قریب قرین رحمت

«سلبریتی نجیب»، «معلم فرزانه و شاعر نکته‌سنج»، «راوی زبان‌های خاموش»، «پژوهشگر زبان سغدی» و هزار و یک عنوان دیگر را برای توصیف او به‌کاربرده‌اند و هیچ‌کدام نمی‌تواند حق مطلب یک عمر عاشقی و فعالیت بدرالزمان قریب را در حوزه ایران‌شناسی ادا کند. او میراث ماندگاری از 9 دهه زیست غنی‌اش بر جای گذاشت و هشتم مرداد بدرود حیات گفت؛ اما او که بود و چه کرد؟ 

تاریخ انتشار: 14:27 - جمعه 1399/05/10
مدت زمان مطالعه: 10 دقیقه
درمتن پیش رو نگاهی موجز به زندگی پرفرازونشیب این چهره برجسته حوزه ایران‌شناسی خواهیم داشت.«خانم دکتر قریب، تحصیل‌کرده دانشگاه‌های پنسیلوانیا، میشیگان و هاروارد، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پژوهشگر، استاد دانشگاه و از اهالی شعر و شاعری است که البته در محافل علمی داخل و خارج، او را به‌عنوان سغدشناس بزرگ معاصر می‌شناسند و سرآمد کارهایش فرهنگ سغدی است.» این پاراگراف کوتاه یکی از موجزترین روایت‌ها درباره یک‌عمر پربار است.

 سغدی‌ها سراغ قریب را می‌گیرند

حسن قریبی در یادداشتی به مناسبت سالروز تولد بانو قریب یادداشتی با عنوان «برای یک سلبریتی نجیب» نوشت که روایت‌های جالبی داشت؛ مثلا به یک دو گفت‌وگوی خودمانی با بدرالزمان قریب اشاره کرده و نوشته: «سال‌ها پیش وقتی از او پرسیده شد که چرا ازدواج نکردید؟ جواب داد: “نشستم فرهنگ سغدی را بنویسم، سرم را بلند کردم دیدم هفتاد سالم شده”! اگر بگویم عاشق ایران است حشو زائد است. همین‌قدر بگویم بااینکه همیشه خندان است یک‌بار اخم نیمه‌اش را دیدم و آن‌وقتی بود که برایش یک غزل خواندم که بیت آخرش این بود: بیهوده فکر آتش و پرهای سیمرغید/کبریت‌های رستم این ماجرا خیس است! خنده‌های مخصوص خود را با اخم درآمیخت و گفت:”قشنگ بود ولی با رستم من شوخی نکن.” خانم دکتر ژاله آموزگار هم بود. برگشت و به او گفت:”بد می‌گم خانوم دکتر؟ بهش می‌گم با رستمِ من شوخی نکن، رستم یعنی ایران!”» اما «سغد» کجاست؟ حسن قریبی در ادامه یادداشتش درباره بانو بدرالزمان قریب نوشته: «سغد سرزمینی از تمدن بزرگ ایران باستان است و اکنون نام ولایتی در تاجیکستان امروز که میراث‌دار فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی، با زبانی از شاخه زبان‌های ایران شرقی است. اوایل دهه 90 به مناسبت شرکت در همایش استاد رودکی، با چند تن از مدعوین ازجمله دکتر اصغر دادبه، گذرمان به دانشگاه پنجکِت تاجیکستان افتاد، شهری در کنار خرابه‌های سغد باستان. یک‌یک ما را به جمع معرفی کردند و همه صحبت کردیم. جلسه‌ای دوستانه در جمع استادان و دانشجویان بود و در نوبت پرسش و پاسخ از من سراغ احوال خانم دکتر قریب را گرفتند. جواب دادم من قریبی هستم و ایشان قریب، ما نسبتی با هم نداریم اما از حسن اتفاق، من هم از فرهنگستان می‌آیم و از حال ایشان باخبرم، شکر خدا حالشان خوب است. اینکه او را می‌شناختند و حالش را می‌پرسیدند نشانه‌ای از قدرشناسی و قدردانی آن‌ها بود. این قبیل خاطرات زیاد است اما ارتباط خدمات بانوی سغدشناس به مشترکات ایران بزرگ فرهنگی، از ابتدای این یادداشت مرا به یاد این بیت معروف از ابویعقوب خریمی، شاعر ایرانی‌نژاد قرن سوم انداخته است که با زبان بیگانه خود را این‌چنین معرفی می‌کند: «انی اِمرءٌ من سراةِ الصغدِ البَسَنی/ عِرق الاعاجمِ جـلدا، طیّبَ الخبر»(من مردی از بزرگان سغدم و رگ و پوستم از نژاد پاک ایرانی است).»

 ممنون که برگشتید، خانم دکتر قریب!

ژاله آموزگار در آخر مراسم بزرگداشتی که برای بدرالزمان قریب برگزار شد و مبتکر و میزبانش مجله بخارا بود، سخنرانی کرد. او در صحبت‌های جالب‌توجهی که ارائه داد، هم به زندگی غنی قریب اشاره کرد و هم گلایه‌هایش به رویه‌های جدید آکادمیک را مطرح کرد. آموزگار گفت: «بدرالزمان قریب از نسلی بود که می‌توانست در رؤیاهایش آرزویی را بپروراند، تلاش کند و به آن برسد. بخت یارش بود که در خانواده فرهنگی به دنیا آمد و تحصیلاتش را در محیط‌های مناسبی طی کرد. به خاطر استعداد و هوشش در دانشگاه تهران به روی او باز شد و محضر استادان عالی‌قدری را درک کند که دغدغه‌شان چاپ مقاله آی اس‌ای (ISI) و انتشار مقالات بیشتر در مجلات علمی و پژوهشی نبود. استادانی با علم فراوان و با آثار درخشان و ماندنی که دغدغه علم داشتند نه رتبه و ارتقا!» ویدئوی صحبت‌های آموزگار در آن جلسه، این روزها با فوت قریب، دوباره در دنیای مجازی دست‌به‌دست می‌شود. در بخشی از این صحبت‌ها، آموزگار به بورس تحصیلی که به قریب تعلق گرفت و او توانست به نحو احسن از آن استفاده کند و برگردد تا دانشش را به مردم کشورش منتقل کند، چنین گفت: «قریب خوب درس خواند. در آن دوره رسیدن به این جایگاه‌ها فقط با تلاش امکان‌پذیر بود. کاری نداشتند که دختر است یا پسر، ازدواج‌کرده یا مجرد است! فکر کنید اگر خانم دکتر قریب به بهانه تجرد از موقعیت بورسیه گرفتن محروم می‌شد، ما که این‌همه از آثار ایشان استفاده می‌کنیم چه شانسی را از دست می‌دادیم. او چگونه می‌توانست در محضر بزرگانی چون درسدن و هنینگن تلمذ کند و با عزمی راسخ به ایران بازگردد. بدریه اعتمادبه‌نفس داشت؛ می‌دانست اکنون ‌که به چنین جایگاه علمی رسیده است، باید دانشش را در اختیار این مردم بگذارد. آن زمان، کسانی که بورس می‌گرفتند و به خارج می‌رفتند بازمی‌گشتند. او در بازگشت، با آنچه آموخته بود راه ورود به رشته جدیدی را در رشته زبان‌های باستانی هموارتر کرد.» به روایت آموزگار، سال‌های حدود 1345 که «بدریه قریب» پایان‌نامه دکترایش را درباره زبان سغدی نوشت و خدمت فرهنگی و دانشگاهی را در ایران آغاز کرد، مفهومی گنگ از زبان سغدی در ذهن دست‌اندرکاران دانشگاه‌ها بود؛ اما حالا پس از گذشت سالیان این دانش چنان در ایران پا گرفته که متخصصان زیادی در زبان سغدی داریم. شماری از آن‌ها در محضر این بانوی دانشمند تربیت‌یافته‌اند و بعد خود به دیگران آموخته‌اند و کرسی‌های دانشگاه‌ها را از آن خود کرده‌اند. آموزگار در بخش دیگری از صحبت‌هایش در این ویدئو یادآوری می‌کند: «زمانی که اثر ماندگار قریب، فرهنگ سغدی، منتشر و به‌عنوان کتاب سال برگزیده شد، همگی به خود بالیدیم چون این رویداد نشانی درخشان از فرهنگ ریشه‌دار این سرزمین بود و پاسخی محکم به کسانی که نه‌چندان مهربانانه به ادبیات باستانی ما می‌نگردند. از سوی دیگر، با سندی چنین محکم و پایدار و با مقدمه مبسوط و سودمند آن ‌که سخن از گسترش فرهنگ ارزنده ایران در ماورای مرزهای سیاسی فعلی می‌داد، فرصتی فراهم شد که این نکته را به گوش همه برسانیم که مرزهای سیاسی با مرزهای فرهنگی فرق دارند. وقتی سخن از گستره فرهنگ ایرانی می‌شود، به‌راحتی می‌توانیم در شرق تا سیحون و جیحون پیش برویم و در شمال تا دشت‌های اوراسیا و جنوب روسیه پیش برویم و در غرب تا میان رودان و در جنوب تا ساحل فیروزه فام جنوب خلیج‌فارس.» ژاله آموزگار صحبت‌هایش را با سپاس‌گزاری از بدرالزمان قریب، چنین به پایان برد: «ممنون که از موقعیت‌های مطلوب دوران خودتان خوب بهره بردید، از سال‌هایی که در خارج بودید به بهترین نحو استفاده کردید و ممنون که به کشور بازگشتید.»

 قریب؛ بانی معرفی یک زبان باستانی فراموش‌شده جاده ابریشم

زهره زرشناس، یکی دیگر از سخنرانان مجلس بزرگداشت بانو قریب بود که صحبت‌های جالبی درباره زندگی این چهره مهم حوزه ایران‌شناسی ارائه داد. زرشناس که خود یکی از ایران‌پژوهان سرشناس معاصر است، در سخنرانی‌اش از سه زاویه شاخص به شخصیت بدرالزمان قریب پرداخت؛ «تألیف آثار فراملی»، «تربیت دانشجو»، «جهت‌دهی به پژوهش‌های علمی و هدایت آن‌ها در نهادها و سازمان‌های پژوهشی کشور». به روایت زرشناس، تدوین فرهنگ زبان سغدی، واژه‌نامه‌ای که در جهان زبان‌شناسی تاریخی کاری منحصربه‌فرد است، یکی از مهم‌ترین اقدامات بانو دکتر قریب محسوب می‌شود؛ کتابی که گنجینه عظیمی از واژه‌ها و ترکیبات زبان سغدی را در اختیار پژوهشگران قرار می‌دهد و می‌توان آن را به‌مثابه ابزار اصلی برای مطالعه زبان‌های ایرانی به کار ‌ برد. این فرهنگ با بهره‌گیری از جدیدترین روش‌های علمی فرهنگ‌نویسی و با نگرش به آخرین آرا و دستاوردهای ایران‌شناسان جهان که حاصل مکاتبات مستمر استاد و مبادله آخرین مقالات نشر یافته، تدوین شده است. زبان سغدی پیش از کشف گنجینه طوفان در ترکستان چین و در اوایل سده بیستم (که شامل دست‌نوشته‌های به زبان‌های گوناگون ایرانی میانه است) زبانی تقریبا ناشناخته بود. به گفته زهره زرشناس، نخستین کسانی که پرده از این زبان خاموش برداشتند، محققان آلمانی بودند که در سال‌های آغازین قرن 20 میلادی با مطالعه یک متن مکشوف از ترفان این زبان تا آن روز ناشناخته را سغدی نامیدند. البته ابوریحان بیرونی در حدود هزار و اندی سال پیش با ذکر نام روزها و ماه‌ها و جشن‌های سغدی تلویحا به این زبان اشاره کرده بود، اما در آغاز سده بیستم این زبان تولدی دوباره یافت. سپس طی بیش از یکصد سال گذشته با کوشش هیئت‌های اکتشافی متعدد آثار مکتوب این زبان که به‌صورت پراکنده از نواحی نزدیک شهر سمرقند تا یکی از برج‌های داخلی دیوار بزرگ چین از مغولستان شمالی تا دره اولیای رود سن در پاکستان کشف‌شده‌اند، موردبررسی قرار گرفتند. با انتقال این اسناد و مدارک به موزه‌های شهرهای لندن، برلین، پاریس و سن‌پترزبورگ دانشمندان اروپایی و آمریکایی مطالعه این نوشته‌های کهن را آغاز کردند. بسیاری از این متون به زبان‌های گوناگون اروپایی ترجمه شدند و زبان‌شناسان ویژگی‌های صرفی و نحوی زبان سغدی را مطالعه کردند و حالا تمامی این پژوهش‌ها در یک جلد، در کتاب فرهنگ سغدی سرکار خانم دکتر قریب در اختیار پژوهشگران قرارگرفته‌اند.«بدر سغدیانا» نام مستعاری است که زهره زرشناس برای بدرالزمان قریب به کار می‌برد و توضیح می‌دهد: «او بانی نخستین کرسی مستمر زبان سغدی در ایران است که این کرسی از سال 1350 شمسی پا گرفت و شاگردان بسیاری هم تربیت شدند و پایان‌نامه‌های زیادی در دو مقطع کارشناسی ارشد و دکتری دفاع شد و به‌این‌ترتیب این زبان فراموش‌شده جاده ابریشم را به‌ویژه به جامعه فارسی‌زبانان شناساند.» به روایت او، دکتر قریب بیش از 40 سال عضو هیئت‌علمی دانشگاه پهلوی شیراز و سپس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود و با نهادهای علمی و پژوهشی کشور همکاری‌های زیادی داشت؛ مثلا از سال 1377 عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود و مدیریت گروه‌های گویش‌شناسی و سرپرستی پروژه فرهنگ واژگان فارسی باستان را بر عهده داشت. از سال 1384 عضو شورای علمی مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی بود و به‌طورکلی می‌توان گفت بدرالزمان قریب در حوزه پژوهش زبان سغدی و مفاهیم آن، شأن مؤسس و مبدع داشت، چراکه واژه‌نامه سغدی او ازنظر علمی در سطح جهانی مطرح است، ده‌ها مقاله پژوهشی و علمی به زبان‌های فارسی و انگلیسی و فرانسه نوشته و بسیاری از مشکلات ریشه‌شناسی و دستور زبان را در این حوزه برطرف کرده است. در یک کلام به روایت زرشناس، بانو دکتر بدرالزمان قریب را می‌توان «نمونه درخشان فرهیخته‌ای نامید که زندگی‌اش را وقف علم کرد» یا حتی می‌توان توصیف خوبی از شاهنامه فردوسی را برای او به کار برد؛ «شاه‌زنی شایسته ستایش در هر انجمن.»

 رمزگشایی قریب از کتیبه خشایارشا

میراث قلم قریب قابل‌تأمل و توجه است: تحلیل ساختار فعل در زبان سغدی (انگلیسی)، کتاب زبان‌های خاموش تألیف یوهانس فردریش و با ترجمه یدالله ثمره و بدرالزمان قریب (که در سال ۱۳۶۵ به‌عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد)، داستان تولد بودا، فرهنگ سغدی (سغدی – فارسی – انگلیسی) و کشف کتیبه پهلوی در چین. غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان ادب و زبان فارسی، هم درباره او این‌گونه گفته است: «او نمونه یک دانشمند ایرانی است که با همت بسیار زبان‌های باستانی را از خارج کشور به داخل آورد. سالیان دورتر این محققان خارجی بودند که روی زبان‌های باستانی ایرانی کار می‌کردند، اما امروز این‌گونه نیست. قریب می‌تواند یک الگو برای خانم‌های جوان دانشگاهی باشد. همه دختران ما باید خانم قریب را بشناسند و از او الگوبرداری کنند و همه وجودشان را وقف علم کنند.» ایسنا هم در مطلبی به مرور زندگی‌نامه این چهره معتبر علمی پرداخته است. منبع این مطلب مستندی با عنوان «بانوی واژه‌ها» ساخته محمد طالبی است که درباره زندگی بدرالزمان قریب ساخته شده است. در بخش‌هایی از این مطلب می‌خوانیم: بدرالزمان قریب متولد سال ۱۳۰۸ در تهران، ایران‌شناس، کارشناس زبان‌های باستانی و سغدی‌دان بود. او در دانشگاه در محضر استادانی چون ابراهیم پورداوود، بدیع‌الزمان فروزانفر، محمد معین، عبدالعظیم قریب، جلال‌الدین همایی، ذبیح‌الله صفا و پرویز ناتل خانلری حضور داشت. مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۶ گرفت و در سال ۱۳۷۷ برای ادامه تحصیل به آمریکا عزیمت کرد و در رشته زبان‌شناسی دانشگاه پنسیلوانیا و مطالعه زبان‌های ایرانی، در حوزه ادبیات پارسی میانه و باستان ادامه تحصیل داد. بدرالزمان قریب در سال ۱۳۴۰ مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته زبان‌شناسی و خاورشناسی دانشگاه پنسیلوانیا گرفت و از بورس تحصیلی شاگردان اول استفاده کرد و به دانشگاه کالیفرنیا در برکلی وارد شد. در سال ۱۳۴۳ مدرک دکترای خود را از دانشگاه پنسیلوانیا گرفت و به ایران بازگشت. بدرالزمان قریب در اوایل دانشجویی متأثر از کودتای ۲۸ مرداد، با علاقه به دکتر مصدق به‌عنوان کسی که از حقوق این مملکت دفاع کرده، قصیده‌ای را برای او می‌گوید و توسط دکتر محمد قریب که از فامیل‌های نزدیکش بوده و دوست مهندس بازرگان، آن را به دکتر مصدق می‌رساند: «ای روشنی دیده ایران چگونه‌ای ‌/تنها نشسته گوشه زندان چگونه‌ای؟» دوران دانشجویی می‌گذرد. قریب شاگرداول می‌شود و به کلاس دکتری راه می‌یابد. پس از یک سال اما در پی علاقه به زبان‌های باستانی و شناختن ریشه‌های فرهنگ ایرانی، بورسی از دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا می‌گیرد. بعد از دو سال کارشناسی ارشد که چیزی بین شرق‌شناسی و زبان‌شناسی بود، یک سالی در دانشگاه میشیگان مشغول به کار می‌شود و ضمن کار، مکتب‌های مختلف زبان‌شناسی را می‌گذراند و با استادان بزرگی چون جرج کامرون آشنا می‌شود که تاریخ عیلام را نوشته و لوحه‌های عیلامی تخت جمشید را پیدا کرده است. دکتر قریب دو سال هم تجربه‌های زیادی را در دانشگاه برکلی در کنار استاد هنینگ (از بزرگ‌ترین نوابغ ایران‌شناسی) کسب می‌کند، دکترایش را اما در همان دانشگاه پنسیلوانیا می‌گیرد و رساله‌اش درباره «ساختار فعل در زبان سغدی» است. بدرالزمان قریب زمان تحصیل در دانشگاه با استادانی چون ابراهیم پورداوود، احسان یارشاطر و پرویز ناتل خانلری کلاس داشت و از این رهگذر به زبان‌های پهلوی، اوستا و فارسی باستان علاقه‌مند شد. با این زمینه وقتی شنید متون جدیدی در چین کشف‌شده، علاقه پیدا کرد از تحولات جدید ایران‌شناسی اطلاع پیدا کند و تخصصش را بر روی زبان «سغدی» گذاشت. سال ۱۹۰۴ قطعه کوچکی متعلق به یک زبان ناشناخته ایرانی کشف شد؛ زبان سغدی که از شاخه زبان‌های ایرانی میانه شرقی است و ابوریحان بیرونی هم در گاهنامه‌اش از آن و بعضی جشن‌های مربوط به آن حرف زده. ابراهیم پورداوود با شور و علاقه از فرهنگ ایران باستان درس می‌گفت و کتاب کنت (استاد آمریکایی) درباره زبان فارسی باستان و خط میخی، بدرالزمان قریب را به شوق مطالعه زبان‌های باستانی راهی آمریکا کرد. با دل‌کندن از ادبیات، در پی دانشی نو بود. دلش می‌خواست وارد دنیایی ناشناخته شود؛ پنجره کوچکی باز شده بود، او اما می‌خواست دروازه بزرگ‌تری برای خود بگشاید. این‌گونه بود که از ایران رفت و آشنا به زبان سغدی بازگشت تا راهگشا باشد. دلش می‌خواست برای مملکت خود کار کند و هفت سال دوری از خانواده هم بسیار سخت بود. به ایران که بازگشت، به دانشگاه شیراز منتقل شد. این بار اما نزدیکی به تخت جمشید و پاسارگاد می‌توانست رنج دوری از خانواده را بر او هموار کند. سال ۱۳۵۰ بعد از سفر مجدد به آمریکا که یک سال و نیم فرصت مطالعاتی بود به ایران بازگشت. «گروه زبان‌شناسی همگانی و فرهنگ و زبان‌های باستانی» در دانشگاه تهران تأسیس شده بود و این فرصت خوبی بود که بدرالزمان قریب به تهران منتقل شود. قریب زبانی را که هزار سال زبان جاده ابریشم بود و در ایران ناشناخته، به جامعه ایرانی بازشناساند. ۲۰ سال وقت زمانی است که او صرف نگارش دو جلد «فرهنگ سغدی» کرد. در این فرهنگ فارسی – انگلیسی، واژه‌های مختلف سغدی را از متون مختلف بودایی، مانوی و مسیحی گردآورده و ازنظر ریشه‌شناسی نیز اطلاعاتی داده است، هرچند بر دشواری کار و اهمیت دادن مآخذ در این فرهنگ تأکید بسیار داشت. به‌جز فرهنگ سغدی، کتاب «زبان‌های خاموش» بدرالزمان قریب نیز که ترجمه‌ای است از نوشته یوهانس فریدریش با همراهی دکتر یدالله ثمره، کتاب سال شناخته شد. جدای از جنبه علمی، بدرالزمان قریب بر تأثیر توجه به زبان‌های باستانی از دید اجتماعی تأکید داشت و می‌گفت ثابت می‌کند ریشه‌های ما بسیار عمیق‌تر از آن‌هایی است که ادعا می‌کنند. مصداق این موضوع را منشور کوروش می‌دانست و می‌گفت این نشان می‌دهد کوروش در زمان خود یک فرمانروای دمکرات بوده که برای هر بشری حقی قائل بوده و اجازه می‌داده هرکس به آئین خود باشد. قریب می‌گفت ایرانیان اولین ملتی بودند که توانستند یک امپراتوری برپا کنند از رود سیحون تا رود سند و دانوب و حبشه و لیبی و تأکید داشت اگر هخامنشیان نبودند و این راه و جاده را باز نمی‌کردند، اسکندر آیا می‌توانست از مقدونیه بیاید و از این راه‌ها بگذرد که حالا اروپایی‌ها بگویند اسکندر کبیر؟ در بخشی از فیلم مستند بانوی واژه‌ها، بدرالزمان قریب بخشی از کتیبه خشایارشا را به زبان سغدی می‌خواند و معنا می‌کند. کتیبه‌ای که خود او در زمان تدریس در دانشگاه شیراز، از آن رمزگشایی کرد و در آن آمده: «گوید خشایارشا خواست اهورامزدا آن‌چنانم که راستی را دوست هستم. دروغ را دوست نیستم. نه کام من است که ضعیف از توانا صدمه ببیند. نه کام من است که توانا به ضعیف آزار رساند. آنچه راست است، آن کام من است. اگر مردی علیه مردی حرفی زند. مرا باور نشود. تا حرف هر دو را نشنوم.»
 
برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط