ابراهیم‌های زمانه‌ام

فکر کن گفته‌اند انتخاب کن که دوست داری این روزها با کدام ابراهیم هم‌قدم باشی و من بگویم: مادر ابراهیمی در بطنم باشم که از ترس نوزادکشی نمرود زمان، جاده‌ها و خیابان‌ها را پیاده گز کنم، از جنوب به شمال غزه و از آنجا به رفح دنبال غاری و پناهی برای درامان‌ماندن امانتی که در راه دارم؛ امانتی که قرار است تاج‌وتخت طاغوت‌های زمان را نابود کند.

تاریخ انتشار: ۱۱:۳۵ - پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه
ابراهیم‌های زمانه‌ام

به گزارش اصفهان زیبا؛ فکر کن گفته‌اند انتخاب کن که دوست داری این روزها با کدام ابراهیم هم‌قدم باشی و من بگویم: مادر ابراهیمی در بطنم باشم که از ترس نوزادکشی نمرود زمان، جاده‌ها و خیابان‌ها را پیاده گز کنم، از جنوب به شمال غزه و از آنجا به رفح دنبال غاری و پناهی برای درامان‌ماندن امانتی که در راه دارم؛ امانتی که قرار است تاج‌وتخت طاغوت‌های زمان را نابود کند. مثلا مادر ابراهیمی باشم که طفل شیرخواره‌ای است در بغلم. قحطی و آوارگی قوت من و او را گرفته باشد و دربه‌در باشم پی جرعه شیری که به گلوی خشکش برسانم.

مثلا فکر کن مادر آن ابراهیمی باشم که تازه شلوار دوخطش را وصله زده‌ام، دمپایی‌اش را دم در جفت کرده‌ام، آرپی‌جی را مثل تبر روی دوشش گذاشته‌ام تا برود و دانه‌دانه بت‌های مرکاوای نمرود را زمین بزند.مثلا فکر کن مادر آن ابراهیمی باشم که دست‌ها و چشمانش را بسته‌اند، شیاطین دوره‌اش کرده‌اند که او را به آتش اسارت بیندازند و او آن وسط، مؤمن به حضور خدا به حماقت دشمنانش می‌خندد.

مثلا فکر کن خود آن ابراهیم باشم، دل‌بسته به فرزندی که با نذرونیاز از خدا گرفته‌ام و حالا خودم سلاح دستش می‌دهم، چفیه را محکم دور صورت قشنگش که تازه مو در آن درآمده می‌پیچم، دستی به محاسن سفید خودم می‌کشم و به قربانگاهی می‌فرستمش که می‌دانم شاید جنازه‌اش هم دیگر به من برنگردد.نشسته‌ام و خودم را در خیال، هم‌پای ابراهیم‌های زمانه‌ام می‌کنم که حالا فقط یک‌ تن نیستند؛ تکثیر شده‌اند در نوزادها و کودک‌ها و نوجوان‌ها و جوان‌ها و سالخوردگان؛ ابراهیم‌هایی که حالا یک امت شده‌اند: «ان ابراهیم کان امت قانتا لله حنیفا» و نمرودی که عمرش به پرواز پشه‌ای بند است.