به گزارش اصفهان زیبا؛ در قبال فرهنگ، مهمترین امری که باید موردتوجه باشد، استعدادش برای توخالیشدن است! اتفاقا در لحظاتی که فرهنگ بسیار متعالی میشود، توخالی میشود. انسان در لحظهای که نوعی تعالی را تجربه میکند، در همان لحظه در معرض سقوط است. اکنون دوره قاجار برای ما یک دوره ضعیف قلمداد میشود؛ اما اغلب فراموش میکنیم قاجار به لحاظ فرهنگی، یک دوره فاخر است.
هنر، فلسفه، فقه و اصول، عرفان و… همگی در دوره قاجار در وضعیت مطلوبی قرار دارند. در دوره قاجار ملاعلی زنوزی و ملاعلی نوری، حکمت متعالیه را بسط میدهند. ملاهادی سبزواری در دوره قاجار زیست میکند. ناصرالدینشاه از بافرهنگترین شاهان ایران و عکاس، نقاش و شاعر است. اینها هم صرفا تحتتأثیر فرهنگ غرب نیست. خاندان قاجار درکل خاندانی فرهنگی هستند. آغامحمدخان قاجار، حافظ قرآن است که به زبان فرانسه و ترکی هم تسلط دارد. نقل میشود که در جنگها باید کتابخانه خودش را هم همراهش میبرده است. اما دوره قاجار، لحظه افول فرهنگ است. پرسش این است که چرا این لحظه تعالی علم و فرهنگ، لحظه افول آن است؟!
علم و فرهنگ همواره در خطر مصادرهبهمطلوبشدن هستند. خطرناکترین امر برای دانشمند، این است که به دانش خود تکیه کند؛ چون جهان غیرمنتظرهتر از دانش ماست و این شخص دیگر نمیتواند خطر جهان را تجربه کند. جهل در جوهره دانش حاضر است و اگر این امر احساس نشود نقطه سقوط دانشمند خواهد شد. دانش در معرض این خطر است که به شما احساس امنیت بدهد. فرهنگ هم همینطور است. فرهنگ فاخر میتواند واقعیت جهان را از ما پنهان کند و ما را آسودهخاطر کند.
ما در فرهنگ زندگی میکنیم و اگر فرهنگ خطر این جهان را به ما متذکر نشود، زمینه انحطاط ما را فراهم میکند. اصفهان از این ناحیه درمعرض تهدید است. اصفهان به لحاظ جریان تاریخی امروز کشور در حاشیه قرار گرفتهاست. میراث اصفهان، مهم تلقی شده و این اهمیتدادن، مانع دیدن معاصربودن اصفهان شدهاست. اصفهان تاریخی، ما را به سمتی میبرد که این شهر را در پرانتز قرار بدهد و آن را تبدیل به موزه کند. معمولا صحبت از فرهنگ در اصفهان، انعکاس این ذهنیت تاریخی است که میتواند تبدیل به تزئینات بشود. اصفهان امروز از لحاظ سیاسی در زمینه صنعت، جمعیت و منابع طبیعی حاضر شده و اصلا فرهنگ اصفهان، بازی دادهنشدهاست؛ بنابراین امروز با دو اصفهان مواجهیم: اصفهان صنعتی و اصفهان به مثابه یک میراث.
این دو در اصفهان تضاد شدیدی دارند و یا کاری به کار هم ندارند. اصفهانیها سعیکردند به گونهای اصفهان صنعتی را مطرح کنند که با اصفهان میراثی، سازگار باشد و تا اندازهای هم موفق بودهاند. در نسبت با تهران قاجاری که زیر چرخ جدیدشدن تهران نابود شد، اصفهان موفقتر بودهاست.صحبت از شهر در نسبت با طبقه متوسط مطرح است. طبقه متوسط طبقهای است که هم امکان فروافتادن در طبقه فرودستان را دارد و هم امکان فرادستشدن را؛ بنابراین دارای امکان تغییر و انتخاب است و داستان پیدا میکند. داستان شهر، حاصل کنش همین طبقه دارای بیم و امید است؛ از این رو اینها نماینده فرهنگ شهر هستند. طبقه متوسط است که باید بین میراث اصفهان و آینده آن پیوند ایجاد کند. روایت اصفهان باید از وضع طبقه متوسط، توضیحی ارائه بدهد. میراث، بدون نسبت با انسان به سرعت تزئین میشود. مدرسه چهارباغ در اصفهان هست. مسئله این است که با مدرسه چهارباغ چه کار میخواهیم بکنیم؟ میخواهیم موزهاش کنیم یا سنت حوزه اصفهان را با آن زنده کنیم یا تصمیم دیگری برایش گرفتهایم؟
اصفهان بهرغم حضور جریانهای فرهنگی معاصر، نتوانسته دانشگاه روایتگری برای شهر داشتهباشد. اصفهان از طریق دانشگاه در صنعت مشارکت کرده؛ اما در ماجرای فرهنگ اصفهان نتوانسته بازیگری کند. دانشگاه و حوزه در اصفهان بهسرعت متعالی میشود و اثرگذاری خودش را از دست میدهد.شهری که داستان ندارد، هرچه زیبا باشد بیاثر است. شهرهای دبی از این قبیلاند. شهرهای ترکیه از این قبیلاند. زیبا هستند؛ اما انسان بهواسطه آنها در جهان حضور ندارد و متأسفانه شهرهای بیخاصیت برای ما الگو قرارگرفتهاند. ارسطو میگوید آنکه بیرون شهر زندگی میکند، یا خداست یا حیوان! شهر محل حضور انسان است. شهر در صورت ارادهداشتن میتواند با خطر مواجه بشود.
مسئله فرونشست و… را تنها در حضور انسان میتوان حل کرد. با فاخرسازی فرهنگ، این فرصت را دریغ نکنیم.