به‌خاطر سه روز مرخصی

کانون محله ما یک پستو دارد؛ از این پستوهایی که کنار حیاط است. 

تاریخ انتشار: 00:14 - چهارشنبه 1401/05/19
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
یک پرده برزنتی دارد که باید برای پس‌زدنش زوری مضاعف به خرج بدهی. البته ارزشش را دارد گاهی سرزدن به این پستوی شلوغ که پر است از پارچه‌های قدیمی و بنرهایی که هر سال برای مناسبت‌ها چاپ و در قفسه‌ای نگهداری می‌شود. پارچه‌ها و بنرهای محرم جای خاص خودش را دارد. بنرهای لوله‌شده را ایستاده می‌گذارند گوشه‌ای از پستو و پارچه‌ها را تا می‌کنند و داخل پلاستیک‌های دسته‌دار در قفسه قرار می‌دهند. یک برچسب هم برای همه این‌ها درست کرده‌اند که اسم مناسبت و متن نوشته‌شده را رویش نوشته‌اند. این گوشه از پستو حال خوبی به آدم می‌دهد. نزدیک قفسه‌ها که می‌روی، بوی گلاب‌هایی که هر سال حاج محمود آقا با گلاب‌پاش قدیمی‌اش روی سر مردم می‌پاشد، به مشام می‌رسد و یادآور دسته عزاداری شب‌های تاسوعا و عاشورایی است که از دم کانون، آماده رفتن به مساجد اطراف برای شرکت در مراسم عزاداری سالار شهیدان می‌شود.در سال‌های گذشته، مؤسسان کانون که الان ریش‌سفیدان کانون و مسجد شده‌اند، یک هفته مانده به محرم، جلسه‌ای می‌گذاشتند و برنامه‌های دهه اول محرم را با هم می‌بستند؛ اما الان کمی فرق می‌کند. بچه‌های جدیدتر در گروه واتس‌اپ، از قبل برنامه‌ها را داخل گروه لیست می‌کنند و برای هر کار دوسه نفری را پیشنهاد می‌کنند یا داوطلبانه کارها را به عهده می‌گیرند. بعد هم یکی از جوان‌ها پیش پیرغلام‌ها می‌رود و زمان جلسه را پیشنهاد می‌دهد. جلسه که برگزار می‌شود، خیال همه راحت می‌شود و همه تکلیف خودشان را برای یک دهه نوکری می‌فهمند.گاهی که جلسه حال خاصی پیدا می‌کند، یکی از پیرغلامان دم روضه می‌گیرد و هرکسی به اندازه وصل‌شدن سیمش اشک می‌ریزد؛ اما همین روضه می‌شود رزقی برای شروع یک سال قمری.مراسم ما حال و هوای خوبی دارد. برای ما که از بچگی در آن بزرگ شده‌ایم، این مراسم با باقی عزاداری‌ها فرق دارد. چون از بچگی وسط این برنامه بازی می‌کردیم و بدوبدوهایمان اعصاب بزرگ‌ترها را خرد می‌کرد؛ ولی امروز که سنمان بیشتر شده، وسط همان سالن ششصدمتری دور  مداح می‌چرخیم و شور می‌گیریم. اصلا کانون خانه ماست! حتی روضه که تمام می‌شود، دلمان نمی‌آید از مجلس خارج شویم. خیلی از اوقات به‌خاطر اینکه در آشپزخانه هستیم و از یک دل سیر گریه‌کردن محروم شده‌ایم، دور هم می‌نشینیم و ذکر مصیبت می‌خوانیم و گریه می‌کنیم. این مراسم را من به هیچ چیز نمی‌فروشم، برای اینکه بوی اخلاص می‌دهد.دسته دیگری از بچه‌ها هم بعد از اتمام جلسه شروع می‌کنند به مرتب‌کردن و دیگ‌شستن و… . بعضی‌هایشان همه این ده روز را در مسجد، داخل اتاق کوچک کانون، شب‌ها را به خادمی صبح می‌کنند. اصلا تمام سال، سه روز مرخصی هر ماهشان را نمی‌روند تا این چند روز را پای کار بایستند؛ چون معتقدند ایستادن پای کار امام حسین (ع)، پاسخ به «هل من ناصر» آقا در روز 10 محرم سال 61 هجری است. این‌ها همان‌هایی هستند که زیر لب، توی دم آخر شام غریبان، با حسرت می‌خوانند: «یا لیتنا کنا معک.»