به گزارش اصفهان زیبا؛ نسل زد. نسل امروزند که با این واژه شناخته میشوند. اگر شما والد یک نوجوان باشید یا در اطرافیان خود نوجوانی داشته باشید، شاید این جمله به گوش شما آشنا باشد: «درس خواندن و تحصیلات آکادمیک به چه درد من میخورد؟ وقتی من میتوانم با نشستن پشت سیستم و زدن چند کلیک در روز درآمد داشته باشم، پس چرا باید وقت خود را صرف رفتن به دانشگاه، مدرسه و خواندن درس کنم؟»
این سوالی است که امروزه ذهن بسیاری از نوجوانان و حتی جوانان را درگیر کرده و در مقابل پاسخ درست و قانعکنندهای هم از سمت والدین و نخبگان برای آن داده نشده یا شاید هنوز آنقدر اهمیتش مشخص نشده تا به آن رسیدگی شود.
بیایید چند خطی درباره تغییراتی که از چند دهه گذشته تا به اکنون در حیطه تغییرات شغلی و اجتماعی ایجاد شده با هم صحبت کنیم.
نسل حاصل انفجار جمعیت یا متولدان سالهای آغازین پهلوی دوم در حدود سالهای 1325: در این دوره تاریخی داشتن شغلهای دولتی معلمی و کارمندی نوعی افتخار حساب میشد و هر فردی از افراد جامعه که در این شاخهها مشغول بهکار بود، به نوعی فردی دارای جایگاه اجتماعی و اقتصادی به حساب میآمد. ویژگی کلیدی آنان کار سخت یا فلسفه کار برای زندگی بود.
نسل متولدان سالهای دهه شصت: در این نسل میتوان افرادی را پیدا کرد که همزمان روزهای بدون تکنولوژی و ورود و اوجگیری تکنولوژی را درک کردهاند. در این نسل داشتن یک شغل دولتی تمام آمال و آرزو بود و درس خواندن در یک دانشگاه خوب و داشتن مدرک یک ارزش حساب میشد. مهندس، دکتر و پژوهشگر بودن دارای پرستیژ اجتماعی بود تا رفتهرفته جامعه ایران از لحاظ سیاسی و اقتصادی دچار تغییرات و ضعفهایی شد.
به طوریکه تعداد زیادی فارغالتحصیل از دانشگاهها به سمت بازار کار روانه شدند؛ ولی متأسفانه در آنسو نیازی احساس نمیشد. همچنین افرادی بودند که با داشتن تحصیلات یا حتی بدون آن وارد شغلهای آزاد شدند و اتفاقا در آنهم موفق بودند. رفتهرفته تغییرات نهچندان مثبت در ساختار اجتماعی ارزشها را دچار تغییر کرد. دیگر معلم پرستار یا حتی مهندس بودن مثل گذشته دارای ارزش و اعتبار و جایگاه اجتماعی نبود.
نسل زد متولدان سالهای دهه هشتاد: این نسل از واپسین روزهای تولد با تکنولوژی بزرگ شدهاند و دنیایی بدون تکنولوژی، تلفن همراه و اینترنت برای آنها بیمعناست.
از طرفی با توجه به دامنه گسترده ارتباطی که در حال تجربه کردن آن هستند، از لحاظ اعتباربخشی به ارزشهایی که خانواده و جامعه به آنها منتقل میکند دچار سردرگمی زیاد شدند؛ تا جاییکه در پاسخ به سؤالهایی همچون من چه کسی هستم؟ قرار است در آینده چه کسی باشم؟ و چه شغلی داشته باشم سرگردان میمانند. این سرگردانی دو پیامد را برای آنها بهدنبال دارد:
1. براساس دادههای مرکز آمار ایران در انتهای سال 1402 از جمعیت 11میلیون نفری که در سن 15 تا 24 قرار دارند، حدود 2 میلیون و 823 هزار نفر یا معادل 6/25 درصد از آنان در گروه جمعیت NEET ها قرار داشتهاند. به عبارتی طی سال گذشته نزدیک به 26 درصد از جوانان و نوجوانان کشور نه مشغول تحصیل بودهاند و نه دنبال مهارتآموزی و نه بهدنبال شغل.
این آمار نشان میدهد که تا چه میزان تغییرات کنونی بر افکار و افعال نوجوانان و جوانان اثر گذاشته است؛ درحالیکه در آن طرف ماجرا نوجوانانی را مشاهده میکنیم که مهارتها و شغلهای متنوعی را تجربه میکنند و گاه از این شاخه به آن شاخه پریدن از ویژگیهای آنها محسوب میشود که این حالت هم مزیت و هم ضررهایی برای آنان به دنبال دارد.
حال در پاسخ به سؤال ابتدای این بحث که چرا باید درس خواند، چرا باید به دانشگاه رفت، ابتدا باید والدین و صاحبنظران در این حوزه به این پرسش پاسخ دهند که در دنیای امروزی داشتن تحصیلات و مدرک تا چه میزان ضرورت دارد؟
آیا ضرورت آن برخاسته از مزیتهای آن است؟ یا یک تفکر غالب که از گذشته تاکنون با ما همراه بودهاست و این سردرگمی و پیچیدگی رسیدن به هویتهای شخصی و هویتهای شغلی در جوانان تا چه میزان به تفکر غالب در اجتماع زمینههای اقتصادی و یا ویژگیهای شخصیتی آنان بستگی دارد؟




