خیمه‌دار ساحل زاینده‌رود

نه‌تنها گردشگران غیر اصفهانی، بلکه چه‌بسیار اصفهانی‌ها که از کنار پل خواجو عبور می‌کنند، عمارتی زیبا و آجری با دو گنبد کوچک به چشمشان می‌خورد که درست نمی‌دانند چه هست. باریک‌تر که می‌شوند می‌فهمند یک مقبره است. قبر کیست؟ کنار پل چه می‌کند؟ چه زمانی ساخته شده و آیا مثل همه‌چیز مربوط به عصر شاه‌عباس است؟! این مطلب کاوشی است در جهت پاسخ‌گویی به این سؤالات. در همه دنیا این قانون ساده، جاری و ساری است که باید آن‌کسانی که دوستمان داشتند، دوستشان بداریم. آری این بنا آرامگاهی است بی‌گنبد و بارگاه و خاموش. صاحب مقبره پروفسور پوپ از آن دسته آدم‌ها بود که به‌شدت اصفهان را دوست داشت.

تاریخ انتشار: ۲۳:۴۱ - دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۹
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه

این آرامگاه و این بنا پاسخی به آن دوست‌داشتن بی‌حدومرز است. پروفسور آرتور اپهام پوپ از بزرگ‌ترین شرق‌شناسان جهان بود که از سال 1304 خورشیدی به ایران آمد و از همان زمان عشقی وافر به هنر ایران از خود نشان داد و در این راه کتاب عظیمی به نام «بررسی هنر ایران» در شش جلد انتشار داد که هنوز هم بی‌نظیر است. او در زمانی که تحقیق و مطالعه و مسافرت علمی آسان نبود، دست به این کار زد و عشق خود را نه در زبان و حرف، بلکه در عمل به جامعه علمی ثابت کرد. این استاد آمریکایی تنها یک آرزو داشت: اینکه در ایران دفن شود.

 قدر ایران را می‌دانست

 در سال 1339 که آخرین سال‌های عمرش را می‌گذرانید، دکتر عیسی صدیق را واسطه قرار داد تا از مسئولان وقت اجازه بگیرد پیکرش در اصفهان به خاک سپرده شود. دکتر عیسی صدیق در کتاب خویش به نام «یادگار عمر» آورده است: پروفسور پوپ «در اثر مطالعات و تحقیقات و مشاهدات خود ضمن 20 سفر به ایران، ستایش بی‌حد و عشق بی‌ریا نسبت به ایران پیدا کرده و زیبادوستی و انسانیت و قدرشناسی ایرانیان چندان او را مسحور کرده که می‌خواهد این ستایش و عشق را در آینده در مردم سایر ممالک نیز ایجاد کند. آنچه تا آن موقع در تألیفاتش نوشته درخور فضلا و دانشمندان است و آنچه در نظر دارد بکند برای جهانگردان و اشخاص عادی است. به دنبال این بیاناتش گفت: من اکنون در آستانه هشتادمین سال عمر خود قرار دارم و می‌خواهم وصیت کنم. آرزوی من این است که جسدم در ایران به خاک سپرده شود تا آیندگان از ستایش من نسبت به ایران و هنرمندان و متفکران بزرگی که در دامان خود پرورده است مستقیما به رای‌العین آگاه شوند و قدر و مقام این ملت و مملکت را بدانند. از شما خواهش می‌کنم مراتب را به عرض برسانید و اجازه بگیرد من در وصیت‌نامه خود قید کنم که پس از مرگ، جنازه مرا به ایران حمل کنند و در اصفهان به خاک سپارند»(یادگار عمر، ج 3، ص 369).

 اصفهان عشق مخصوص من است!

پنج سال بعد، پروفسور پوپ در سال 1344 به دکتر صدیق، نایب‌رئیس هیئت مؤسس انجمن آثار ملی، نامه‌ای درباره علل آرزومندی‌اش به این امر که در ایران و در اصفهان خاک شود نوشت. او در این نامه عنوان کرده بود که دوست دارد همسرش خانم «اکرمن» نیز کنارش دفن شود: «اصفهان عشق مخصوص من است. در آنجا مهم‌ترین کارهای خود را انجام داده و بزرگ‌ترین سعادت را درک کرده‌ام. منظور اصلی من از انتخاب آخرین منزل در اصفهان این است که به مردم ایران نشان داده شود که اندیشمندان بزرگ و هنرمندان و سخنوران و رهبران خلاق و دانشمند آن‌ها چنان اوصاف و خصایلی دارند که باعث ژرف‌ترین ستایش متفکران سایر کشورهاست. تا آنجا که می‌خواهند ابراز حق‌گزاری و اخلاص آن‌ها تنها زبانی نباشد، بلکه به زوّاری که از سایر اقطار عالم بدان جا می‌آیند ثابت کنند که اگر کسی در ایران به خاک سپرده شده، به‌این‌علت نیست که تصادفا در آنجا جهان را بدرود گفته، بلکه بر اثر اعتقاد راسخ به مقدس بودن آن سرزمین است» (کارنامه انجمن آثار ملی، ص 424).
 از طرف انجمن آثار ملی اصفهان در پاسخ این نامه به وی نوشته شد: «مضمون نامه آن استاد عزیز و احساسات پاک و لطیفی که نسبت به شهر اصفهان ابراز داشته‌اید تمام اعضای انجمن را تحت تأثیر قرار داد … نظر جنابعالی که آرامگاه ابدی شما و سرکار خانم در اصفهان باشد از طرف اعضای انجمن اقدام خواهد شد و زمین مناسبی در بلوار کنار پل خواجو در نظر گرفته می‌شود که عمارت متناسب و آبرومندی نیز در آن تأسیس و ساخته شود»(کارنامه انجمن آثار ملی، ص 425).  از طرف مهندس پارسا، استاندار اصفهان و رئیس انجمن آثار ملی شعبه اصفهان به انجمن آثار ملی تهران اطلاع داده شد و مقرر گردید به نمایندگی از آن انجمن، مهندس محسن فروغی به اصفهان عزیمت نماید تا اقدامات لازم صورت گیرد. در سال 1347 مهندس محسن فروغی نقشه عمارت را تهیه کرد و در کنگره بین‌المللی هنر و باستان‌شناسی ایران که در فروردین 1347 در ایران برگزار شد، «پروفسور پوپ که ریاست کنگره را به عهده داشت در اصفهان از باغ شهرداری و زمینی که انتخاب شده بود دیدن کرد و مراتب امتنان خود را شفاها و کتبا ابراز داشت. مهندس محسن فروغی نقشه آرامگاه را طبق تمایل پروفسور پوپ به اسلوب معماری قرن پنجم هجری تهیه نمود که مورد تحسین او واقع شد»(کارنامه انجمن آثار ملی، ص 427).

مقبره، ساخت باقر آیت‌الله زاده شیرازی

در سال 1345 مؤسسه آسیایی که پروفسور پوپ مدت‌ها پیش برای پژوهش و تدریس فرهنگ آسیا به‌ویژه ایران در نیویورک تأسیس کرده بود، به تصویب دولت به شیراز منتقل و وابسته به دانشگاه شیراز شد و پروفسور پوپ و همسرش در شهر شیراز مشغول خدمت شدند. سرانجام در تاریخ هشتم شهریور 1348 پروفسور پوپ از دنیا رفت و جنازه‌اش به اصفهان منتقل شد و به سرپرستی دانشگاه اصفهان و با حضور استاندار وقت، آقای نظام‌الدین طاها، جنازه به اصفهان حمل و در محل تعیین‌شده در کنار پل خواجو به خاک سپرده شد (تاریخ تدفین 15 شهریور 1348 است). در اسفند 1348 از طرف انجمن آثار ملی مبلغ سیصد هزار ریال به‌عنوان مهندس باقر آیت‌الله شیرازی نماینده سازمان ملی حفاظت آثار باستانی اصفهان حواله شد تا ساختمان آرامگاه را آغاز کند و در اوایل فروردین 1349 مهندس شیرازی به اطلاع انجمن رسانید که نقشه‌برداری از محل و طرح سکوسازی و تعیین موقعیت بنا صورت گرفته و ساختمان بنا آغاز خواهد شد.
سرانجام در تاریخ 18 اردیبهشت 1349 عملیات ساختمان آرامگاه بر مبنای نقشه تهیه شده به‌وسیله آقای مهندس فروغی و نظارت دفتر فنی سازمان ملی حفاظت آثار باستانی اصفهان و آقای معارفی معمار آغاز شد و تا مرداد همان سال اسکلت اصلی به اتمام رسید. سرانجام در سال 1351 آرامگاه ساخته شد و تا اواسط این سال کاشی‌کاری‌های داخلی، نصب سنگ‌قبرها و تنظیم فضای اطراف آرامگاه و تزئینات دیگر به پایان رسید. مجموعا در حدود یک‌میلیون و چهارصد هزار ریال مخارج بنا شد (همان، ص 428). بدین قرار، آرامگاه پروفسور پوپ در سال 1351 تکمیل شد. همسرش نیز چند سال بعد در کنار وی جای گرفت. از آن روز حدود نیم‌قرن گذشته است.

 پاداش دانشوری

آرامگاه روی سکویی بنا شده که تا سطح زمین در حدود 60 سانتی‌متر ارتفاع دارد و از سنگ تیشه‌ای مفروش شده است و به‌وسیله پله‌هایی که در اطراف تعبیه شده به بالا می‌رسند. ساختمان به‌صورت اتاق مستطیل شکلی است که طول آن شش و عرض آن سه متر بوده و در حدود 5 متر ارتفاع دارد. در سمت شرق و غرب بنا دو درگاه طاق‌چشمه‌ای مشبک از آجر و کاشی و در سمت شمال یک درگاه به همین وضع قرار دارد و اطراف هر درگاه حاشیه‌ای است که با کاشی آجر تزئین یافته است. نمای آرامگاه از آجر است و بنا دارای دو گنبد از سنگ تیشه‌ای است که در واقع یک گنبد بر فراز قبر پروفسور پوپ و یک گنبد بالای قبر همسر اوست.
روی سنگ‌قبر پروفسور پوپ که از سال 1260 تا 1348 خورشیدی زیسته است، این ابیات به چشم می‌خورد:
 «در ایران از آن جستم آرامگاه
                                                           که تا باز دانند یاران راه
 که اندر جهان هر که دانشور است
  از این خاک پاکش به سر افسر است»
(همان، ص 429).

از امیر اسماعیل سامانی تا آرتور پوپ

در نگاه اول آرامگاه پروفسور پوپ ما را به یاد مقبره امیر اسماعیل سامانی در شهر بخارا می‌اندازد. او را می‌توان بنیان‌گذار سلسله سامانیان دانست. ساخت آرامگاه امیر اسماعیل سامانی از ۲۷۱ تا ۳۲۲ خورشیدی به طول انجامیده تا چند دهه اخیر در زیر خاک قرار داشت و ازاین‌روی در گذرِ زمان آسیب چندانی به خود ندیده‌است. در ساخت آرامگاه مذکور از معماری شیوه رازی الگوبرداری شده و آجرکاری آن پیچیدگی بسیار زیبایی دارد.

مقبره امیر اسماعیل یک چهارگوش

 ۱۰ در ۱۰ متر است و گنبد نیم‌کره‌ای دارد که در چهار بخش آن چهار بنای کوچک ساخته شده است. گنبد بر فراز اتاق چهارگوشی به کمک کنج استوار شده که قابل‌مقایسه با شیوه گنبدسازی در دوره اشکانی و ساسانی است و سبک آن شباهت زیادی به آتشکده‌های ساسانی دارد. اما بنای آرامگاه پروفسور پوپ دارای دو گنبد و به‌صورت مستطیل است. اما اسلوب‌های دیگر معماری از جمله استفاده از آجر و تزئینات آجری و نیز قوس‌ها و گنبدها همگی مانند هم هستند.
در داخل آرامگاه پوپ بخشی از نامه ایشان به انجمن آثار ملی آمده است و در دو کتیبه شعری از جلال همایی نصب شده که در اینجا بخشی از آن می‌آید:
«شما ای که بر خاک من بگذرید
                                       سزد ژرف در حال من بنگرید
 گزیدم ز ایران‌زمین اصفهان
                     جهانی که خوانیش نصف جهان
 نهادم بر این تربت پاک سر
                                که گنجینه دانش است و هنر
 زدم خیمه در ساحل زنده رود
                              که تا جان شود زنده زآواز رود»

اکنون حدود پنجاه سال از آن داستان عاشقی می‌گذرد. خوب که می‌نگریم می‌بینیم آرامگاه پروفسور پوپ در بهترین جایی که ممکن بود مکان‌یابی شده است. آنجا جایی است که گردشگران از سراسر جهان می‌آیند و با دیدن این بنا و داستانی که پشت آن نهفته است، درخواهند یافت که ایران‌دوستی و عشق به هنر والای ایرانی در هر سر و در هر دلی موج می‌زند. آن‌هایی که قدرت درک این زیبایی و فهم این ظرفیت را داشته باشند. فرقی نمی‌کند، این‌سوی دنیا یا آن‌سوی دنیا. چشمه جوشانی روزی از دستانی جوشیده است و یک کاشی، یک کوزه، یک اثر نقاشی را پدید آورده است و ده‌ها و صدها سال بعد آن کاشی و کوزه این‌گونه چشمی را به خود جذب می‌کند و دلی را می‌رباید و سرانجام کتاب «بررسی هنر ایران» شده و در آخر هم به این آرامگاه ختم می‌شود.