دلم نمیخواست بروم کرمان. حال مسافرت نداشتم. آن هم با اتوبوس، آن هم بدون رفقای خودم. با دو نفر آشنای نویسنده دور که فقط سلام و علیک باهاشان داشتم. اما باز مسئول برنامه زنگ زد و گفت: یه کاری کن که بری.
از آن شب که آههایمان کش آمدند و قد حرفهایمان کوتاه شد،
روایت مریم رخشانی، همسر شهید محسن خزایی، از روزی که در سوریه گرفتار اولینحمله شهری داعش شدند.
گردهمایی اصحاب رسانه، فرهنگ و هنر همراه با بزرگداشت قهرمانان جبهه مقاومت و به بهانه رویداد ملی قهرمان و هفدهمین پاسداشت ادبیات جهاد مقاومت، یکم آذر در سالن همایشهای صداوسیمای اصفهان برگزار شد.
اگرچه هشت سال دفاع مقدس میدانی برای یکهتازی لشکر 8 نجف اشرف بود، جنگ سوریه نیز عرصهای را مهیا کرد تا بار دیگر نام لشکر نجف اشرف خوش بدرخشد.
سال 59 بود که من هم مثل خیلی از بچهرزمندهها، خودم را به جنوب رساندم. خط معروفی بود به نام «خط شیر»؛ جایی که تمام فرماندهان جنگ، به خصوص بچههای اصفهان در آن خط تربیت شدند.
شروع آشنایی من با حاج علی زاهدی سال 61 و در لشکر امام حسین(ع) بود. حاج علی از همان روزهای اول توجه من را به خودش جلب کرد و به بهانه محبتی که به من نثار کرد، عجیب در دل و قلب من جای گرفت و اشتباه نیست اگر بگویم که پایه رفاقتمان از همان روزها شکل گرفت و تا زمان شهادتش ادامهدار شد.
آشنایی ما برمیگردد به سال 60 و منطقه دارخوین. من و چندنفر از بچههای دیگر و محمدرضا در منطقه پدافندی حاضر بودیم.
با سردار زاهدی همرزم بودم. او در اندیشه، تفکر، اخلاق، رفتار و عملکرد یک انسان کمنظیر و مطلوب خدا بود. اندیشه و تفکر او اسلامی و در صراط مستقیم و خط سیاسی امامین انقلاب بود.
ما صدایش میزدیم حاجعلی. سال 62 بود و عملیات خیبر که با او آشنا شدم. بعد از اینکه مؤسس و فرمانده تیپ قمربنیهاشم، حاج کریم نصر، در حین عملیات مجروح شد، بلافاصله فرماندهی سپاه حاجعلی را بهعنوان فرمانده به تیپ مأمور کردند برای ادامه عملیات.
دهسال توفیق داشتم که داماد خانواده زاهدی باشم. رابطه من با حاجآقا یک رابطه پدر و پسری بود. حاجآقا خیلی مهربان بود و خیلی هم دلسوز. من را مثل پسرهای خودشان میدانستند؛ با این تفاوت که ممکن بود سر پسرهایشان داد بزنند؛ اما سر من هرگز.
دوره دوم سفر بابا به لبنان بود که من در همین مأموریت و در آنجا متولد شدم؛ سال 1378. هرچه در ذهنم بابا را مرور میکنم، میرسم به یک بابای تمامعیار و یک الگوی کامل در مسائل دینی و سیاسی. یک جورهایی کاملترین آدمی بود که تا حالا دیده بودم.