هرچند انتظار میرفت در قهرمان شکل جدیدی را مشاهده کنیم؛ اما همچنان فرهادی خود را تکرار میکند. یکی از کانسپتهای مهم داستانهاییکه فرهادی نقل میکند، «دروغ» است. گویی جامعه را از چنین «ترومایی» آسیبپذیر میداند. در فیلم «قهرمان» این مفهوم به مانند آثار قبلی کارگردان دیده میشود. اما نکته قابل نقد در تبیین «منطق دراماتیک» داستان است. رحیم فردی است که به دلیل بدهی به برادر زن سابق خود به زندان افتاده است. او در مرخصی چندروزهای که میگیرد به سراغ نامزدش میرود. «حادثه محرک» داستان با یافتن کیفی پر از سکههای طلا در قصه نمایان میشود. با توجهبه زمان زیادی که تا پایان فیلم باقیمانده مشخص است که رحیم برای رهایی از دست بدهکار خود از این فرصت استفاده نخواهد کرد، چرا که داستان همینجا به اتمام خواهد رسید و تمهیدی لازم است که از این فرصت به دستآمده کنش و گره در داستان ایجاد شود. منطقی که در داستان به عنوان «پاشنه آشیل» گذاشته میشود، دستکم باید به عنوان سنگبنای داستان با توجه به شکل رئالیستی که دارد پیش برود. یافتن کیف پر از سکه خود امری تخیلی و غیرقابل باور است. در بخش اول داستان تصمیم تخیلی کاراکتر مسیر صعود قهرمانانهاش را هموار میکند و در بخش دوم که شک و تردیدهای برآمده از تصمیم باورناپذیر کاراکتر و پیامدش انتخاب سادهلوحانه شخصیت برای برطرفکردن اتهام جمعی، او را به سقوط و قهقرا میرساند. در منحنی تغییر شخصیت رحیم، او از فردی خوشرو و آرام به شخصیتی تندخو و تا حدودی خشن بدل میگردد. اما کنش داستان به مانند آثار قبلی کارگردان در ریتم سهپردهای داستان جایگاه مناسبی ندارد. به همین دلیل، نقاط اوج در طول داستان تقسیم شده و فراز و فرود برآمده از آن از انسجام فیلم میکاهد.
به عنوان مثال، صحنههای خیریه و دیدن افرادی که در آنجا اظهار نظر میکنند فقط داستان را بیهوده کشدار میکند. دلیل آن هم تغییری است که فرهادی در لحن خود داده است؛ اما قالب داستان همان موضوعات تکراری است که در سایر آثار او دیده بودیم و با توجه به اینکه انتظار میرفت فرهادی در آشناییزدایی شکل کلی داستانهای خود روش جدیدی را آزمایش کند، او در این کار به ورطه «تسلسلی خنثی» گرفتار آمده است.
درونمایهای با اشارههای همیشگی
اشارههای فرهادی به رئالیسمی که بازگوکننده مشکلات جامعه است، از مهمترین ارکان در تماتیک آثار اوست. مؤلفه دروغ یا محافظهکاری افراطی یا تعصبات همیشه در فیلمهای او مورد مذمت واقع شده است. گویی آثار او کجیها و ناراستیها را به عنوان مغاکهای هولناک جامعه معرفی میکند. دغدغه او بازنمایی جامعهای است که از فریبکاری و دروغ بیشتر از صداقت و درستی استقبال میکند. موضوعاتی که فرهادی ارائه میکند، شکل بسیار سادهای دارند. اما در پس این اتفاقات ساده پیچیدگیهایی وجود دارد که هر یک از افراد داستان را واجد پرداخت و صیقلی در قامت داستان میداند. فیلم در شیراز میگذرد و فرهادی قصد دارد سادگی رحیم را از رفتار سادهلوحانهاش تمیز دهد. فرهادی در ترسیم خود از کاراکترهایش هر یک را به عنوانی «پرتره» و نمادی از یک انسان محق در مناسبات اجتماعی به تصویر میکشد که ازخودبیگانگی و فردیت خود را در گرو تصمیمات منفعتطلبانه افرادی نالایق به عنوان مدیر به تصویر بکشاند. به عنوان مثال، در فیلم مدیران زندان در مواقعی که اعتبارشان خدشهدار میشود، مصلحت اندیشی را بهجای انسانیت به کار میگیرند. سکانسی که سرپرست زندان به منزل رحیم میآید و سودجویانه از فرزند او فیلم میگیرد، گواه این جمله است.
گریم را جدی بگیریم
بازیهای فیلم به غیر از بازیگران اصلی در سایر موارد ناهماهنگی دارد. برخی از بازیگران فیلم مثل پدر نامزد رحیم و یا خانواده خود رحیم شکل یکدستی ندارند و همین مسئله از ارتباط بیننده با اثر میکاهد. اما در طول فیلم دندانهای یکدست و سفید امیرخان جدیدی آن ناهماهنگی را جبران میکند. آخر مگر میشود یک شخصیت را ژولیده و کت و کثیف نشان دهی ولی دندانهای کامپوزیت شده و سفید آن را که در پرده عظیم سینما به چشم میخورد را ندید؟! رحیم فردی است که سیگار میکشد و مدتی در زندان بهسر برده است.
طبقهای که در جامعه دارد هم حد متوسطی دارد؛ اما این بیتوجهی در گریم بازیگر از کارگردانی مثل اصغر فرهادی بعید است.
در مجموع، قهرمان فرهادی فیلمی است که پایانبندی نرم و رمانتیکی دارد. فردی وارد زندان شده و دیگری درشرف آزادی است. در نمای دید رحیم زندانی آزاد شده را با حسرت رحیم میبینیم، قابی که در یک لحظه دو فرد را در دو موقعیتی متفاوت نشان میدهد.