بعد از شهادت حاجقاسم و تا پیش از سقوط هواپیمای اوکراینی برای من خیلی سؤال بود که چه اتفاقی افتاده که خدا در باز کرده است و همه را بدون غربال دارد راه میدهد.
مسائلی که امروز با آنها سروکله میزنیم، حاصل تصمیمهای امروز نیست؛حاصل تصمیمهای گذشته ماست که شاید در لحظه تصمیمگیری برای آنها کفوسوت هم زدهایم.
تصور شایعی که در اذهان خیلی از مردم شکل گرفته، این است که مدیران ردههای میانی کشور، یکسری “خرفت بیچشمورو هستند” که در کار اداره کشور، انسانهایی درمانده و در پیشبرد منافع شخصیشان، حریص و طمعکارند.
از سطوح اولیه و سطحی عملکرد دولتها که عبور بکنیم، یک مسئله کلیدی و اساسی که همیشه درباره بحث دولتها و ریاست جمهوریها در ایران مطرح بوده، استعاره دولت در نگاه جامعه بوده است …
بعد از سالهای دفاعمقدس، به یک نظم سیاسی مبتلا شدیم و بهتبع آن، یک موازنه سیاسی هم بین نیروهای سیاسی کشور شکل گرفت و بر سیاستورزی در کشور منطقی حاکم شد.
اگر به دولت از نظر ماهیت سازماندهی فکر کنیم و الگوی اداره دولت را موضوع توجه خود قرار دهیم، دولتی که میراثدارش هستیم، یک سازمان هرمی است.
اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را در یک جمله خلاصه و جوهرهای از آن پیدا کنیم، انقلاب اسلامی یک نظریه حاکمیتی نوین است؛ یعنی ادعای امام در مرحله اول ادعای اینکه «جامعه را اخلاقی میکنم» نیست، ادعای امام ادعای اینکه شما را به «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ» میرسانم نیست، ادعای اولیۀ امام این نیست که برای شما برکت میآوریم.
از اواسط دهه هشتاد شمسی با فراگیرشدن رسانههای برخط و تحول در نظام توزیع اخبار، کارکرد مطبوعات دچار تغییرات اساسی شد. نتیجه این تغییرات اجتنابناپذیر، حرکت محتوای روزنامهها از اخبار روزمره به تحلیلها، نقدها و گفتوگوهای عمیقتر بود.
یکی از پرسشهای اساسی درخصوص معنای دولتمرد، در ایران پس از انقلاب اسلامی، نسبت و نحوه مواجهه آن با نظام سیاسی برآمده با انقلاب است.
در این چندسال و حتی در این چندروز پس از شهادت آیتالله رئیسی، کمتر کسی سخن از عقلانیت او به میان آورد؛ گو اینکه در این سالها، عقلانیت مردسیاسی رنگی به خود گرفته است که کمتر برازنده شخصیت او بود!
عالم حسابوکتابهای خودش را دارد و هیچچیز بیحکمت نیست؛خصوصاً اگر صحنه، صحنه اولیای خدا باشد، خصوصاً اگر اخلاص و تضرع و عجزی به درگاه خدا آورده باشند.
غالباً اینطور تصور میشود که آنچه اداره امور را بسامان میکند، تکنیکهای مدیریتی است؛ مثلاً اگر برویم و از یک دانشگاه درجهاول، علم مدیریت، یک مدیر بیاوریم و رئیسجمهورش کنیم، کشور گلستان میشود.