فرمانده انتظامی شهرستان نجفآباد، در این باره اظهار کرده است: «بعدازظهر یکشنبه یک سارق با استفاده از سلاح گرم در بازار نجفآباد قصد سرقت از یک طلافروشی را داشت که با مقاومت صاحب طلافروشی، این سرقت نافرجام ماند و طلافروش زخمی شد.» کسبه محل میگویند که ناگهان با صدای شلیک گلوله از جا پریده و به خیابانِ بازار ریختهاند! یکی از شاهدان عینی که کمتر از بیست متر با مغازه طلافروشی فاصله داشته میگوید: «طلا فروش و همسایه کناریاش پدر و پسر هستند. ساعت چهار و چهلوپنج دقیقه که مغازه را باز کردم، ناگهان صدایی شبیه انفجار شنیدم و دیدم یکی فریاد زد وای وای وای! پریدم از مغازه بیرون. دیدم پسری بیستوچهار پنج ساله شروع به دویدن کرد و پدرِ طلافروش بر سر بالین خونین فرزندش حاضر شد.» به گفته او «سارق، جوانی لاغر و نسبتا قدبلند بود که کاپشن سیاه، کلاه نقابدار آبی و ماسکی سپید پوشیده و یک کوله پشتی هم داشت.»
رشد شایعات در باغ ملی!
مغازه پدر و پسر هردو بستهاند. شماره موبایلی روی کرکره آلومینیمی مغازه پسر هست اما کسی پاسخگو نیست. یکی از همسایهها میگوید: «سارق، اول به سراغ یکی از طلافروشهای چهارراه بالا، نزدیک باغ ملی میرود و وقتی چیزی عایدش نمیشود به میان بازار میآید.»
به سراغ طلافروشی که در مرحله اول با سارق روبهرو شده میروم؛ اما او نم پس نمیدهد و میگوید: «حرف توی دهان من نگذار!» او تأیید میکند که سارق، جوانی با مشخصات فوق بوده اما تأکید میکند که به خاطر حجم وسیع شایعات، به او گفتهاند مطلقا درباره این ماجرا با کسی صحبت نکند. آنجور که همسایه طلافروش مجروح میگوید، اگر او بیدرنگ با پلیس تماس گرفته بود، این اتفاق نمیافتاد. برای همین سارق پس از گشتی بیهدف در اطراف، به میان بازار میآید و در روز روشن وارد مغازه مرد طلافروش میشود.
سرقت بیسیم و زر!
پدر طلافروش مجروح در حین اینکه از روز حادثه، به گوش رسیدن صدای تیراندازی و بلندشدن صدای آژیر خطر سخن میگوید، قسمت کوتاهی از فیلم دوربین مداربسته مغازه پسرش را نشانم میدهد. صدایی در فیلمهای ضبطشده وجود ندارد. همه چیز، خیلی سریع اتفاق میافتد. مرد جوان لاغر و نسبتا بلندقدی وارد مغازه میشود و بیدرنگ اسلحه را به سوی طلافروش نشانه میرود و او را هدف قرار میدهد.
او میگوید: «سارق ترسیده، دستپاچه شده و میخواست گلوله دوم را شلیک کند اما به سرعت از مغازه بیرون دوید.» بنا به مشاهده عکسهای موجود، گلوله به میان سینه فرورفته، کبد و طحال را پیموده و از زیر کتف او در آمده است. وقتی طلافروش مجروح افتانوخیزان از مغازه بیرون میآید، سارق بار دیگر اسلحه را مسلح کرده و ماشه را میچکاند اما گلوله در نمیرود. مرد همسایه میگوید: «سارق در حین فرار، درست روبهروی مسجد بازار برگشت و چندین بار به سوی مردمی که او را دنبال میکردند شلیک کرد، اما گلولهای از اسلحه در نیامد!» به نظر میرسد که اسلحه سارق در لحظه حساس فرار او دچار نقص فنی میشود.
خانمی که بهنظر از مشتریان آشنای این طلافروشی است، میگوید: «خیلی با موبایلش حرف میزد. مشخص بود که طرف ناشی است. او حتی بلد نبود اسلحه دست بگیرد، چه برسد به اینکه بخواهد سرقت مسلحانه کند!» در حین گریزِ دزد تیزپا، دو نفر از کسبه سوار بر موتور او را دنبال میکنند و عدهای نیز بر بالین خونین طلافروش مجروح میمانند. با وجود اینکه با اورژانس تماس گرفته میشود، تنها پانزده دقیقه پس از رساندن طلافروش مجروح به بیمارستان، اورژانس نالهکشان به محل تیراندازی میرسد!
پدر طلافروش مجروح میگوید: «ما ساعت پنج و ده دقیقه در بیمارستان بودیم و پسرم را ساعت پنج و سی دقیقه به اتاق عمل بردند!» یکی از کسبه که بر بالین طلافروش مجروح حاضر بوده نیز میگوید: «من و همسایهها با فشردن پارچه و لباس روی محل اصابت تیر از خونریزی جلوگیری کردیم. اورژانس نرسید و ما به اجبار دوستمان را کول گرفته و به خیابان آمدیم. مردی که به همراه خانوادهاش با ماشین در حال گذر بود، غیرت کرد و ایستاد و خانوادهاش را پیاده کرده و فیالفور، مجروح را به اورژانس رساندیم.»
گریز دزد تیزپا به سوی مرگ!
یکی از موتورسوارهایی که سارق جوان را دنبال کرده بود ، میگوید: «سارق آنقدر تند میدوید که هیچکس به گرد پایش نمیرسید. مجبور شدیم با موتورسیکلت دنبالش کنیم. او تا سر چهارراه شریعتی رفت و پیچید به خیابان فردوسی و دوباره از پشت مسجد و کوچه باغ سردرآورد و رسید به کوچه کلینیک قائم.» به گفته او: «مردم و کسبه سارق را در کوچه محاصره کردند و گفتند خودت را تسلیم کن، اتفاقی نیفتاده!»
سارق جوان اما مردم و کسبه را تهدید میکند و میگوید: «اگر نزدیک شدید، خودم را میکشم!» در همین حین اسلحه را روی شقیقه یا گردنش میگذارد اما این بار، گلوله شلیک میشود. فیلم منتشرشده از این خودکشی تکاندهنده نشان میدهد که سارق جوان نگونبخت روبهروی یک پارکینگ قدیمی روی زمین، پای خودروی النود افتاده و خون گرم و سرخش از سر و گردن بیرون میپاشد و جان میدهد. کسبه کوچه قائم میگویند: «قیامت شده بود. نزدیک به یک ساعتونیم طول کشید تا آمبولانس آمد و جسد را برد.»
جای خون شستهشده روی آسفالت سیاه به وضوح مشخص است. به گفته آنها: «جمعیت عظیمی در کوچه جمع شده بود و پلیس، محل را قرق کرده و اجازه رفتوآمد نمیداد.» به گفته پدر طلافروش زخمی «پسرم در آی سی یو به سر میبرد و کبد، ریه و طحال او به شدت زخمی شده، اما از خوشحالی در پوست خود نمیگنجم؛ چرا که خدا او را به زندگی بازگرداند». از مشخصات و انگیزه سارق جوان اطلاعی در دست نیست.