برایمان عادی و حتی وظیفه و مأموریت شده است! اوضاع نابسامان دو پل چهارصدسالهمان یعنی پل خواجو و سیوسهپل فقط یکی از چندین شاهد بر مدعای پاشیدن سوپ گوجه فرنگی بر آثار نفیس هنری اصفهان است با یک تفاوت بزرگ؛ آنجا در اتفاق گالری ملی لندن خسارت ناچیز بود و بیشتر معطوف به قاب اثر 134ساله که به بازداشت خسارتزنندگان انجامید؛ اما اینجا در اصفهان خسارتها قابل توجهند و زخمها بر کالبد آثار ماندگار میشوند؛ اما خسارتزنندگان یا ناشناس میمانند یا برای این کارشان، حقوق هم میگیرند و این کار را وظیفه میشمارند!
دو زن فعال در حوزه افزایش آگاهی عمومی نسبت به تغییرات اقلیمی، یک روز ساعت 11صبح راهی میدان ترافالکار شدند و در گالری ملی لندن ناگهان دوقوطی سوپ گوجه فرنگی را به روی تابلوی «گلهای آفتابگردان» اثر ون ونگوگ (Vincent van Gogh’s Sunflowers) پاشیدند. روی لباسهایشان شعار توقف نفت (Just Stop Oil) نوشته شده بود و هدفشان این بود که از قِبَل این کار روی سرخط رسانههای جهان قرار بگیرند و پیام محیطزیستیشان را به گوش همه برسانند.
آنها خواستار این بودند که دولت بریتانیا تمام مجوزها را برای اکتشاف، توسعه و تولید سوختهای فسیلی در این کشور متوقف کند و اعتراضشان را با «آسیب جزئی» زدن به «میراث هنر جهان» نشان دادند!این روزهــا این حـــرکت مــدام در پس ذهن من رژه میرود و مانند یک استعاره همهجا پیش چشمم مجسم میشود. هر روز که در مسیر پیادهرویهایم از روی سیوسهپل رد مــیشـــوم و میلـــههـــای فلـــزی و سیمبکسلهای شل و وارفته را بر دهانههای دو یال پل میبینیم و نوشتهها و کندهکاریهای نامفهوم را بر کالبد پل میشمارم، لبریز از خشم و تأسف میشوم.
اینــجــا مــا در اصفهــان شـــاهـــد زخــمزدنهـــای پی در پی بر کالبد آثار هنری نفیسی هستیم که در گوشه گوشه شهر نفس میکشند و اصفهان را معنا میکنند. «سوپ پاشیدن» ها نفس میراث اصفهان را به شماره انداختهاند و حتی نمیتوانیم دل خوش کنیم به پیام داشتـــن ونـــدالیســتهــای ضدفرهنگ و هنر!بگذارید به تأکید بگویم ما در اصفهان دستکم با دو تراژدی بزرگ روبهرو هستیم؛ زندهبهگورکردن زایندهرود و آسیبزدنهای متناوب بر میراث ملی و جهانی اصفهان. پدیده اول را هر روز همه کسانی که از قلب اصفهان عبور میکنند میبینند.
اثر آب و هواییاش هم بر زندگی همه کسانی که در اصفهان و حتی استانهای اطراف زندگی میکنند واضح و ملموس است. پدیده دوم اما احساسان متفاوتی را در مردم بهدنبال داشته؛ آنها که آگاهند و دغدغهمند واکنشهایی نشان میدهند، خیلیها بیتفاوتند چون یا مهم تصورش نمیکنند و یا منفعت آنی در این آسیبها برای خودشان میبینند.
این روزها اگر از کنار پل خواجو رد شوید، با پردههایی که این بار بر نیمی از دهانههای یال غربی پل نصب شدهاند، روبهرو میشوید. 12 مهرماه امسال در همین صفحه گزارشی از برپایی کارگاه مرمت در هفدهدهانه یال جنوب شرقی پل منتشر کردم و نوشتم که این کار برای نصب میلههای فلزی و سیم بکسلها با عنوان «جانپناه» است و قرار شده بالاخره بعد از چهارقرن، پل خواجو «بیخطر» شود! این کار بهت میراثدوستان را به همراه داشته که میپرسیدند در شرایط ویژه ایران در این زمان، کلیدزدن ناگهانی این پروژه در زمانه قطعی اینترنت و دلواپسیهای متعدد مردم، چه پیامی داشت؟
آیا مدیر کل میراث اصفهان هیچ نگرانی مهمتر میراثی نداشت؟! هیچ مشکل لاینحل میراثی دیگری نبود که در اولویت بودجهبندی و اجرا قرار بگیرد؟ هیچ گره میراثی نبود که بازکردنش اولی باشد؟ آیا در مورد همین دوپل مهم اصفهان، نگرانیها در مورد وضعیت فضاهای دربستهشان نباید پاسخ داده میشد؟ مگر شاهنشین خواجو نبود که همین چند ماه پیش برای اولین بار درهایش به روی گردشگران باز شد و تازه همه فهمیدند چه قدر یادگارینویسیها و حکاکیها بر کالبد بنا دیده میشود و جا به جا کنـــدهکــــاری و حتــی مـــرمـــتهــــای نامناسب نفس بنا را به شماره انداخته و شیشهها و چارچوبهای شکسته این فضـــای منحصربهفرد، گـــردشگــــران را تحـــتتـــأثیــــر قــرار داد؟! چه شد؟ فقط استفاده ابزاری از پل خواجو مد نظر قرار گرفت.
گردشگران آمدند، بلیت خریدند، دو فضا از میان دستکم هشت فضای بسته پل خواجو را در زمان زندهبودن زایندهرود تجربه کردند و تمام! اوضاع شاهنشین خواجو اگر نگوییم بدتر شد، بهتر هم نشد! حالا هم نوبت به زخمیترکردن میراث ملی ایرانیان رسیده؛ میلههای فلزی را در دهانههای پل کار گذاشتهاند و منظر شمالیجنوبی یالها را تخریب کردهاند تا به مرور سیمها را هم بکشند به هوای جلوگیری از افتادن گردشگران!این روند البته برای ما آشناست؛ اول آبان 1396 در همین صفحه گزارشی نـــوشتم بــا عنـــوان «ســـیوســـهپـــل چشـم بــه راه بهشتیـــان دیگــر» و از نصب جانپناه چوبی و آزمون و خطا کردن در مورد تعیین نوع حفاظ برای طولانیترین پل تاریخی زایندهرود، گلایه کردم.3 شهریور 1397 هم در همین صفحه گزارشی نوشتم با عنوان «تصمیم محلی برای میراث ملی» که به بازدید معاون وقت میراث کشور از سیوسهپل اشاره داشت و در گفتوگو با محمدحسن طالبیان جویای روند «ایمنسازی دهانههای سیوسهپل» شده بودم.
در آن گفتوگو طالبیان در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه چطور مرمت چهارسوق بازار بزرگ تهران با مشورت و همکاری هیئت آلمانی انجام میشود اما تصمیمگیری درباره دخل و تصرف در سیوسه پل که میراث ملی منحصر به فرد ایران است در سطح محلی و نه حتی ملی انجام شده، گفته بود: «مسئله بازار تهران متفاوت بود. گروه آلمانی از طریق پژوهشگاه میراث فرهنگی این پروژه همکاری بین کارشناسان آلمانی و ایرانی را پیگیری کرده بودند.»
حالا چهارسال بعد از آن آبانماهی که در دهانههای سیوسهپل حفاظ نصب کردند، در مهرماه نوبت ناگهان به خواجو رسید تا کالبد خسته و زخمخورده زیباترین پل تاریخی زایندهرود زخمهای بیشتری به خود ببیند. بدتر اینکه اگر فقط درمورد پلهای تاریخی صحبتکنیم، باید بگوییم حال پل شهرستان با آن میلهها و درهای فلزی بدقوارهای که برایش نصب کردهاند هم خوب نیست. حال پل مارنان هم تعریفی ندارد و آتشروشنکردنها زیر دهانههایش خار چشم میراثدوستان شده. حال پل جــــویی را هم بگـــذارید نگـــوییم و همه پـــلها هم که از جاری نبوده زایندهرود و جاریشدن دورهایاش رو به وخــامـــت گذاشتــه است. بله دوستان! این بار قوطیهای سوپ گوجه فرنگی توسط شهروندان به روی اثر هنری پاشیده نشدهاند؛ مسئولان این کار را انجام میدهند و البته که اثر سوپ، بر قاب اثر نیست؛ بر کالبد اثر میلیون دلاریِ خواجوی 384ساله زخم زدهاند.















