به گزارش اصفهان زیبا؛ رفاقتمان برمیگردد به 40 سال پیش؛ درست از روزهای دفاعمقدس. اوج آشنایی ما از لشکر امامحسین(ع) شروع شد؛ روزهایی که حاجعلی خودش را از کردستان و مقابله با گروههای تجزیهطلب و ضدانقلاب رساند به جبهه.
زمانی که فرمانده لشکر امامحسین(ع) بود، من هم عضو شورای لشکر بودم و این افتخار را داشتم که او فرماندهام باشد. محمدرضا معروف بود به حاجعلی دفاعمقدس. فرماندهای که کاملاً به مسائل عملیاتی آشنا بود و در موضوعهای راهبردی و تاکتیکی تجربه بسیار خوبی داشت. در مقطعی که در لشکر بود، همه قبول داشتند که با میدان جنگ آشناست و به حوزه مأموریتش تسلط کامل دارد.
خلاصه که مرد عملیات بود و مرد میدان. سید مقاومت هم گفته بود حاجعلی در هر صحنهای (عملیاتی) در جبهه مقاومت شجاعانه حضور دارد و هیچ ترسی هم به خود راه نمیدهد. باید بگویم که تحلیلهایش از مسائل بسیار خوب بود و درست. حاجعلی بهواسطه خلوص نیتش خیلی معروف بود.
بهجز توانمندیهایی که در میدان عمل داشت، در ویژگیهایی مثل اخلاص و تواضع و بصیرت در اوج بود. به نظرم علت اصلی موفقیتهایش همین اخلاصش بود. طوری رفتار میکرد که خدا را در همه کارها در نظر میگرفت و میگفت: «هر کاری که ما میخواهیم انجام دهیم باید موردرضایت خدا باشد.»
بهتر بگویم اول اخلاص و بعد روحیه عملیاتی در میدان و بصیرتش او را حاجعلی کرده بود. بعد از انقلاب، فتنههای مختلفی بهوجود آمد؛ اما علی هرگز از خط امام(ره) و مقام معظم رهبری جدا نشد و در مسیر ایمان هیچوقت از مسیر ولایت خارج نشد. من هیچ موقع از علی حرفی نشنیدم که خلاف فرمایشات آقا باشد.
اگر بخواهم او را طور دیگری توصیف کنم، باید بگویم ثابتقدم بود در راه جهاد فی سبیل الله. همان مسیری را که از اول طی میکرد، تا آخر رفت. حواسش خیلی به بیتالمال بود. نهفقط خودش، بلکه به دیگران هم اجازه نمیداد از بیتالمال سوءاستفاده کنند. گفتن این حرف راحت است و عملکردن به آن سخت و علی خوب بلد بود چطور عمل کند.
سادگی و تواضع در رفتارش همه را جذب میکرد؛ آنقدر که از مردم عادی هم عادیتر بود. هر شخصی، بزرگ و کوچک هم نداشت، در مواجهه اول، شیفته اخلاقش میشد. گرم بود و مزاح میکرد؛ البته که در کلام صریح و شفاف صحبت میکرد.
اگر از موضوعی ناراحت میشد، همان موقع مطرح میکرد؛ آنهم با بیان خوب و مناسب. روزهایی که فشار کار فراوان بود و در اوج مشکلات بودیم، علی را که میدیدم به قد یک صبحانه یا ناهار تمام خستگیهایم بهیکباره تمام میشد و حسابی شارژ میشدم. یادم هست برای مأموریتی باهم رفته بودیم لبنان.
خدمت سیدحسن نصرالله که رسیدیم، شروع کردم به تعریفکردن از علی. از خصوصیاتش گفتم و حرفهایم با صحبت سید مقاومت تأیید شد و سیدحسن گفت: نیروهای مقاومت هم شیفته اخلاق حاجعلی هستند.
این اواخر هر بار او را میدیدم، حس میکردم خیلی به شهادت نزدیک شده است. مهاجر الیالله شده بود و به مصداق واقعی سرباز گمنام امامزمان(عج). با همه وجودش از خدا شهادت خواسته بود و چشمانتظارش بود. هرچه جلوتر میرفتیم، بیشتر به شهادت نزدیک میشد؛ به خواسته قلبیاش هم رسید.




