سوادش از مهمانها بیشتر بود و به همین دلیل، در برقراری رابطه و سؤال و جواب کم نمیآورد و مکالمه را به زیباترین نقطهاش میرساند. هیچگاه در انتقال اطلاعاتش زیادهروی نمیکرد و فخر نمیفروخت؛ برعکس مجریان آن سالهای تلویزیون که در غرور و حرفزدنهای مکرر از هم سبقت میگرفتند. به تمام مسائل مربوط به سینما احاطه داشت و درباره فیلم آن هفته، به اندازه کافی مطالعه میکرد. بعدها فهمیدم که تمام برنامههای ذکرشده (سینمایک، سینماچهار و صدفیلم) از زیر شنل برنامه «هنر هفتم» آقای اکبر عالمی بیرون آمده بودند. دهه هفتاد برنامهای پخش میشد که نوجوانان و جوانانِ شیفته دانستن درباره سینما را به خود جذب کرد. عالمی در آن برنامه اطلاعاتی ناب و بهروز درباره سینما ارائه میداد؛ برای مثال نخستین بار درباره جلوههای ویژه در این برنامه سخن گفته شد که به گفته بسیاری از کارگردانان جوان این روزها چون شهرام مکری، نخستین بار در برنامه اکبر عالمی با جلوههای ویژه و دنیای جدید سینمای اواخر قرن بیست و بیست و یک آشنا شدند. مرد فروتن و عالم سینمای ایران در برهوت تلویزیون آن سالهای ایران، چراغی روشن کرده بود به سمت خانههایی که در آنها جرقههای علاقه به سینما دیده میشد. او خوب میدانست که سینما نیاز به نیروهای جوان و تازهنفس دارد که از دنیای حال حاضر خبر داشته باشند و عقب نمانند. استاد دانشگاه تربیت مدرس بود و با بسیاری از اساتید در ارتباط بود. فیلم میساخت و عضو فرهنگستان هنر و همچنین فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی بود. منتظر بود جوانی از او سوالی بپرسد تا ساعتها برایش توضیح دهد. در نهایت هم همین عشق بزرگ زندگیاش، فیلمسازی، او را از پا درآورد. قصد کرده بود درباره کرونا فیلم مستند بسازد. کرونا گرفت و تسلیم زندگی شد، اما بیشک تاثیرش در جوانان و علاقهمندان به فیلم و فیلمسازی ادامه خواهد داشت.
خوب به یاد دارم که یکی از فیلمهای پخششده در سینماماوراء، فیلم «چه رویاهایی که میآیند» (what dreams may come) با بازی رابین ویلیامز بود و موضوعش درباره مرگ و دنیای پس از مرگ. فیلم به مثابه یک تابلوی نقاشی بود. رابین ویلیامز را در دنیایی دیگر نشان میداد که در رنگ و نور و گل غوطه میخورد. رابین ویلیامز در آن فیلم در تصادفی کشته میشود و به جایی شبیه بهشت (همچون تابلوهای نقاشی همسرش) میرود. اما همسرش (به دلیل غم این ماجرا) خودکشی میکند و راهی جایی شبیه دوزخ میشود و تمام فیلم حول این موضوع و علاقه این دو به هم میگذرد. اکبر عالمی با هیجان درباره فیلم صحبت میکرد و مهمان برنامه هم درباره اعتقاد به مرگ توضیح میداد. حالا رابین ویلیامز در این دنیا نیست و اتفاقا زندگیاش با موضوع اصلی آن فیلم (خودکشی) گره خورده و اکبر عالمی هم که شیفته رابین ویلیامز بود، از بین ما رفته است. عالمی چون شخصیت اصلی آن فیلم، راهی بهشتی شده که در این دنیا دوست داشت و تصور میکرد؛ پر از رنگ و نور و جلوههای ویژه و هیجان و تصویر.
مرد عالم سینما
من که عاشق سینما بودم، سینما مجموعهای از فیلمهایی بود که برنامههای سینماچهار (شبکه چهار)، سینمایک (شبکه یک)، صدفیلم (شبکه سه) و سینماماوراء (شبکه چهار) پخش میکرد. در میان این چهار برنامه، سینماماوراء از همه متمایزتر و جالبتر بود. یکشنبهشب پخش میشد و مجریِ چشمآبی برنامه، باادب و متانت روی مبل مینشست و فیلم آن شب را معرفی میکرد. فیلمها به مقولات ماورائی و روحیروانی و مسائل فراتر از درک انسان مربوط میشد. هر برنامه هم مهمانی داشت. نام مجریکارشناسِ برنامه اکبر عالمی بود.
-
افسانه دهکامه
خبرنگار




