به گزارش اصفهان زیبا؛ توانمندسازی خانوادهها از طریق آموزشهای فنی و مهارتهای زندگی، پرداخت تسهیلات اشتغالزایی، مشاغل خانگی، وام سرمایه کار و مشاوره روانی، عناوین عمده خدمات دولتی به کودکان کار است.
اصلا وقتی نام کودک کار را میشنویم، یعنی کودکی که مجبور به کار است و اگر هم کسی سراغ از بازگشت این کودکان به مدرسه میگیرد، عمدتا منظورش شناسایی و جذب آنها در مدارس رسمی است که هر کودکی، حتی کودکان اتباع مانند افغانستانیها ممکن است به آن تن ندهند؛ زیرا اولا کودکان کار نمیتوانند به برنامههایی که در هر دولت ممکن است ایجاد یا تعطیل شود دل ببندند و ثانیا مزاحم برنامه کار اجباری آنها میشود.
این کودکان نمیتوانند گل وقت روز خود را از صبح تا ناهار به مدرسه اختصاص دهند، عصرها خستهوکوفته چندساعتی را به کار بپردازند و شب هم تازه با کلی تکلیف که باید انجام دهند، به خانه برگردند. این وضعیت، امنیت آنها را نیز بهنوبه خود خدشهدار میکند؛ زیرا آنها را در ساعتهای پرریسک، درحالیکه خسته و غیرمتمرکز هستند به خیابانها میکشد. بدتر از همه اینکه باوجود همه این تلاشهای دولتی در سازمان بهزیستی و شهرداریها باز هم کودکان کار بهوفور در خیابانها و کارگاههای شلوغ حضور مییابند؛ باز هم علیرغم درآمد مکفی، در فقر میمانند و باز هم هرساله بر تعداد دانشآموزانی که ترک تحصیل میکنند، افزوده میشود.
به نظر میرسد راه چاره را باید در جای دیگری جستوجو کرد؛ در معلمانی که خود را کارمند نمیدانند و مدارسی که کارمندی اداره نمیشوند. هستند مراکز آموزشی که در شهر و محله خود، برنامهای مستمر و مردمپایه را برای حل مشکل آموزش کودکان کار طراحی و اجرا کردهاند. مبنای عمل این مجموعهها بر پنج اصل است:
1. اگر کودک مجبور است کار کند، پس اولا حق دارد کار کند تا زمانی که مرکز با خانواده کودک به جمعبندی پایداری برای رفع مشکل مالی برسند؛ ثانیا برای این کار کردن و مسئولیتپذیری نسبت به خانواده خود باید مورد تقدیر و احترام قرار گیرد.
2. کودک کار باید گل وقت خود را که صبح است به کار اختصاص دهد و عصرها آموزش متناسب با خود را بهصورت ساندویچی دریافت کند.
3. تکالیفی که به کودکان کار داده میشود باید متناسب با زمان و توانمندی آنها باشد و چه بهتر که بیشترِ تکالیف در همان ساعات تدریس، انجام شود؛ چون یک معلم، ناظر بهتری برای آن نسبت به خانوادهای است که شاید ترجیح دهد کودکش زمان بیشتری را به کسب درآمد برای خانواده اختصاص دهد.
4. کودکان کار اگر قرار است به کار خود ادامه دهند، حق دارند استعدادسنجی شده و با مشاغل مختلف آشنا شوند. این هم عایدی آنها را از کار، افزایش میدهد و هم آینده آنها را از سرنوشت خانوادگی که به آن دچار شدهاند، رهایی میبخشد.
5. معلمانی که به کودکان آموزش میدهند، باید داوطلبانه حضور یابند؛ اما ساختاری که آموزش کودکان در آن انجام میشود، باید خود را موظف به اجرا و استمرار بداند. بهبیاندیگر کمبودن هزینهها پایداری برنامه را برای سالیان بعد تقویت میکند؛ اما لازمه آن، پیگیری مستمر برنامهها و جذب داوطلبان از سوی یک مرکز مطمئن در محله و شهر است.
مراکز متعددی هستند که با همین شیوه در حال خدمترسانی به کودکان کارند؛ از انجمن ارفک در جنوب تهران تا مدرسه متوسطه اول بیهقی در بندرعباس. برخی مانند اولی از دانشجویان داوطلب بهره میگیرد و بعضی نیز چون دومی از معلمانِ دلسوز خود.
اما این الگوی آموزشی، فقط مختص به کودکان کار نیست. شنیدهاید «من در میان جمع و دلم جای دیگر است»؟ حکایت ما نیز همین است. تعداد روزافزونی از کودکان و نوجوانان ایرانی که شاید اکنون عدد آنها به میلیونها نفر برسد (یعنی چندین برابر کودکان کار)، تحصیل اصلی خود را با کتب کمکدرسی و جلسات برخط انجام میدهند نه در مدرسه. آنها کتب درسی را شب امتحانی میخوانند و نمره هم میآورند؛ چون رشد ذهنی آنها بر اثر گسترش محیط پیرامونی با فضای مجازی، شتاب گرفته است. مدرسه برای چنین افرادی، جایی است که باید چندساعتی در آن زندانی شوند. برای همین هم در مدرسه، کاری میکنند که این چند ساعت بهخوبی سپری شود، نه به تحصیل! این خودش ترویج عملی بیمسئولیتی و ناامیدی در نسلی است که قرار است آیندهساز این سرزمین باشند.
به نظر میرسد الگوی آموزشی که در بالا برای کودکان کار معرفی شد، الگوی مناسبی برای این دسته از کودکان و نوجوانان نیز هست که نه به دلیل کار، بلکه به دلیل بیکاری از فضای مدرسه استفاده نمیکنند.
اگر این کودکان تشویق شوند که در صورت استفاده بهینه از ساعات خود در منزل و محیطهای سالمِ کاری، میتوانند از الگوی شناور برای ساعات حضور در مدرسه و انجام تکالیف بهره گیرند، قطعا بسیاری از آنها میپذیرند که مسئولانه با زمان، توان و بودجه خانواده خود برخورد کنند و سهم مفید و قابلاحترامی در درآمدزایی و تحرک اجتماعی خود و خانواده داشته باشند؛ البته ناگفته پیداست که مدرسه و خانواده وظیفه دارند ضمن ارزیابی دقیق نسبت به برنامه کاری و درسی این کودکان و نوجوانان، تمدید آن را در سال بعدی به احراز شرایط، مشروط سازند.