این مسئله که طبیعی مینمود، به دنبال بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک دهه گذشته بهوجود آمد؛ تا آنجا که هماکنون در آستانه قرن جدید، مقامات بهداشتی ایران از کاهش شدید زادوولد در ایران ابراز نگرانی کرده و مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت گفته است: «فرصت مداخله کوتاه است و عقلای کشور با هر مرام و مسلکی و در هر خط و جبهه سیاسی، راست یا چپ که هستند، باید این موضوع را باورکرده و برای رفع آن تلاش کنند.»
در گفتوگویی تحلیلی با دکتر شهلا کاظمیپور، استاد جمعیتشناسی، به بررسی این موضوع پرداختهایم. او معتقد است که به دلایل متعددی، فرزندآوری به اولویت پنجم یا ششم زوجها مبدل شده است.
مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت از «کاهش 25 درصدی زادوولد در چهار سال اخیر و درخواست 12هزار سقطجنین سالانه» خبرداده و اعلام کرده است: «ایران از نظر ساختار جمعیتی بهسرعت بهسوی مشکل پیش میرود.» آیا این معضل، تنها مختص ایران است؟
تـــحــولات جمعــیتـــی مختص ایران نیست؛بسیاری از کشورهای جهان این مسیر را طی کردهاند؛ بهعنوانمثال، پس از رشد فزاینده جمعیت جهان از 1850 تا 1980، جمعیت از دومیلیارد نفر به چهار میلیارد نفر رسید و هماکنون نزدیک به هشتمیلیارد نفر برآورد میشود. پس از سالهای 1840 بود که صاحبنظری به نام مالتوس، نظریه افزایش تصاعدی جمعیت جهان را مطرح کرد.
او معتقد بود که مواد غذایی پاسخگوی این رشد نیست و چنانچه این روند تصاعدی ادامه یابد، ما با بحران جــمـعیــتی، قحطی، جنگ، شیوع بیماریهای واگیر و… روبهرو خواهیم شد و مجددا رشد جمعیت کم خواهد شد. بعد از نظریات مالتوس، کشورهای اروپای غربی، سیاستهای کنترل موالید را اتخاذ کردند و بهتدریج رشد جمعیت در این کشورها کاهش یافت؛ بهطوریکه در صدسال پیش، رشد جمعیت اروپا تقریبا به صفر رسید.
بسیاری از کشورهای آسیای جنوب شرقی در پنجاه سال اخیر و آمریکا در سی سال گذشته این مرحله را تجربه کردهاند. بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و از جمله ایران نیز، هماکنون در حال تجربه مرحله کاهش باروری هستند. در ابتدای امر سیاستهای کنترل موالید را در کشور داشتیم؛ اما مطالعات ما نشان میداد که بهطور عمده، هر کشور یا خانوادهای که از شاخصهای توسعه بیشتری برخوردار باشد، میزان ولادت در آن کشور کاهش مییابد؛ بنابراین هماکنون شاهد آنیم که خانوادههای دارای تحصیلات عالیه و تمکن مالی، فرزندان کمتری دارند؛ اما در روستاها و مناطق دوردست که مردم فقیرتر هستند، میزان باروری بالاتر است.
کشورهای توسعهیافته برای مثبت شدن رشد جمعیتشان، مجبور به اتخاذ سیاستهای جمعیتی شدند. این سیاستها در ایران، با عنوان «قانون جمعیت و تعالی خانواده» در مجلس مطرح شده و قرار است تصویب شود. سیاست دیگری که کشورهای توسعهیافته در این زمینه اتخاذ کردند، اعمال مهاجرپذیری در برنامههای جمعیتیشان بود.
اما به دلیل تفاوتهای ماهوی که با جهان توسعهیافته داریم، روند افزایش و کاهش جمعیت را طی پنجاه سال اخیر با گشایشهای نفتی و شروع توسعه، جنگ تحمیلی و موج سازندگی تجربه کردیم. این سیر را چگونه تحلیل میکنید؟
ما تمام مراحلی را که گفتید تجربه کرده و مسیری را که برای کشورهای دیگر توضیح دادم بهتقریب از 1350 به بعد آغاز کردهایم. اجرای برنامههای کاهش جمعیت خانواده در پیش از انقلاب و مباحثی مانند توسعه شهرنشینی، بالارفتن آمار سواد و… باعث شد مقداری میزان موالید در ایران کم شود؛ ولی پسازانقلاب، با مسکوتماندن برنامههای تنظیم خانواده و بحث سادهزیستی برای جوانها و کاهش سن ازدواج، میزان موالید مجددا افزایش یافت؛ بهطوریکه در دهه شصت، بالاترین میزان موالید را تجربه کردیم: تقریبا سالی دومیلیون نفر به دنیا میآمدند که از آنها بهعنوان «دهه شصتیها» یاد میشود. اما در اندکزمانی، با مشکلاتی نظیر کمبود شیرخشک، کمبود مدارس ابتدایی تا دانشگاه و… برای آنها روبهرو شدیم و اکنون نیز جامعه با مشکلات شغل و مسکن و ازدواج این نسل، درگیر است. پسازاین دوران باتوجه به رشد بالای جمعیت، سیاستهای تنظیم خانواده مجددا از اوایل دهه هفتاد آغاز شد. این در حالی است که مطالعات ما نشان میدهد اگر این سیاستها الزاما اجرا میشد و عوامل دیگری که خواهم گفت نبود، باروری به این شدت در ایران صورت نمیگرفت؛ بهعنواننمونه، یکسری از برنامههای تنظیم خانواده این بود: اعلام شد که از فرزند سوم به بعد، به مادران شاغل مرخصی زایمان و به فرزندان دفترچه بیمه، دفترچه بسیج و کپن و… تعلق نمیگیرد. این موارد و… بهعنوان عوامل بازدارنده برای کاهش میزان موالید تصویب شد. همچنین درسی به نام تنظیم خانواده در دانشگاهها ایجاد کردند تا به ترتیبی بتوانند میزان موالید را در کشور کاهش دهند؛ ولی عوامل دیگری هم به این مسئله دامن زد که عمده آن بالارفتن میزان سواد و تحصیلات بود.
در بدو انقلاب، میزان باسوادی در کشور 47درصد بود؛ درحالیکه هماکنون بالای 93درصد است. عده کمی در دانشگاهها تحصیل میکردند؛ اما حالا تعداد دانشجویان و دانشآموختگان آموزش عالی بسیار افزایشیافته و زنان تحصیلکرده نیز از آمار بالایی برخوردارند؛ همچنین میزان شهرنشینی در کشور به دو برابر افزایشیافته است. بحث فضای مجازی و رسانههای جمعی و… نیز باعث شد دیدگاه انسان ایرانی تغییر کند و در ایران نیز مانند دیگر کشورها، میزان باروری کاهش یابد. نکته مهم دیگر این است که در کشورهای اروپایی پنجاه سال یا بیشتر طول کشید تا نرخ موالید و باروری و رشد جمعیت تقریبابه صفر برسد؛ درحالیکه در کشور ما سرعت کاهش آن بالاتر بوده است.
والدین متولدان دهه شصت، عموما در دهههای سی و چهل به دنیا آمده بودند. این مسئله موجب شکاف عمیق اعتقادی و نسلی بین والد و مولد شد که بر زیست و سبک زندگی آنها مؤثر افتاد. لطفا این مسئله را واکاوی کنید.
در دهــه شــصــت طرحی تحقیقاتی با مــرکز پــژوهــشهـــای استراتژیک داشتم. از من خواسته بودند تحقیق کنم علل افزایش باروری در ایران چیست؟ ولی از دهه هفتاد به بعد، سیر تحقیقات تغییر کرد؛ بهخصوص در دو دهه اخیر به سمت علل کاهش باروری رفت. شاید بتوان گفت بیش از صد پایاننامه درباره علل کاهش باروری در ایران داریم که از ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بررسی کردهاند چرا زوجین تعداد فرزند کمتری میخواهند. نتیجهای که شخصا به آن رسیدهام این است که در گذشته فرزندآوری غیرارادی بود؛ یعنی تصمیمگیری با افراد نبود. افراد بهصورت طبیعی ازدواج میکردند و بچهدار میشدند. بارها در مصاحبههایی که با خانوادههای این نسل داشتیم، میگفتند «خدا این بچه را به ما میدهد»؛ درصورتیکه بعدا مسئله باروری و فرزندآوری، از یک عمل غیرارادی به فعل و کنشی ارادی تبدیل شد. اکنون این زوجین هستند که تصمیم میگیرند چه زمان و چند فرزند بیاورند.
نکته دیگر این است که اولویتهای آدمها عوض شده است. در گذشته در روستاها اولویت آدمها این بود که دختر پانزدهساله و پسر هفدهساله را وادار به ازدواج کنند. مُر و رسم جامعه این بود و میبایستی حداکثر یک سال بعد نیز بچهدار میشدند و اگر کسی بچهدار نمیشد، میگفتند که اینها اجاق کور هستند و… اما اولویت افراد امروزه عوض شده است. خانواده میگوید در مرحله اول باید فرزندم تحصیل کند. بعدازآن میگوید با لیسانس کاری از پیش نمیرود، باید تا مقطع فوقلیسانس و دکترا ادامه تحصیل بدهد. بنابراین طول دوران تحصیل زیاد شده است. بعد از تحصیل نیز بایستی به سراغ یافتن شغل برود. طرحی تحقیقاتی داشتم که مشخص کرد بهطور متوسط، جوانهای ما دو سال پشت سد ورود به بازار کار میمانند. پس از پیدا کردن شغل هم با سختگیریهایی که خانوادهها درباره ازدواج دارند و مسائلی ازایندست که داماد باید دارای خانه، ماشین و… باشد، وقفههای طولانی در روند زندگی طبیعی آنها ایجاد میکند. این جوان حداقل باید چندین سال کار کند تا بتواند تقاضاهای دختران را پاسخگو باشد. بعد از ازدواج هم اولویتهای دیگری مطرح است که مثلا خانه شیک داشته باشم، با همسرم به تفاهم برسم و… بنابراین، اولویت فرزندآوری از یک، به پنج و شش رسیده است.
سابق بر این فرزندآوری بهعنوان سرمایه محسوب میشد؛ اما دیگر اینگونه نیست. این تغییر نگرش بهعلاوه اینکه افراد نتوانستهاند به هر دلیلی در خانه پدری به علایقشان برسند، آنها را وامیدارد تا در زندگی زناشویی به فکر رشد و تعالی شخصیتی و… باشند و از پرداختن به مفاهیم خانوادگی تعلل کنند. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
دانشمندی استرالیایی به نام کالدوِل نظریهای دارد که میگوید در گذشته جریان ثروت از فرزندان به والدین بود. به همین دلیل تعداد فرزندان زیاد بود؛ اما اکنون جریان ثروت از والدین به فرزندان است؛ یعنی والدین باید برای فرزند هزینه کنند. به همین دلیل، تعداد فرزند بسیار کم است؛ چون از تمکن کافی برخوردار نیستند تا بتوانند هزینههای چندین فرزند را تأمین کنند. در گذشته مثلا فرزند شش سال چوپانی میکرد، فرش میبافت و در روستا کمک والدینش بود؛ ولی در حال حاضر والدین مجبورند از سویی تا مقاطع فوقلیسانس و دکترا برای فرزندانشان هزینه کنند و از سوی دیگر، به فکر تأمین هزینههای کمرشکن جهیزیه و مراسم ازدواج و شغل و… باشند. همین دلایل باعث شده تا خانوادهها فرزند کمتری داشته باشند. نکته مهم این است که خانوادهها آن موقع به کمیت بها میدادند و حالا به کیفیت. آنها میگویند بهتر است دو فرزند داشته باشیم تا بتوانیم امکان تحصیلات عالیه، هزینه کلاسهای آموزشی، موسیقی، تغذیه و ازدواج بسیار عالی را برایش فراهم کنیم.
تغییر الگوهای زیستی باعث شده افراد ازدواج نکنند یا وقتی ازدواج کردند به فکر تولید نسل نباشند و در نهایت پس از طی دوره زمانی پنج تا دهساله ببینند توانایی با هم بودن را دارند و میتوانند از پس هزینهها برآیند؛ سپس فکری به حال فرزندآوری کنند. در طبقه متوسط نیز دیده میشود که اغلب رویای استقلال و مهاجرت وجود دارد و فرزند را بندی به پای خود میدانند.
درباره بحث کیفیتی که مطرح کردم، بسیاری از افراد میخواهند این آرمانخواهی را در خودشان پیاده کنند. مصاحبههای بسیار زیادی با خانمهای جوان که دیر ازدواج میکنند، دیر بچهدار میشوند یا اصلا تمایلی به فرزندآوری ندارند، داشتم. آنها میگفتند: «اگر قرار باشد اینهمه سختی و وقت و هزینه را صرف فرزندآوری کرده و خودمان را فراموش کنیم، چرا این کار را برای خودمان نکنیم تا به یک جایی برسیم.» افراد این آرمانخواهی را برای خودشان حفظ میکنند؛ چیزی که حتی در غرب هم وجود دارد.
در جمعیتشناسی، شاخصی به نام فردگرایی داریم. مطالعات ما نشان میدهد که افراد، فردگرا شده و بیشتر تمایل دارند به خودشان بپردازند؛ یــعــنی مــیخواهنـد کیفیت زندگی را در ابتدای امر برای خودشان مهیا کنند؛ مثلا الان افراد به مدیریت بدن علاقه فراوانی دارند. خانمها به بدن و زیباییشان اهمیت میدهند، انواع جراحیهای زیبایی، آرایش مو و… را انجام میدهند. اینها همه مصداقهایی است که نشان میدهد افراد بهسوی خودسازی و فردگرایی حرکت کردهاند و به کیفیت زیستی خودشان بها میدهند.
اینجا با یک دوگانه روبهرو ییم: نخست اینکه، در جامعه خانواده محور ما وقعی به زندگی شخصی افراد، بهخصوص در دوران تجرد نهاده نمیشود و آنها تمایل دارند علایق شخصیشان را در زندگی زناشویی دنبال کنند؛ بنابراین فرزندآوری برای آنها مسئلهای دست و پاگیر است. از دیگر سو، با مسئله منافع ملی روبهروییم که به علت رشد منفی جمعیت، سرمایه انسانی بهشدت کاهش مییابد و حاکمیت را مجبور میکند تا به مردم فشار بیاورد و مردم هم زیر بار نمیروند. این مسئله را چگونه تحلیل میکنید؟
دقیقا همین است که میگویید: منافع فردی و منافع ملی. منافع فردی اینگونه ایجاب میکند که افراد چنین تصمیم بگیرند و منافع جمع و کشور نیز ایجاب میکند که ما در میزان تولید و باروری تجدیدنظر داشته باشیم. رسیدن به این مرحله هم منوط به این است که خانوادهها و جوانها رضایت بدهند تا از پرخواریهای خودشان صرفنظرکرده و زودتر ازدواج کنند و بچهدار شوند و تعداد فرزندانشان را هم بیشتر کنند.
اما اینجا نکتهای مطرح است: اگر دولتمردان میخواهند تقاضایشان از سوی مردم محقق شود، تحقیقات مــا نـــشـــان مـــیدهـــد بــرخـــلاف کشورهای غربی که در آنها فردگرایی و عوامل مختلفی مطرح بود که میزان باروری در آنها کمتر شد، در ایران یکسری عوامل دیگر وجود دارد که سرعت این روند را افزایش داده و مانع شده خانوادهها تجدیدنظری در تصمیماتشان بکنند. این عوامل عبارت است از عدم امنیت اجتماعی؛ یعنی طرف نگران این است که آیا آینده شغلی خوبی خواهد داشت؟ آیا میتواند با درآمدی که دارد یکی دو فرزند هم بیاورد؟ آیا امنیت درآمدی او پایدار خواهد بود؟ آیا از نظر سلامت و بهداشت میتواند خانواده و فرزندانش را با این هزینهها تأمین کند؟ آیا از نظر سیستم تأمین اجتماعی، آموزش و… خیالش آسوده است؟ وگرنه ما جمعیتشناسها از یک دهه پیش، دقیقا از 1390 اعلام کردیم که میزان باروری و ولادت در ایران در حال کاهش است و از همان سال به بعد هم رویکردها تغییر کرد تا سیاستهای افزایش باروری را داشته باشیم. این رویه به ابلاغیه رهبری در سال 93 منجر شد که روز جمعیتشناسی نیز بر اساس بیانات رهبر معظم انقلاب نامگذاری و بنا شد سیاستهایی را اتخاذ کنند تا بتوانند میزان موالید را در ایران افزایش دهند.














