفتهشده که دولت صفوی با تکیهبر نیروی قزلباشان شکل گرفت. عشایر ترکمنی که در ازای خدمت نظامی به شاه بر منطقهای تسلط داشتند؛ اما طولی کشید که این جنگاوران سرکش خطر بزرگی برای ثبات کشور شدند.
چنانکه در قرن شانزدهم تا آستانه برکناری شاه و حکومتش پیش رفتند. اندکاندک شاهان صفوی با تقسیم اراضی عشایر برای ترتیبات نظامی، راه کاهش نفوذ آنها را پیدا کردند. مهمتر از آن، قشر نخبه جدید غلامان را پدید آوردند که جایگاه خود را صرفا مدیون ارتباطشان با شخص شاه بودند. بیشتر آنها بردههای ارمنی و گرجی و چرکس از منطقه قفقاز بودند؛ ولی بینشان ترک و تاجیک (فارسیزبانان) هم پیدا میشد. روند جذب آنها در دیوان و ارتش را شاهطهماسب آغاز کرد و شاهعباس شدت بخشید.
شاهعباس لشکر غلامان را به نیروی جنگاور بزرگی تبدیل کرد و نخستین غلامان را به حکومت ولایات گمارد. اولین آنها الله وردیخان، حاکم ولایات مهم فارس بود. در بخش دیگری از کتاب میخوانیم که غلامان نهتنها در سیاست فعال بودند، بلکه با سفارشدادن آثار هنری و برجای گذاشتن معماری باشکوهی از خــود هــم منشــأاثر شـــدنـــد؛ هـــم جنبوجوش تازهای در دولت پدید آوردند و هم بازیگران مهمی در سیاست شدند.
تنـــشهای میــان قــزلبــاشـــان و ایــن نیروهای تازه، بهعلاوه قدرت فزاینده حرمسرا در ادوار بعد از شاهعباس که نفوذ خواجگان و زنان بیشتر شد و نفوذ اعضای دولت کاهش یافت، از دیرباز یکی از علل اصلی ضعف روزافزون صفویه بهشمار میرفت. این روند را تاریخنگاران به کشاکشی که مظهر تضاد بین مردانگی عشایری و زنانگی درباری بود، توصیف میکنند.در تحلیلهای دیگر البته از تأثیر انتقال منصب مهم وکیل یا نماینده شاه از قزلباشان به یک بومی ایرانی هم یاد شده است.
اما تحلیل اوضاع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران در دوران صفویه آسان نیست. برای خواندن نتیجه سالها پژوهش رودی متی (Rudi Matthee) استاد مطالعات ایرانی کرسی دکتر روشن در دانشگاه مریلند در شهر کالج پارک، میتوانید کتاب 358 صفحهای او را با عنوان «ایران در بحران، زوال صفویه و سقوط اصفهان» (Persia in Crisis, Safavid Decline and the Fall of Isfahan) با ترجمه حسن افشار و نشر مرکز بخوانید. اصفهان جایگاه ویژهای در این کتاب دارد و روایتها هم حول بازه زمانی 210ساله مابین نقطه عطف تاریخی تصرف اصفهان توسط شاه اسماعیل صفوی در سال 1503 میلادی (حوالی 519 سال پیش) و نقطه عطف تاریخی بعدی در 23 اکتبر یا 13محرم 1135 قمری (حدود 309سال پیش) متمرکز است؛ زمانی که اصفهان بعد از یک دوره محاصره توسط محمود افغان اشغال شد.
این کتاب در سال 1393 برای اولین بار منتشر شده و تا سال 1399 به چاپ چهارم رسیده است.















