به گزارش اصفهان زیبا؛ سعید گلاببخش که در میان همرزمانش به «محسن چریک» شهرت داشت، نامی است که شاید برای بسیاری از ما ناآشنا باشد؛ حتی در حد یک اسم ساده. اما زندگی پرماجرای او سرشار از روایتهایی است که هر کدام میتواند کتابی مستقل باشد.
او متولد اصفهان و بزرگشده در همان دیار، از همان نوجوانی اندیشهای فراتر از سن و سالش داشت؛ اندیشهای که تمام وجودش را وقف مبارزه با ظلم کرده بود. سعید گلاببخش به بهانه تحصیل راهی لبنان و فلسطین شد و در کنار شهید چمران، شهید اندرزگو و استاد جلالالدین فارسی آموزشهای چریکی را فرا گرفت. او مبارزه با رژیم صهیونیستی را رسالت خود دانست و با بازگشت امام خمینی(ره) به ایران، سعید گلاببخش نیز به وطن آمد و در تشکیل سپاه پاسداران نقشآفرین شد؛ آموزش نظامی پاسداران را آغاز کرد و در روزهای پرآشوب پس از انقلاب، آرام نگرفت تا سرانجام در همان روزها، شهادت را از خدا طلب کرد و در غرب کشور به آرزوی دیرینهاش رسید. حالا سالها از شهادت او میگذرد اما پیکرش هنوز به وطن بازنگشته است!
هدفش بزرگ بود، خیلی بزرگ تر از سنش!
سعید از همان کودکی روحی سرکش در برابر ظلم داشت. هیچگاه زیر بار حرف زور نمیرفت و هر جا نشانی از ناحقی یا ستم میدید، صدای اعتراضش بلند میشد.
در حالی که همسنوسالهایش سرگرم درس و بازی بودند، ذهن او تنها به مبارزه با رژیم حاکم مشغول بود. ارتباطی نزدیک با گروههای مخفی در اصفهان داشت، اما رازدار بود و هیچگاه سخنی از آنان به میان نمیآورد. هنوز کلاس سوم راهنمایی را به پایان نرسانده بود که تصمیم گرفت کشور را ترک کند. وانمود میکرد برای ادامه تحصیل و درمان مشکلات روحی راهی خارج میشود، اما مقصدش لبنان بود؛ جایی که حتی در عملیاتهای فلسطینیان علیه اسرائیل حضور یافت.
خستگی برایش معنایی نداشت. هدفی بزرگتر از سن و سالش در سر داشت؛ آنقدر بزرگ که از ۱۴ سالگی فعالیتهای سیاسیاش رنگ جدی به خود گرفت.
مرد شرایط سخت بود، مرد روزهای بحرانی
سعید بار سفر بست و نخست راهی انگلستان شد. اطرافیان گمان میکردند برای ادامه تحصیل رفته است، اما او بیقرار بود و آدرس ثابتی نداشت. او به شهرها و کشورهای مختلف اروپایی و آفریقایی سفر کرد و هر جا فقر و تبعیض میدید، دلش به درد میآمد. با گذرنامههای جعلی و هویتهای متفاوت زندگی میکرد؛ گاه در لباس عربی و گاه در کتوشلوار. خطر را به جان میخرید و همه چیز را به خدا میسپرد. در یکی از مأموریتها، با لباس هندی میان ۱۴۰ مسافر هواپیما نشست. هواپیما توقفی چندساعته در مهرآباد داشت و مأمور آمریکایی برای کنترل وارد شد، اما متوجه نشد سعید نه بلیت دارد و نه پاسپورت.
بعدها میگفت: «در چنین لحظاتی معنای «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را با تمام وجود درک میکنم.» او مرد روزهای سخت بود؛ خطرها را با ایمان و توکل پشت سر میگذاشت.
با امام آمد
سعید گلاببخش در آلمان به دلیل استفاده از گذرنامه جعلی دستگیر شد و ۹ روز در زندان ماند. قرار بود به ایران تحویل داده شود، اما با اندک پولی که داشت توانست آزادیاش را بخرد. چند روزی گرسنگی و بیماری او را ضعیف کرده بود، اما تحملش مثالزدنی بود. با رفتن امام خمینی(ره) به فرانسه، عشق و ارادتش به ایشان سبب شد خود را به پاریس برساند. با ورود امام به ایران، سعید نیز همراه دومین هواپیمای حامل خانواده امام به وطن بازگشت. از آن پس فعالیتهایش رنگ و بوی تازه گرفت. با تشکیل سپاه پاسداران، تجربیات نظامیاش را در اختیار نیروهای جوان قرار داد. آرام و قرار نداشت؛ به افغانستان و عراق رفت تا یاریرسان باشد و دوباره راهی لبنان شد. اما خبر آشوبهای کردستان او را به ایران بازگرداند تا دین خود را به انقلاب ادا کند.
شجاعتی که او را به محسن چریک معروف کرد
با آغاز جنگ تحمیلی، سعید در خارج از کشور بود. قصد بازگشت داشت اما بسته بودن فرودگاهها مانع شد. سرانجام از مرز ترکیه وارد ایران شد. ذهنش تنها به راههای مقابله با دشمن متجاوز مشغول بود و همواره به سخن امام خمینی(ره) استناد میکرد که «در جنگ عدد مطرح نیست، قدرت تفکر انسان است که پیش میبرد.»
سعید گلاببخش خیلی زود راهی جبهه شد و داوطلبان را آموزش داد. به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد و با مهارت در طراحی عملیاتهای چریکی ضربات سنگینی بر دشمن وارد کرد. شهرت و شجاعتش چنان بود که در منطقه به «محسن چریک» معروف شد. هفتم آبان ۱۳۵۹، در عملیاتی سرنوشتساز، همراه یارانش به دشمن یورش برد. آن روز، روز شهادتش بود؛ آرزویی که همیشه در دل داشت. در ارتفاعات افشارآباد، پس از نبردی سخت، به همراه چهل تن از همرزمانش به شهادت رسید و ردّی جز یاد و نامی جاودان از خود باقی نگذاشت.















