منیره فهامی
پدر در پشتیبانی؛ فرزندان در خط مقدم
۱۲:۱۵ - سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
روایت سید حسن بنی‌لوحی از روزهای انـقلاب و جنگ

پدر در پشتیبانی؛ فرزندان در خط مقدم

انقلاب و جنگ برای بسیاری از خانواده‌های ایرانی تنها خاطره‌ای تاریخی نیست؛ بلکه تجربه‌ای عمیق و زنده است که هنوز در جان‌ودلشان جریان دارد.

وصیت مرتضی، بال پرواز محمد شد
۱۱:۳۱ - سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۴
حسین صادقیان از برادران شهیدش، مرتضی و محمد می‌گوید

وصیت مرتضی، بال پرواز محمد شد

در روزگار شور و حماسه، وقتی آسمان ایران پر از آتش و دود بود، خانه‌های بسیاری با عطر شهادت معطر شدند. در میان این خانه‌ها، خانواده‌ای در محله طاحونه اصفهان با شش پسر و سه دختر، سهمی سنگین از دفاع مقدس بر دوش گرفت. خانواده صادقیان دو جوان دلیر و مؤمن خود، مرتضی و محمد، را تقدیم راه خدا و انقلاب اسلامی کرد.

از ترکشی در پهلو تا بغضی در گلو
۱۱:۲۲ - سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۴
رزمنده حبیب‌الله سلطانی از خاطره‌های جبهه و برادر شهیدش رمضانعلی می‌گوید

از ترکشی در پهلو تا بغضی در گلو

جانباز است و چند سالی می‌شود که ترکشی به یادگار از روزهای گذشت و ایثار، کنار کلیه‌اش جا خوش کرده است، ترکشی که هنوز با حرکتی سریع و فشاری به پهلویش خودی نشان می‌دهد و چند روز او را درگیر می‌کند. او حبیب‌الله سلطانی است؛ رزمنده روزهای مقاومت و برادر شهید رمضانعلی سلطانی.

زیر لب قرآن خواند و آسمانی شد
۱۲:۳۰ - سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۴
شهید محمود تاج‌الدین به روایت برادر

زیر لب قرآن خواند و آسمانی شد

در روزگاری که آسمان این سرزمین هر صبح با صدای آژیر و هر شب با صدای انفجار بیدار می‌شد، جوانانی بودند که در دل آتش، بوی بهار را می‌جستند؛ نه از جنس افسانه که از گوشت و خون، از کوچه‌های همین شهر، با دل‌هایی پر از ایمان و نگاهی دوخته به افق‌های دور.

شهادت را در چهره‌اش می‌دیدم
۱۲:۲۰ - سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۴
سرتیپ دوم مجتبی شیروانیان از پسر شهیدش ابوالفضل، اولین شهید مدافع حرم اصفهان می گوید

شهادت را در چهره‌اش می‌دیدم

او سرتیپ دوم پاسدار، مجتبی شیروانیان؛ پدر شهید مدافع حرم است و آقا ابوالفضل، پسرش، اولین‌شهید مدافع حرم شهر اصفهان.

دری نیمه‌باز و مادری در انتظار
۱۲:۱۳ - سه شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴
شهیدان مهدی و عزیزالله دهقانی به روایت خواهر

دری نیمه‌باز و مادری در انتظار

هار پسر خانواده دهقانی‌ناژوانی، هم‌زمان در جبهه حضور داشتند. مادری که هر لحظه انتظار پسرانش را می‌کشید و بالاخره دو پسر این خانواده اکبر و رضا جانباز شدند و دو پسر دیگر، عزیزالله و مهدی در عملیات محرم مفقودالاثر.

تا بهشت با هم می‌رویم
۱۱:۲۵ - سه شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴
شهید حسین فورجانی‌زاده به روایت مادر

تا بهشت با هم می‌رویم

در دل این روایت مادرانه، عذرا حاجیان از پسرش سخن می‌گوید، پسری که جان و جوانی‌اش را در مسیر عشق و ایمان نثار کرد؛ حسین فورجانی‌زاده، فرزندی که از روزهای پرالتهاب انقلاب با دستان نوجوانش بر دیوارهای شهر، تصویر امام و شعار مرگ بر شاه را می‌نشاند و با شجاعتی کودکانه اما قلبی به وسعت آسمان، قدم در راهی می‌گذارد که پایانش شهادت اس

مردی که با چفیه جان بخشید و جان داد
۱۴:۳۷ - سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
فرزند شهید حسین رضایی از پدرش روایت می‌کند

مردی که با چفیه جان بخشید و جان داد

در کوچه‌های قدیمی محله بهرام‌آباد، هنوز نام مردی زمزمه می‌شود که از همان کودکی بار زندگی را به دوش کشید و در اوج جوانی، بالاترین افتخار را نصیب خود و محله‌اش کرد.

نوجوانی که دل به دریا زد
۱۳:۱۷ - سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
شهید حسین فتحی بهرام‌آبادی به روایت برادر

نوجوانی که دل به دریا زد

گاهی سرنوشت انسان‌هایی را به دنیا می‌آورد که حضورشان کوتاه اما اثرشان عمیق و ماندگار است. اینان فرزندان برگزیده‌ای هستند که خداوند از همان آغاز بر دوششان رسالتی بزرگ نهاده است، رسالت دفاع از ایمان، عزت و خاک میهن.

شهدای اقتدار در قاب  افتخار
۱۴:۳۷ - سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
گزارشی از مراسم اربعین شهدای جنگ دوازده‌روزه

شهدای اقتدار در قاب افتخار

گاه آسمان، دلش که می‌گیرد، بهانه‌اش زمین است، بهانه‌اش، بغضی می‌شود که از غربت یاران آسمانی در گلوی زمین‌مانده است. و آن روز، در سالن اجتماعات گلستان‌شهدا، وقتی نسیم به احترامِ نام بلند شهیدان آهسته قدم برمی‌داشت، آسمان نیز طاقت نیاورد.

سه دختر؛ یادگار همسری آسمانی
۱۴:۳۱ - سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
روایت زهره کاظمی از همسر شهیدش، محمود محسنی

سه دختر؛ یادگار همسری آسمانی

گاهی قصه عشق، در همهمه کوچه‌های ساده زندگی شکل می‌گیرد؛ نه با گل، شکلات و شام‌های مجلل، بلکه با یک غنچه کوچک که هر صبح در کفش جا می‌گیرد، با دعای نماز صبح، با نجوای حدیث کسا، با قناعت، گذشت و نگاهی که در عمقش ایمان موج می‌زند.

آقاعمران بهترین مرد خدا برای من بود
۱۳:۱۸ - سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
همراه با زینب آقاخانی و روایت‌هایی از همسر شهیدش، عمران رفیعی

آقاعمران بهترین مرد خدا برای من بود

در خانه‌ای کوچک، میان دیوارهایی که هنوز عطر حضور او را نفس می‌کشند، صدای آرام زینب آقاخانی، همسر شهید روایت می‌کند؛ روایت از مردی که نامش عمران بود و قلبش آسمانی‌تر از زمین؛ مردی که قرار دلش نه با وعده‌های دنیا، که با ذکر اهل‌بیت بسته شد.