قهرمانی دیگر

بیش از ده روز از اکران قهرمان، نماینده سینمای ایران در نود و چهارمین دوره جایزه اسکار برای کسب سومین اسکار اصغر فرهادی می‌گذرد. قهرمان که پیش‌تر موفق به دریافت جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره فیلم کن شده، اثری با موضوع اجتماعی است. فرهادی با ساخت قهرمان نشان داد حتی داستانی را که پیش‌تر به آن پرداخته،‌ می‌تواند با نگاهی نو روایت کند و مفاهیم و ایده‌ها -این بن‌مایه سینما- را از دریچه اندیشه‌اش با گره‌افکنی‌ها و گره‌گشایی‌های بی‌وقفه و درهم‌تنیده و با وفور انتخاب‌های پی‌درپی قهرمانِ داستان و کششی نه کم‌نظیر بلکه بی‌مانند، به شیوه‌ای منحصربه‌فرد بیان کند تا تصویری نو از قهرمان بسازد.

تاریخ انتشار: 10:16 - شنبه 1400/08/22
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه

با وجود آثاری نظیر درباره الی و جدایی نادر از سیمین در کارنامه فرهادی به عنوان آثاری تحسین‌شده، شاید می‌توان گفت برای این فیلم‌ساز صاحب‌سبک، دشوار است کاری پخته‌تر از این ساخته‌ها خلق کند؛ اما قهرمان را می‌توان بازگشت موفقیت‌آمیزی پس از فیلم نه‌چندان دلچسب «همه می‌دانند» برشمرد.
به‌سختی می‌توان انتخاب کرد که فرهادی را در قهرمان -نظیر بیشتر آثارش- در مقام فیلم‌نامه‌نویسی چیره‌دست باید انگاشت و یا در جایگاه کارگردانی با ذکاوت. اما علاوه بر مواجه‌شدن با روایتی یکتا که از فرهادیِ جدایی نادر از سیمین و فرهادیِ درباره الی انتظار داریم، توانایی او در بازی‌گرفتن از کودکان بسیار جلب توجه می‌کند.
در قهرمان کودکان نقشی اصلی و کلیدی دارند. کودکان در قهرمان پرشمارند و در هر خانه دو یا چند کودک ده یا دوازده‌ساله حضور دارد که در بیشتر صحنه‌ها حضوری پررنگ دارند و علاوه بر نقش کلیدی سیاوش، فرزند رحیم، فیلم پر است از پلان‌های متعددی که بر نگاه جست‌وجوگر کودکان داستان تأکید می‌کند. کودکان در قهرمان می‌ترسند، می‌رقصند، دردسر درست می‌کنند، تنها می‌شوند و سؤال می‌پرسند. در قهرمان زندگی با حضور پررنگ نسل نوست که جریان و معنا پیدا می‌کند و قهرمان داستان در انتها، با مسئولیت‌پذیری خود، نسل آینده را می‌پرورد و اجازه نمی‌دهد سیاوش، برای تطهیر پدر از آتش منافع کوتاه‌مدت بگذرد.
انگار فرهادی هرچقدر از نسل امروز قطع امید کرده، چشم امید به جوانان سال‌های نه چندان دور دارد. دغدغه فرهادی نه نقد و اصلاح جامعه کنونی، بلکه مسئولیت ایشان در تربیت نسلی است که می‌تواند حتی با وجود لکنت زبان، جهان را متأثر از تصویری که از قهرمانی در ذهن دارد، به جایی بهتر تبدیل کند.
رحیم (قهرمان قصه) بارها و بارها بر سر دوراهی قرار می‌گیرد و دست به انتخاب می‌زند و سفر قهرمان را با انتخاب‌های پیاپی‌اش زیست می‌کند و با نتایج انتخاب‌هایش مواجه می‌شود. از تصمیم سرنوشت‌ساز ابتدای داستان برای برگرداندن سکه‌ها تا انتخاب مهم اما کوچک نپذیرفتن ادعای کمک به محکوم اعدامی، عمدتا نشان از اهمیت ارزش صداقت به عنوان یک مفهوم اصلی در جهان فرهادی دارد که تا امروز در بیشتر آثارش به آن پرداخته است.
از نگاهی دیگر، فرهادی نشان می‌دهد که قهرمان خالی از اشتباه و ضعف نیست و اتفاقا همین‌هاست که شخصیت رحیم را باورپذیر کرده و مخاطب می‌تواند با او هم‌ذات‌پنداری کند. قهرمان می‌ترسد. دروغ می‌گوید. شک می‌کند. کنترلش را از دست می‌دهد ولی در نهایت انگار قهرمان‌بودن چیز دیگری از کلیشه‌های همیشگی است. شاید با نگاهی اسطوره‌ای، دل پاک و طینت قهرمان است که او را متمایز می‌کند؛ اما توأمان اختیار و قدرت انتخاب او و همچنین رشدی که شخصیت اصلی در طول فیلم تجربه می‌کند، وجه تمایز و نقطه قوت اوست.
شاید آخرین ساخته فرهادی، بیشتر از همه آثار او مملو از چالش‌ها و پیچیدگی‌های آشنای سبک او باشد و از ابتدای فیلم با دوربین روی دست علی قاضی و تقطیع‌های بی‌رحم هایده صفی‌یاری در نمای معرفی فرخنده (دختر مورد علاقه رحیم) مخاطب را آماده تجربه اضطرابی بلافصل می‌کند و نشان از داستانی پرهیجان دارد. در لحظه‌لحظه قهرمان و با هر اتفاق کوچک، قصه در دید مخاطب آبستن حادثه‌ای است و نمی‌توان پیش‌بینی کرد که شخصیت اصلی با چه چالشی مواجه خواهد شد.
اما این فرم پر کشش با شروع ایده کلی «سوء تفاهم درباره یک قهرمان»، ایده فیلم‌های متعددی با موضوع قهرمان را تداعی می‌کند و شاید ذهن مخاطب آشنا با سینما را درگیر کند. فیلم‌های «درود بر قهرمان فاتح»، ۱۹۴۴، اثر «پرستون استرجیس» و فیلم «ملاقات با جان دو»، ۱۹۴۱، اثر «فرانک کاپرا» از اصلی‌ترین فیلم‌هایی هستند که با این تم ساخته شده‌اند و بعدها در سال ۱۹۹۲ بر فیلم «قهرمان» ساخته «استفان فریزر» با بازی «داستین هافمن» اثر گذاشتند و جالب اینکه یک کپی نه‌چندان خوب هم از ساخته فریزر در سال ۱۳۷۸ توسط همایون اسعدیان با نام «شوخی» و با بازی پرویز پرستویی و فاطمه معتمدآریا ساخته شده است. اما به‌جرئت می‌توان گفت فرهادی در سوزاندن ققنوس خویش‌ساخته‌اش و در سر از خاکستر برآوردن قهرمانش موفق و بی‌بدیل عمل می‌کند.
حضور پررنگ کودکان و استفاده از بازیگران کمتر شناخته‌شده، دیگر ریسک فرهادی در قهرمان است و تنها با مهارت و زبردستی او در بازی‌گرفتن به نمایش در می‌آید. پیش‌تر بازیگرانی را می‌شناختیم که در ساخته‌های فرهادی یک سر و گردن از دیگر آثارشان بهتر ظاهر شده‌اند و اما این‌بار فرهادی در قهرمان نشان می‌دهد که می‌شود یک استار سینما (امیر جدیدی) را در قامتی نو و متفاوت از پسر همیشه شیک‌پوش و خوش‌استایل به کار گرفت و بازی بازیگران کودک فیلم را تحسین‌برانگیز از آب درآورد. علاوه بر بازی درخشان و یک دست امیر جدیدی، نمی‌توان از بازی‌های بدون دیالوگ محسن تنابنده و بازی باورپذیر سحر گلدوست عبور کرد.
فرهادی علاوه بر پذیرفتن ریسک ایده تکراری، ریسک انتخاب موقعیت فیلم یعنی شهر شیراز و الزام به استفاده از لهجه شیرازی را هم به جان می‌خرد که امیر جدیدی در این موضوع هم خوش می‌درخشد و با توجه به شیرازی‌نبودن بعضی دیگر بازیگرها، می‌توان نتیجه را قابل قبول ارزیابی کرد.
قهرمان را می‌توان فیلمی واقع‌گرایانه نیز خواند. همانطور که به نظر فرهادی «سینمای واقع‌گرایانه، سینمای توجه به زندگی روزمره مردم است» قهرمان نیز در فرم و محتوا پر است از روزمرگی‌های مردم. جزئیات صحنه آنچنان طبیعی است و اثر را به پوست جامعه نزدیک می‌کند که گاهی این شک را بر می‌انگیزاند که صحنه‌های فیلم طراحی شده‌اند یا مخاطب، مهمان خانواده‌ای کم‌درآمد در محله‌های فرودست شیراز است. از سوی دیگر، هرچند در سینمای جهان محدودیت‌های سینمای ایران جایی ندارد؛ اما فرهادی ابایی از نشان‌دادن در آغوش‌گرفتن رحیم توسط خواهرش (ملیح) یا نمایش انعکاس تصویر ملیح در شیشه حین سرکردن روسری ندارد. این موارد کوچک و چیزهای دیگری از این دست، نشان از بی‌آلایشی و نزدیکی نگاه فیلم‌ساز به بافت واقعی اجتماع دارد.
شاید در کمتر فیلمی در سینمای ایران تصویری از آخرین شب مرخصی یک زندانی را سراغ داشته باشیم. موقعیتی که نسبت به آخرین شب زندگی یک محکوم به اعدام کمتر دراماتیک است و شاید به همین دلیل به آن پرداخته نشده، ولی فرهادی به‌درستی درد بخش بزرگی از جامعه یعنی حدود دویست هزار خانواده زندانیان را به تصویر می‌کشد و باز اینجا با سؤال یکی از کودکان، این رشته پیوند فیلم، مواجه هستیم که از چیستی و شاید چرایی زندان می‌پرسد.
یکی دیگر از موضوعات اصلی اثر اهمیت بی‌حد آبروست که از ویژگی‌های اصلی فرهنگی بدنه جامعه است. در اولین مواجهه‌های رحیم با خواهرش حین پی‌بردن به موضوع سکه‌ها، نگرانی ملیح را از بی‌آبرویی خانواده می‌بینیم و در صحنه‌های پایانی فیلم نیز، نگرانی رحیم نه رضایت‌گرفتن و به زندان برنگشتن، بلکه آبروست. اما در نهایت، رحیم از آبروی خود هم می‌گذرد و در برابر حیثیتی ازدست‌رفته، خطر درگیرشدن با مسئول زندان را نیز به جان می‌خرد تا مسئولیت خود را در برابر پسرش سیاوش ادا کند.
در قهرمان شبه‌نقدهای سیاسی که در جامعه به شدت رواج دارد، روی مرزی بین واقع‌گرایی و شعارزدگی حرکت می‌کند. عباراتی نظیر «حیف این مملکت که دست شماها افتاده» و «یکی مث تورو گنده می‌کنن که بگن مملکت گل و بلبله» پیش‌تر در فروشنده نیز با مواردی از این دست دیالوگ‌ها مواجه بودیم.
از دیگر موفقیت‌های فرهادی در قهرمان، می‌توان به عدم استفاده از تکنیک حذف اشاره کرد که معروف‌ترین آن در ساخته‌های این فیلم‌ساز، در جدایی نادر از سیمین و در صحنه تصادف راضیه باردار در خیابان استفاده شد. در قهرمان، فرهادی بدون حذف یک اتفاق، در بستر روایی فیلم توانسته از عنصر غافلگیری به‌خوبی استفاده کند و بی‌آنکه مخاطب احساس کند توسط فیلم‌ساز فریب داده شده با شخصیت اصلی فیلم همراه می‌ماند و موقعیت‌ها و گره‌ها را یک به یک تجربه می‌کند.
و در آخرباید به حضور هوشمندانه موسیقی در فیلم قهرمان اشاره کرد. فرهادی با قراردادن یک فروشگاه لوازم موسیقی در پاساژ محل کار بهرام با بازی محسن تنابنده با رندی خاصی پای موسیقی متن را به سینمای واقع‌گرایانه خود در دو صحنه درگیری رحیم با بهرام و همینطور صحنه انصراف رحیم از عذرخواهی از بهرام می‌کشاند. فرهادی تا جایی پیش می‌رود که از کوک نبود سنتورِ سنتورنواز در پاساژ در لحظه انصراف از عذرخواهی رحیم نیز استفاده می‌کند. همچنین نمی‌توان انتخاب‌های هنرمندانه او را در تیتراژ پایانی فیلم با استفاده از پیش‌درآمد یک موسیقی نسبتا فراموش شده، ساخته بیژن بیژنی نادیده گرفت.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط