به گزارش اصفهان زیبا؛ علم و عمل کار سختی است؛ آنقدر سخت که حتی نشدنی به نظر برسد و حتی شاید پارادوکسیکال باشد. من به همین دانستهام که علم بیعمل بیفایده است و وزر و وبال، «کل علم وبال علی صاحبه یوم القیامه الا من عمل به»، هم نمیتوانم عمل کنم.
مشکل آنجا بیشتر میشود که الگوهای عمل به علم نیز انسانهایی دست نایافتنی میشوند؛ یا آنقدر در زمان دورند که دستمان به ایشان نمیرسد، همچون فلان عالم ربانی و فلان عارف صمدانی و یا آنقدر محیط زندگیشان، از خانواده و دوستان و … و سیر سلوکشان خاص و نامرسوم است که در مخیلهمان نیز نمیگنجد مانند آنها بشویم.
اما اگر دینداری آسان است، که هست، و اگر بندگان خاص خدا در میان خلقش هستند، که هستند، باید عالمان عامل را بتوانیم در همین دوروبر خود بشناسیم. نکته اینجاست که دنبال چیز عجیبوغریبی نباید باشیم.
مهران حریرچیان، متولد 1344، پسر اول خانوادهای نهچندان مذهبی، دوران مدرسه را مثل بقیه طی کرد و به دانشگاه رفت و کارشناسی و کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر گرفت و چندسالی در سمتهای مدیریتی در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان مشغول بود. در این میانه دکترایی هم در علوم اسلامی گرفت. در نوجوانی هم مثل خیلیهای دیگر بهعنوان نیروی پیاده به جبهه رفت و مجروحیتهایی نیز نصیبش شد.
خیلی عادی و معمولی است؛ نه؟ چند نفر با این روند زندگی میشناسید؟ اما روایات دوستان و شاگردان استاد و آنها که حتی برای دقایقی همنشینش بودهاند چیز دیگری میگوید. سید، یک آدم عادی و معمولی نبود؛ هرچند شرایط زندگیاش مثل همه آدمهای عادی و معمولی به نظر میرسید.
از اولین سخنرانی که حدود پانزده سال پیش پای منبر او بودم یک جمله در خاطرم مانده: «یک کار خیر کوچک دائمی، برتر است از کار خیر بزرگ بیدوام.» خودش سالها مجلس زیارت جامعه کبیره هفتگی داشت. کار خیر کوچکی که دائمی بود و دوستانش آثار و برکاتش را دیدهاند و چشیدهاند. آری! سید به آنچه پانزده سال پیش از او شنیدم تا آخر عمر عمل کرد. همه میگویند چون اهل عمل بود، حرفش خوانده میشد و اثر میگذاشت. اهل عمل به علمبودن صفاتی میخواهد که شهید حریرچیان همه را داشت: منطقی بود. حرف منطقی را میشنید و میپذیرفت و اگر حرفی خلاف منطق میشنید با کسی رودربایستی نداشت.
جدی بود؛ آنقدر جدی که بزرگان سیاسی شهر هروقت در جلساتشان حاضر بودند، با احتیاط بیشتری حرف میزدند. آخر ملاحظه کسی را نمیکرد و با تمام جدیت متواضع بود. آبدارچی میگوید، هر وقت برای دکتر چای بردم، تمامقد ایستاد و تشکر کرد؛ اصلا پذیرش حق تواضع میخواهد. اثرگذار بود. آن روز که با دوستانش به این نتیجه رسیدند که باید در کنار جبهه جنگ سخت، جبهه جنگ نرم را هم دریابند، دستبهکار شدند؛ کاری که اثری ماندگار به نام مراکز فرهنگی در شهر ما برجای گذاشت و این اثر نبود مگر نتیجه عمل به علم. آری! اثرگذار بود و اثرناپذیر. اگر به کاری مطمئن میشد انجامش میداد و تحت تأثیر احساسات و رفاقتها و قرابتها قرار نمیگرفت. وقتی برایش مسجل شد که باید از لیست ائتلاف انتخابات خارج شود، شد؛ هرچند بزرگان سیاسی شهر از دستش دلخور شدند. میگفت آتشخاموشکن ندارم آقا! از بزرگی شنیده بود که این مسئولیتها آتش است و آتشخاموشکن میخواهد.
البته ترسو نبود. آنقدر شجاع بود که یکتنه قائله سال 67 را در دانشگاه صنعتی بخواباند. آنقدر سر نترسی داشت که با کمی سن و سالش جلوی باند مهدی هاشمی معدوم بایستد. تعارف نداشت؛ تا آنجا که وقتی دید به ناحق کسی را از مسئولیتش خلع کردهاند، از معاونت دانشگاه علوم پزشکی استعفا کرد و پای این استعفا ایستاد.
روز تودیع در سخنرانیاش به آدمها فهماند که اگر کسی را که نه به لیاقت، که به حسب روابط بر مسندی بگمارند، خائناند. این بیتعارفی اطرافیان را دلخور هم میکرد؛ ولی برایش مهم نبود. خیلی مستقل بود و از همه میخواست مستقل باشند؛ استقلال حاصل از تفکر. کسانی را برای همکاری انتخاب میکرد که تفکر مستقل میداشتند. میگفت ما چهره میخواهیم، نه مهره. مهره یعنی حلقهبهگوش و این آدمها به درد نمیخورند.
سید میان مردم بود. خیلی ساده. آنقدر میان مردم بود که جز اطرافیان نزدیک کسی از کراماتش باخبر نبود. سخت است که اینهمه پربروبار باشی و اینطور بیاداواطوار در میان مردم. سید عارف بود. وقتی حدیثی شنیده بود که «من اخلص لله اربعین صباحا فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه» به آن عمل کرده بود و شده بود آنچه باید. شب عملیات دعا میکند که شهید نشود تا بتواند در رکاب آقا صاحبالزمان(عج) به شهادت برسد. آن شب فقط معجزه میشود که شهید نمیشود. شهید نمیشود که شهید بماند. شهید زنده!
دارم شهید حریرچیان را دستنایافتنی میكنم. یادم رفت كه قرار بود این یكی الگویی دستیافتنی باشد؛ اما واقعا حریرچیان دستیافتنی بود؛ مردی همین كنار ما. خیلی از ما از نزدیک دیده بودیمش، لمسش كرده بودیم، عطرش را استشمام كرده بودیم.
فرقش این بود كه سید مهران حریرچیان، متولد 1344، در یک خانواده نهچندان مذهبی، تصمیمش را گرفته بود كه به علمش عمل كند و ما در این تصمیم ماندهایم.
«الناس كلهم هالكون الا العالمون، و العالمون كلهم هالكون الا العاملون، والعاملون كلهم هالكون الا المخلصون و المخلصون فی خطر عظیم.» مردم همه نابود میشوند جز عالمان و عالمان همه نابود میشوند جز عاملان و عاملان همه نابودند جز خالصشدگان و خالصشدگان را خطری بزرگ در كمین نشسته است.




