به گزارش اصفهان زیبا؛ در میان فیلمهایی که اخیرا به چرخه اکران اضافه شدهاند، سری دوم انیمیشن پرطرفدار «پسردلفینی» به تهیهکنندگی محمدامین همدانی و کارگردانی محمدخیراندیش، نیز به چشم میخورد. این پویانمایی که در چهلوسومین جشنواره فیلم فجر موفق به کسب دو سیمرغ بلورین «بهترین پویانمایی» و «بهترین پویانمایی ازنظر مردم» شد، یکی از هشت فیلمی است که در چرخه اکران نوروزی قرار گرفته و سازندگانش امید بسیاری به فروش آن دارند. خبر خوب این است که دومین نسخه از انیمیشن سینمایی «پسر دلفینی» جلوتر از نسخه اول آن است؛ اما خبر بد اینکه این برتری چندان هم چشمگیر نیست. درواقع، این برتری بیش از آنکه نتیجه بهبودهای نسخه دوم باشد، به خاطر پایانبندی ناامیدکننده نسخه اول است.
موزون، اما پرفرازونشیب
«پسر دلفینی 2» مثل نسخه اولش انیمیت قابلقبول اما پرفرازوفرودی دارد. متحرکسازی بعضی از نماها چشمنواز است. از طرفی بعضی نماها سبکتر و کمهزینهتر انیمیت شدهاند. اجرای برخی نماها بهصورت لَبخوان [لیپ سینک] جلوه خاصی به فیلم داده است. درمجموع «پسر دلفینی 2» در این بخش پایینتر از «شنگولومنگول» و بالاتر از «بچه زرنگ»، اما همچنان با فاصله معناداری از رقبای خارجیاش قرار میگیرد.
قلیهماهی، اما با طعم پیتزا
«پسر دلفینی 2» خوشرنگولعاب است. طراحی کاراکترها نسبت به دیگر کارهای ایرانی یکدستترند. محیطها کماشکالتر از نسخه اول ساخته شده؛ اما همچنان خلوتیِ بعضی صحنهها به چشم میآید. از حیث ایرانی بودنِ طراحیها اما «پسر دلفینی»، با وجود تلاش صورتگرفته، در هیچ کدام از دو نسخه توفیق چندانی نداشته است. طراحی جزیره مخفی، بیشتر شبیه جزایرهاوایی است تا جزایر جنوب ایران. کاراکترهای بندری بیشتر آفریقاییتبارند و شباهت انکارنشدنی زبان طراحی شخصیتها به آثار دیدهشده جهانی، حس ایرانی بودن اثر را کمرنگ میکند.
دختران رزمیکار بندری، ناخدای راهزن، پیرزن بزنبهادر، کوچکترین نسبتی با فرهنگ ایرانی ندارند و بهاصطلاح ناکجاآبادیاند! ناخدا، نقاب زنان جنوب، لباس محلی، قلیهماهی و رقصهای بندری بهتنهایی برای ایرانیکردن یک اثر کفایت نمیکند. در این میان، دوبله با لهجه مصنوعی جنوبی و موسیقی نهچندان هماهنگ، علیالخصوص با صدای خواننده پاپی همچون شِروین حاجیپور که نماد تام طبقه متوسط و شهرنشین ایرانی شده است، کمکی به فیلم نکرده. البته که به نظر نگارنده، تقلید خوب، بهتر از خلاقیت بد است و حداقل از این حیث، این اثر از فیلمی مثل «بچه زرنگ» جلوتر است؛ اما توفیق کمتری از «لوپتو» در ساختن هویت ایرانی دارد. پیشرفتهای فنی در رندر، تکسچر، نورپردازی، شبیهسازی و متریالها در گوشه کنار فیلم نسبت به نسخه اول به چشم میخورد.
پسر دلفینی، در آرزوی هویت جهانی
روایت فیلم ناامیدکننده شروع میشود. دکوپاژ یکسوم اول پُرایراد است. نماهای اضافی، قطعات موزیکال ناگهانی و کاتهای غلط از شروع نسخه اول هم بیشتر است. با وجود اینکه «پسر دلفینی» سَندروم کاتهای کوتاه و بیمعنای سه اثر اولهادی محمدیان را ندارد، اما از «لوپتو»، «آخرین داستان» و «شنگولومنگول» پرنقصتر است. گره اصلی تقریبا تا میانه فیلم ناپیداست. مخاطب، کشمکش و تعلیق خاصی حس نمیکند و انگیزههای قهرمان ناملموس است. برخورد شخصیت اصلی با یکی از اعضای درجه یک خانوادهاش به طرزی باورنکردنی ضعیف است.
قصه تازه از چرخش میانه فیلم و رو شدن دست یکی از شخصیتها آغاز میشود. اینجاست که نسخه دوم دقیقا ایرادات نسخه اول را موبهمو تکرار میکند. ایراد اول را میشود «چندپارگی روایت» نامید. در واقع، انگار فیلمنامه تلفیقی از دو سه داستان بیربط بوده که مخاطب، بدون منطق و مدام از یکی به دیگری پرتاب میشود. سیر منطقی اتفاقات، ایرادات اساسی دارد. انگیزه ضدقهرمان برای شرارت برای خودش هم مشخص نیست! مشکل دیگری که دقیقا مشابه نسخه اول تکرار شده، ریتم فیلم است. برخلاف نیمه اول که تقریبا بدون تنش میگذرد، یکسوم پایانی، بیشازاندازه بالا و پرهیجان است؛ چیزی که مخاطب را خسته و کلافه میکند. استفاده نامناسب از موسیقی متن هم کمکی به قصهگویی نکرده است.
شخصیت منفی یا ضدقهرمان فیلم دقیقا مثل نسخه اول کلیشهای و زیاد از حد سیاه است. (البته نسخه اول به جهت همان چند پارگی، دو شخصیت منفی کاملا مجزا داشت!) اما ضعیفترین قسمت روایت، پایان سفر قهرمان و نتیجهگیری فیلم است؛ جایی که به جای همراهی مخاطب با تحول شخصیت اصلی، کاراکترهای اصلی با دیالوگهای متعدد نتیجه فیلم را فریاد میزنند! گویی سازنده هم متوجه شده که نتوانسته با عناصر سینمایی این تحول را به مخاطب نشان بدهد و برای جبران، ناچار است مثل حکایتهای قدیمی نتیجه را اعلام کند تا مطمئن شود مخاطب آن را فهمیده است؛ اتفاقی که البته در «بچه زرنگ» هم به شکل ناخوشایندتری وجود داشت.
با تمام این اوصاف اما پایانبندی به بدی نسخه اول نیست و وجود شوخیهای کموبیش بانمک، تا حدودی پایان فیلم را برای مخاطب دلپذیرتر کرده است. در مجموع، فیلم در این بخش پایینتر از آثاری همچون «لوپتو»، «آخرین داستان» یا حتی آثار کمهزینهتری مثل «گانورا» و «شاهزاده روم» و بالاتر از آثاری مثل «فیلشاه»، نسخه اول خودش، یا «بچهزرنگ» قرار میگیرد.
جهانیشدن، بعد از ایرانی بودن
«پسر دلفینی2» بهترین انیمیشن سینمایی ایران نیست، اما نسبت به نسخه اول خودش بهبود نسبی یافته است. شتاب سازندگان در تولید، تأثیر منفی خودش را روی بخشهای کیفیتر همچون روایت قصه گذاشته است. با این حال اگر فیلم حاوی صحنههای ترسناک و برخی شوخیهای کموبیش بزرگ سالانه نبود، میشد دیدن آن را به هر خانواده ایرانی توصیه کرد؛ نکتهای که باعث میشود دیدن آن برای کودکان کمتر از 10 سال چندان مناسب نباشد. اما مشکل اصلی فیلم، روایت ناقص یا ردهبندی سنی اثر نیست. مشکل اصلی «پسر دلفینی» همهجایی و هیچ جایی بودن آن است. «پسر دلفینی» از هول اکران جهانی در دیگ همهجایی بودن افتاده و طوری ساخته شده که بتوان تنها با تغییر دوبله، آن را نماینده هر کشوری تبدیل کرد.
این مسیر دقیقا نقطه مقابل جهانی شدن است. برای جهانی شدن، یک اثر هنری ابتدا باید ملی باشد و یک قصه ایرانی را برای مخاطب ایرانی بیان کند. اتفاقی که برای مثال کوروساوا در اقتباس از آثار شکسپیر بزرگ و تبدیل آنها به آثاری ملی مثل «سریر خون» و «آشوب» رقم میزند. یا در سینمای خودمان در آثاری مثل «بچههای آسمان» یا «قصههای مجید» رخ میدهد و در دنیای انیمیشن هم با آثاری همچون «شهر اشباح» میازاکی قابل توصیف است. اگر نه که بسیاری از انیمیشنهای روز دنیا را میشُد با دوبلههای محلی (مثل دوبلههای گروه گلوری) بومیسازی کرد! این نقطهای است که پسر «دلفینی 2» در آن لنگ میزند. دومین نسخه از «پسر دلفینی» شاید از لحاظ فنی یک دستاورد جدید باشد، اما همچنان با یک انیمیشن سینمایی ملی فاصله دارد.