به گزارش اصفهان زیبا؛ فیلم «احمد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی، روایتگر دلاوری شهید احمد کاظمی در کمکرسانی به زلزلهزدگان بم است. این فیلم اثری با مضمون دفاع مقدس نبوده و به جنبههای انسانی شخصیت شهید کاظمی میپردازد و نشان میدهد چگونه او در شرایط بحرانی، با دلی بزرگ و ارادهای استوار، در کنار مردم ایستاد. ربیعی با نگاهی دقیق و عاطفی به این داستان، تصویرگر ایثار و مسئولیتپذیری در برابر بحرانهاست.
امیرعباس ربیعی، کارگردان اصفهانی که کارش را از انجمن سینمای جوان اصفهان آغاز کرده است، با فیلمهایی چون «لباسشخصیها» و «ضد» شناخته شده و جوایز مختلفی را در جشنوارههای سینمایی به دست آورده است.
فیلم «احمد» نیز ادامهدهنده مسیر او در ساخت آثار انسانی و اجتماعی است که همزمان با یادآوری فداکاریهای شهید کاظمی، پیامی از همبستگی و ایثار در شرایط بحرانی میدهد.به مناسبت اولین اکران فیلم «احمد» که توسط حوزه هنری اصفهان در سینما فلسطین برگزار شد، با امیرعباس ربیعی گفتوگویی کردهایم که شما را به خواندنش دعوت میکنیم.
از میان تمام مقاطع زندگی شهید احمد کاظمی، چرا تصمیم گرفتید روایت فیلم را روی واقعه بم متمرکز کنید؟
این انتخاب دلایل مختلفی داشت. بم نقطهای است که ما شهید کاظمی را نه صرفا بهعنوان فرماندهی در میدان جنگ، بلکه بهعنوان فردی در شرایط بحرانی و پیچیده مشاهده میکنیم. در دوران جنگ، جایگاهها و روابط بهطور مشخص تعریف شده است؛ فرمانده و سرباز وجود دارند، رئیس و مرئوس مشخص هستند و دستورات فرمانده اتوماتیک اجرا میشود.
در چنین شرایطی، پذیرش دستور اجتنابناپذیر است؛ اما در بحرانی چون زلزله بم، شرایط بهکلی متفاوت است. در این بحران، شهید کاظمی با مردمی مواجه میشود که اولا سرباز نیستند و ثانیا تمامی داشتههای خود را از دست دادهاند.
این افراد نهتنها از نظر جسمی و روحی در شرایط بسیار دشواری قرار دارند، بلکه عواطف و احساساتشان تحت فشار سنگینی است. در چنین موقعیتی، مدیریت بحران، پیچیدگی و عمق بیشتری دارد. فرمانده که در میدان جنگ قادر است دستوراتش را به نیروهایش تحمیل کند، در چنین شرایطی باید بتواند بهشیوهای انسانی بحران را مدیریت کند.
هدف من از انتخاب این موقعیت این بود که شخصیت واقعی شهید کاظمی را در برابر مخاطب به نمایش بگذارم. در میدان جنگ، قهرمانشدن برای بسیاری افراد ممکن است آسان باشد؛ اما در شرایطی همچون زلزله بم، وقتی انسانها درگیر درد و رنج شدیدند، قهرمانشدن بسیار دشوارتر میشود.
در این بحران، شهید کاظمی توانست مردم را از وضعیت پراکنده و آشفته به یک وحدت جمعی و همبستگی سوق دهد. او با خدمت صادقانه به مردم و صبر و مدارا و همدلی بیدریغ، نشان داد که شخصیتش به مراتب عمیقتر از یک فرمانده جنگ است. این جنبه انسانی و عمیق از شخصیت شهید کاظمی، هم از نظر معنایی و هم از منظر سینمایی برای من جذاب بود.
وقتی میخواهید چنین شخصیتی را به تصویر بکشید، نیاز دارید که او را در موقعیتی نشان دهید که شخصیتش بهطور حقیقی و بدون هرگونه اغراقی نمایان شود. در بحران بم، این فرصت فراهم شد که مخاطب شاهد جنبههای انسانی و رهبری این فرد باشد، که چگونه با وجود تمام تفاوتها، توانسته مردم را حول محور مشترکشان، یعنی درد و رنج، جمع کرده و همبستگی ایجاد کند.
این روایت بهجای آنکه تنها به تصویر کشیدن یک قهرمان جنگی باشد، فرصتی است برای معرفی ابعاد انسانی و روحی شهید احمد کاظمی، تا مخاطب را به تأمل و تفکر وادارد.
نگاه فیلم بیشتر انسانی و درونی است تا صرفا تاریخی. این انتخاب آگاهانه بود؟ چرا چنین رویکردی را ترجیح دادید؟
این انتخاب کاملا آگاهانه و با هدف خاصی انجام شده است. اگر هدف ما صرفا روایت تاریخ بود، این کار را میتوانستند راویان تاریخ یا کتابهای مرجع بهخوبی انجام دهند. تاریخ خود یک حوزه تخصصی است و برای بیان وقایع تاریخی، منابع و مستندات بهطور کامل و دقیق موجود است؛ اما سینما، بهعنوان یک رسانه، از قابلیتهای خاصی برخوردار است که میتواند فراتر از صرفا بیان یک واقعه تاریخی برود.
اگر سینما بخواهد صرفا تاریخ را روایت کند، باید الزامات خاصی را به آن بیفزاید تا بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. در غیر این صورت، روایت سینمایی به شکست خواهد انجامید.
من به این فکر کردم که مخاطب امروز فقط به دانستن وقایع تاریخی نیاز ندارد. او باید وارد فضای انسانی و درونی این وقایع شود و احساس کند که در کنار شخصیتها در لحظات حساس قرار دارد. مخاطب باید تردیدها، سردرگمیها، چالشها و دوراهیهایی را که شخصیتها با آن روبهرو هستند، لمس کند.
او باید بتواند با شخصیتها همذاتپنداری کند و خود را در موقعیت تصمیمگیریهای سخت و مسئولیتپذیریهای سنگین آنان ببیند؛ بنابراین، بهجای آنکه تنها به بازسازی تاریخی واقعه بپردازم، تصمیم گرفتم به احوالات درونی شخصیتها وارد شوم و آنها را از جنبه انسانی و عاطفی به مخاطب نزدیک کنم. این رویکرد به من، بهعنوان فیلمساز، این فرصت را میدهد که شخصیتهایی مانند شهید احمد کاظمی را برای مخاطب ملموستر کنم.
هدف ما از نمایش چنین شخصیتهایی نباید تنها جلب احترام مخاطب باشد؛ بلکه هدف باید این باشد که مخاطب بتواند با شخصیت همذاتپنداری کند و در نهایت، احترام به او را از درک درونی و انسانی شخصیت بگیرد. در حقیقت، اگر شخصیتها تنها بهعنوان قهرمانانی فاقد تردید و انسانیت به تصویر کشیده شوند، مخاطب به آنها از دور نگاه میکند و ممکن است نتواند ارتباط عاطفی برقرار کند.
برعکس، وقتی مخاطب ببیند که شخصیتها نیز مانند انسانهای معمولی، لحظاتی از شک و تردید دارند، گاهی از دستشان کاری برنمیآید یا حتی در موقعیتهایی شکست میخورند و دچار احساسات انسانی میشوند، این همذاتپنداری در مخاطب ایجاد میشود. بهویژه وقتی شهیدان در مسیرشان از دل انسانهای معمولی به قلههای بزرگی رسیدند، مخاطب میتواند آنها را شبیه خود ببیند و درک کند که این شخصیتها نیز در مسیری انسانی و پر از چالش رشد کردهاند.
و اما رویکرد انسانی و درونی این امکان را فراهم میآورد که شخصیتها نهتنها بهعنوان نمادهایی تاریخی، بلکه بهعنوان انسانهایی واقعی با احساسات و چالشهای درونی به مخاطب معرفی شوند. این امر میتواند باعث احترام عمیقتر به این شخصیتها شود.
چطور بین مسائل فنی فیلم و محتوای روایی و شخصیتپردازی شهید احمد کاظمی تعادل ایجاد کردید؟
این تعادل بهظاهر ساده است؛ اما در واقع برای فیلمساز بهشدت چالشبرانگیز است. یکی از دلایل دشواری این امر، وسوسهانگیز بودن جنبههای فنی است. اغلب اوقات، مسائل فنی و تکنیکی میتوانند آنقدر جذاب شوند که اولویت اصلی، یعنی روایت داستان و شخصیتپردازی، تحتالشعاع قرار گیرند.
این یک آسیب بزرگ است که میتواند به معنای اصلی فیلم لطمه وارد کند. از ابتدا حساسیت زیادی به این موضوع داشتم. هرگاه احساس میکردم تکنیک در مسیر قصه قرار گرفته و آن را تحت تأثیر قرار داده، بلافاصله از آن اجتناب میکردم. احساس میکردم هر چیزی که صرفا به نمایش فیلم مربوط باشد و روایت اصلی را از مسیرش منحرف کند، اشتباه است و باید حذف شود.
هدف من این بود که همهچیز در خدمت شخصیتها، بهویژه شهید احمد کاظمی، و روایت داستان باشد. اگر فرم (تکنیک) از معنا (محتوا) جلو بزند، فیلم به نظرم از دست میرود. در این صورت، سوژه و پیام فیلم نیز نادیده گرفته میشود.
برای من این اصل مهم بود که شخصیت شهید احمد کاظمی نباید ابزاری برای نمایش تکنیکهای فنی فیلمسازی شود. من خود را موظف کرده بودم که با اجرای فنی پیچیده، فیلم را جذاب نکنم یا آن را به ابزاری برای نمایش خودم تبدیل نکنم.
تمام تلاش من این بود که تکنیک و فرم فقط ابزاری باشند در خدمت شخصیت و داستان، نه اینکه خودشان به ستونی برای داستان تبدیل شوند. همهچیز باید در خدمت شخصیت و روایت داستان میبود و هیچگاه نباید شخصیت یا روایت، قربانی تکنیک میشد. این اصل را در طول فیلمسازی مدنظر قرار دادم و سعی کردم هیچوقت فرم از معنا پیشی نگیرد و هر تصمیم فنیای که میگرفتم، در راستای خدمت به شخصیتها و پیام اصلی فیلم باشد.
در مسیر تولید فیلم، بزرگترین چالش فنی یا محتوایی چه بود و چگونه آن را پشت سر گذاشتید؟
ساخت چنین فیلمهایی برای فردی مانند من که از نظر روحی و اخلاقی و بهطور کلی از بسیاری جهات فاصله زیادی با بزرگی همچون شهید کاظمی دارم، چالشی بسیار بزرگ بود. اگرچه ممکن است بهلحاظ فکری و اعتقادی با او همنظر باشم و باورهایی مشابه داشته باشم، از نظر رفتاری و عملی تفاوتهای زیادی وجود دارد.
بزرگترین چالش من این بود که بتوانم درک درست و عمیقی از این شخصیت داشته باشم و بهدرستی آن را منتقل کنم. سینما بهعنوان یک رسانه، آینهای از درون من است؛ بنابراین، من باید ابتدا درون خودم را به این شخصیت نزدیک میکردم و سپس آن را بهشکلی دقیق و باورپذیر در فیلم به نمایش میگذاشتم. در فرآیند ساخت چنین شخصیتهایی و روایت داستانی در سینما، مرز بسیار باریکی وجود دارد که باید آن را بهخوبی کنترل کرد.
این مرز، جایی است که باید بتوانم از یک طرف احترام به شخصیت را حفظ کنم و از طرف دیگر از اغراق و نمایش باورناپذیر دوری کنم. ایجاد تعادل میان این دو نکته بسیار دشوار است. اگر شخصیت بیش از حد تحسین شود، ممکن است مخاطب احساس کند که با یک شعار مواجه است و از آن بیزار شود.
در همین راستا، من باید همواره مرز خود را حفظ میکردم؛ بهگونهای که هم احترام و هم واقعگرایی را در شخصیتها نگه دارم و از اغراق دوری کنم. در این مسیر، مهمترین کار من، درک درست از شخصیت شهید کاظمی و سپس خلق روایتی دقیق و درست بود. اگر روایت به سمت شعارزدگی پیش میرفت، فیلم ممکن بود به نتیجه مطلوب نرسد و اگر از حقیقت شخصیت دور میشدم، حق شهید ادا نمیشد.
عبور از این مرز حساس، فرآیندی بود که به آزمون و خطا نیاز داشت و در طول آن، من و تیمم مجبور به بازنویسی مداوم متن، هدایت دقیق عوامل و دکوپاژ در اندازههای مناسب و انتخاب قابها و لنزهای مناسب شدیم. همچنین هدایت بازیگران بهگونهای که درک درست از شخصیت را به نمایش بگذارند، از دیگر چالشهای بزرگ بود.
اصفهان چه نقشی در شکلگیری نگاه شما به این فیلم و جهان شخصیت شهید احمد کاظمی دارد؟
بنده سعی کردم حضور اصفهان را در روح فیلم وارد کنم، نه در ظاهر کاراکتر. برای شخصیت شهید کاظمی ویژگیهایی مانند خویشتنداری، وقار و عملگرایی را به نمایش گذاشتم که بیشتر به روحیات اصفهانی مربوط میشود.
چرا با اینکه بخشی از ریشههای این نگاه به اصفهان برمیگردد، شخصیتها لهجه اصفهانی ندارند یا نشانههای بومی کمتر دیده میشود؟
درباره لهجه، اولویت من انتخاب بازیگری بود که توانایی ایفای نقش با ویژگیهای مورد نظر را داشته باشد، نه صرفا لهجه اصفهانی. آقای صالحی که در نهایت انتخاب شد، توانست بازی خوبی ارائه دهد؛ اما به مرور متوجه شدم که تمرکز روی لهجه ممکن است از عمق کاراکتر و درونیات شخصیت بکاهد. به همین دلیل، از لهجه اصفهانی بهعنوان یک نشانه سرزمینی صرف نظر کردم. نتیجه این انتخاب به نظرم درست بود؛ چراکه شخصیت شهید کاظمی برای مخاطبان محدود به یک جغرافیا نشد. روح اصفهانی در فیلم بهصورت غیرمستقیم و از طریق شخصیتهای دیگر مانند عباس جلیلزاده، که نقش خلبان را بازی میکند، حضور دارد. این نگاه باعث شد که فیلم ابعاد ملیتری پیدا کرده و پیامی فراتر از یک منطقه خاص به مخاطب منتقل کند.
شما بهعنوان یک فیلمساز، مسیر حرفهایتان را از کجا آغاز کردید؟ آیا فعالیتتان از اصفهان شروع شد یا تهران؟
مسیر حرفهای من از اصفهان آغاز شد. از آنجا که دغدغه و علاقه جدی به سینما داشتم، نخستین بار در اصفهان این انگیزه در من شکل گرفت که باید بهطور جدی وارد عرصه سینما شوم؛ بهویژه در انجمن سینمای جوان اصفهان بود که نخستین آموزشها را دیدم و تجربیات ابتداییام را در این زمینه کسب کردم؛ اما در ادامه مسیر، به تهران کشیده شدم؛ زیرا واقعیت این است که مرکز اصلی تولید سینما در ایران، بهویژه در ابعاد حرفهای، در تهران متمرکز است.
شاید بتوانم بگویم که مهاجرت به تهران از سر علاقه شخصی نبود، بلکه یک ضرورت واقعی بود. برای آنکه بتوانم در عرصه سینمای حرفهای فعالیت کنم و به اهداف بزرگترم برسم، ناچار بودم به تهران منتقل شوم تا بتوانم در محیطی که شرایط حرفهایتر و امکانات بهتری دارد، رشد کنم و مسیر سینماییام را ادامه دهم.
شما تجربه مهاجرت کاری از اصفهان به تهران را داشتهاید. به نظر شما چرا بسیاری از فیلمسازان اصفهانی به سمت تهران میروند؟
حس تعلق من به اصفهان بسیار زیاد است. بوم و زیستگاه اصفهان برای من از تهران به مراتب نزدیکتر و بیشتر با سلیقه و روحیات من سازگار است؛ بااینحال، واقعیت این است که امکانات و تصمیمگیریها و نهادهای مدیریتی در تهران متمرکز است و این تمرکز باعث میشود که بسیاری از فیلمسازان مجبور به مهاجرت به تهران برای پیشرفت در مسیر حرفهایشان شوند.
فیلمسازان اگر بخواهند در اصفهان بمانند، با مشکل کمبود امکانات و منابع روبهرو خواهند شد و این شرایط به مرور باعث فرسودگی آنها میشود. اولویت شخصی من این است که به اصفهان برگردم و در این شهر زندگی و کار کنم.
چه شرایطی باید فراهم شود تا امکان ماندن در اصفهان یا بازگشت به اصفهان ایجاد شود؟
برای تحقق این هدف ضروری است که زنجیره تولید واقعی و حرفهای سینما در اصفهان شکل بگیرد. این زنجیره باید شامل تمامی امکانات و منابعی باشد که فیلمسازان بتوانند در اصفهان فیلمهای درجهیک و با کیفیت بالا تولید کنند. به عبارت دیگر، باید شرایطی فراهم شود که هیچ تفاوتی میان امکانات تهران و اصفهان در تولید سینما وجود نداشته باشد.
این شرایط فقط با فراهم کردن امکانات واقعی تولید سینما در اصفهان ممکن است. منظورم از این شرایط، رویدادها و ورکشاپها نیست؛ بلکه ایجاد زیرساختهای واقعی است که بتوانند به فیلمسازان اصفهانی این امکان را بدهند که بدون نیاز به مهاجرت به تهران، حرفهای فعالیت کنند. مسئولان باید توجه کنند که اگر این شرایط فراهم شود، بسیاری از فیلمسازان اصفهانی میتوانند در شهر خود بمانند.
به نظر شما برای تقویت و رشد سینمای اصفهان و حضور پررنگتر آن در سینمای کشور چه اتفاقاتی باید بیفتد؟
اولین قدم این است که مدیران اصفهانی زمینه را برای رشد فیلمسازان جوان فراهم کنند. آنها باید به این هنرمندان اعتماد کنند، نه اینکه آنها را کنترل کنند. هنرمند قابل کنترل نیست؛ بلکه باید به او فرصت تجربه و آزمون و خطا داده شود.
تولید واقعی سینما به این معناست که گاهی حتی نتایج ابتدایی و شکستها تجربیات ارزشمندی به همراه دارند. برای اینکه سینمای اصفهان به جریان اصلی سینما متصل شود و شهر منزوی نشود، مدیران باید با خطرپذیری به فیلمسازان اعتماد کنند. این اعتماد به معنای ایجاد امنیت فرهنگی برای هنرمندان است. سینما ذاتا یک حرفه پرریسک است و مدیران باید در برابر این ریسکها ایستادگی کنند و هزینههایش را پذیرا باشند.
مدیر واقعی باید خود را در خدمت نیازهای هنرمندان قرار دهد و به آنها آزادی عمل بدهد. اگر این شرایط فراهم شود، اصفهان میتواند فیلمسازان بومی تربیت کند که نیازی به مهاجرت نداشته باشند. امیدوارم سینمای اصفهان بهطور واقعی رشد کند و از حمایت رسانهها و مخاطبان برخوردار شود. فیلم ما خوشبختانه با استقبال خوبی مواجه شده و امیدوارم این روند ادامه داشته باشد.




