یک دست لباس سیاه برای هرکدامشان برداشته و میانِ بقچه پیچیده بودم. چند تکه نان هم لقمهپیچ گذاشته بودم بغل تخممرغ و سیبزمینیهای آبپز توی کیف. بطریهای آب را داده بودم دستشان و راه افتادیم سمت اتوبوس.